🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

کلودیا، با دستهای خونین و صورت عرق کرده، بازگشت. نفس نفس میزد. | 🍀تلنگری در مسیر بندگی🍀

کلودیا، با دستهای خونین و صورت عرق کرده، بازگشت.
نفس نفس میزد.
هلنا، او را کنار خود نشاند.
کلودیا، ترسیده بود.
او چند تیر را از محل زخم بیرون کشیده بود و حالا سربازان از درد، فریاد می کشیدند.
در قسمت مردانه، همهمه ای برپا شده بود.
یکی از ملوانان مسلمان، به آنها آب می نوشاند.
هلنا داد زد :
"آب را بیاور اینجا!"
مرد، متوجه نشد. رومی نمیدانست.
هلنا، با دست اشاره کرد و کلودیا را نشان داد.
کلودیا، می لرزید.
به نظر می آمد که سخت خسته است.
در طول روزهای سخت جنگ، پرستار مجروحان بود و شبها به ندرت می خوابید.
هلنا، باز هم جیغ و داد کرد و کلودیا را نشان داد.
کلودیا داشت از حال می رفت.
مرد که اندامی درشت و چهره ای خشن داشت، متوجه هلنا شد.
مشک آب را پیش آنها آورد.
آب کمی در مشک باقی مانده بود.
آن را به هلنا داد.
هلنا، دستش را کمی خیس کرد و به صورت کلودیا آب پاشید.
بقیه آب را هم به دهان او ریخت.
کلودیا، کمی آرام شد.
سرش را روی شانه هلنا گذاشت و گفت :
"چرا صبح نمی شود؟!"
هلنا که گویی همدم خود را یافته بود، سرش را به گوش کلودیا نزدیک کردو به نجوا گفت :
"میدانی که بانوی ما اینجاست؟!"
_بانوی ما کیست؟!
_ملیکه، نوه امپراتور روم.
کلودیا بی اعتنا گفت:
"دیوانه شده ای؟!"
هلنا گفت :
"آنجاست. آن کنج نشسته. همان که دستارش را روی صورت انداخته".
کلودیا با تعجب و وحشت زده، رویش را برگرداند و به ملیکه نگاه کرد.
پرتویی از شعله های آتش، قسمتی از چهره او را روشن می کرد.
قسمت دیگر چهره اش، زیر دستار پنهان بود.
پیراهنش همانند کنیزان بود؛ گشاد و بلند.
دستارش نیز، چون دستار کنیزها بلند و چروکیده بود و کفشهایی سرخ بپا داشت.
کلودیا به دستهای او نگاه کرد.
دستهای ملیکه را خوب می شناخت.
سالهای زیادی او را در آغوشش پرورانده بود.
در روزهای بیماری او را تیمار کرده بود.
انگشتهای بلند و باریک، پوست سپید و ناخنهای کشیده او را خوب می شناخت.
بارها دست او را در درست گرفته و به حرفهایش گوش داده بود.
با خود گفت :
"ملیکه تازه خوب شده بود. محال است امپراتور اجازه دهد...."
و به فکر فرو رفت!

داستان زندگی حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها را دوشنبه ها و چهارشنبه ها، در این کانال دنبال کنید.

#خاتون_عشق_5

#مادر_گرامی_حضرت_صاحب_علیهما_سلام

دوستان خود را دعوت کنید.

@talangor1394