🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

هلنا، او را شناخت. -خدای من!! گونه هایش را خراشید و جیغ خفه ای | 🍀تلنگری در مسیر بندگی🍀

هلنا، او را شناخت. -خدای من!! گونه هایش را خراشید و جیغ خفه ای کشید. -چگونه ممکن است؟!....آه...نه...ممکن نیست! چشمهای "ملیکه" بسته بود. سرش روی شانه افتاده، با حرکت کشتی تکان میخورد. گویی تازه به خواب رفته بود؛ خوابی سنگین. گوشه ای از دستارش که صورت او را…