به جرات میتونم بگم این لحظاتی که بر من گذشت سنگین ترین و شکننده ترین لحظات زندگی خودم رو تجربه کردم. گرد و غبار غمی بر دلم نشست که پاک کردنش شاید سالهای سال زمان میبرد. به یکباره باورم به ناباوری و اعتمادم به بی اعتمادی تبدیل شد.
درد خیانتی که تحمل میکنم ریشه های روح من را خشکانده...
تفکرم به همه چیز و همه کس تغییر کرد...
خودم رو در چالش عظیمی میبینم که حل کردنش برای من زمان میخواهد... حقیقتا بعضی زخم ها عجیب مارا به زانو در میآورند.
شاملو جان غم مرا اینگونه نوشت:
از رنجی خستهام که از آنِ من نیست
موسیقی: @mehryadk