چطور گسست اجتماعی بین حاکمیت و نسل جوان بر سر مسائل مدنی همچون | جامعه شناسی - سراج زاده
چطور گسست اجتماعی بین حاکمیت و نسل جوان بر سر مسائل مدنی همچون حجاب را میتوان پرکرد؟
مصاحبه سایت نوروز با سیدحسین سراجزاده
۱|۳
این شکاف فقط منحصر به نسل جوان نیست و میتوان گفت گستردهتر است و نسلهای مختلف را نیز در برمیگیرد با این تفاوت که شکاف بین نسل جوان و حاکمیت عمیقتر است و گسست و ناهمزبانی بیشتری بین آنها وجود دارد.
موضوع را اگر بر مبنای رویدادها و اعتراضات اخیر در نظر بگیریم که مربوط به رفتار گشت ارشاد و اجبار به سبک خاصی از پوشش و حجاب و پیامدهای فاجعه بار آن است، میتوان گفت بخش قابل توجهی از زنان جامعه با این اجبار حجاب مشکل دارند.
در جامعه ما اگر به قبل از انقلاب و دهه ۵۰ برگردیم، در سرتاسر کشور تنوعی از سبک پوشش وجود داشت؛ زنانی بودند که بر اساس باورهای سنتی و مذهبی پوشش کامل داشتند و در کنار آنها گروههایی بودند که بخصوص در شهرهای بزرگ مثل تهران و بقیه شهرهای بزرگ کشور، تحت تاثیر جریانهای فکری جدید تغییراتی در باورهایشان ایجاد شده بود و پوشش و حجاب را بهصورت سنتی باور نداشتند. اینها همه زندگی مسالمتآمیزی با یکدیگر داشتند و یکدیگر را پذیرفته بودند و با هم زندگی میکردند. در خانوادههای مختلف از هر دو سبک پوشش کم و بیش وجود داشت و حتی در تظاهرات قبل از انقلاب بر علیه دیکتاتوری پهلوی هم بخشی از زنان بدون پوشش چادر و روسری مشارکت داشتند، به خصوص در شهرهای بزرگی مثل تهران. در عین حال یک گفتوگوی فرهنگی انتقادی هم در درون خانواده ها و در جامعه بین آنها جریان داشت که یکی از نمونه های بارز آن مباحث استاد مطهری درباره حجاب است.
اگر بخواهیم نسبت افراد دارای پوشش سنتی (چادر) و بدون چادر و روسری را در نظر بگیریم، هر چه از سمت قشر متوسط به بالای جامعه و از شهرهای بزرگ مثل تهران به سمت شهرهای کوچکتر و سنتیتر میرفتیم، نسبت کسانی که مقید به پوشش حجاب و چادر بودند بیشتر بود؛ به طوری که زمان انقلاب اکثریت مردم قائل به پوشش حجاب بودند به همین دلیل وقتی اجباری شدن حجاب پیش آمد، در جامعه از طرف برخی زنان مقاومت ها و اعتراضاتی شد اما خیلی عمومی و گسترده نبود.
به تدریج جامعه ایران دچار تغییراتی شده است؛ ۴۰ سال زمان کمی نیست و طبیعی است دگرگونیهایی که در سطح تحصیلات و نقش های اجتماعی اقتصادی زنان ایجاد شده و آشناییهایی که با دیدگاه های برابریطلبانه در آنها ایجادشده، بر نگرش آنها نسبت به حجاب هم اثر بگذارد. از طرفی چون حجاب یک اجبار قانونی شد، این اجباری شدن سبب ایجاد مقاومت در بین گروه هایی شد که به آن باور نداشتند. از طرفی نظام جامعهپذیری حکومتی و سنتی مثل آموزش و پرورش، رسانه های رسمی حکومتی و نهاد دین و خانوادهها هم نتوانستهاند اقناع لازم را برای پذیرش پوشش مورد نظر خود ایجاد کنند و البته در جامعه متکثر امروزی این امر از محالات هم هست و نباید انتظار داشت که در زمینه های مختلف از جمله نوع پوشش با یکدستی و یکسانی روبرو شویم و یک سبک و سلیقه مسلط شود.
به نظر من اجباری شدن حجاب، مقاومت کسانی را که به آن باور نداشتند تشدید کرد و تبدیل به قانونی شد که با ضرب و زور اعمال شد و این رویههای برخورد در خیایان با کسانی که الگوی مورد نظر را رعایت نمی کنند از دهه ۶۰ تاکنون هرازگاهی شاهد بوده ایم. یعنی پلیس مامور اجرای این قانون میشد و برخوردهایی با دختران و زنان میکردند که خود همینها نه تنها رغبت و پذیرش را ایجاد نکرده و نمی کند، بلکه مقاومت، طرد و نفی را بهدنبال داشته است چرا که اساسا بسیاری از آموزههای دینی-اخلاقی اگر تبدیل به اجبارِ قانونی شود حتما نتایج نامناسب و معکوسی خواهد داشت که ما هم شاهد آن بوده ایم. به علاوه، هنجارهای اخلاقی به خصوص آنها که جنبه عرفی هم دارند، اگر با اجبار قانون و با ترس از تنبیه و مجازات اجرا شوند، بازار تظاهر و ریا را گرم میکنند که خود نقض غرض اخلاق ودینداری است.
از دهه ۷۰ به بعد خیلی از جامعهشناسان این بحث را مطرح و بیان میکردند که این شیوه اجباری کردن حجاب به ضد خودش تبدیل خواهد شد. باید اضافه کنم که در یک دستگاه حکومتی و دولتی اگر فساد و تبعیض و سرکوب وجود نداشته باشد و به حقوق شهروندی احترام گذاشته شود و نظام کارآیی در تمشیت امور جامعه وجود داشته باشد، اگر در چنین شرایطی قانونی مثل رعایت حجاب وضع شود، احتمال اینکه مردم این قانون را بپذیرند بیشتر است.
@SHSerajzadeh
ادامه