🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

یک‌ روز به خودم اومدم دیدم حالِ خوبم وابسته شده به چند ورق قرص | ویرگول...

یک‌ روز به خودم اومدم دیدم حالِ خوبم وابسته شده به چند ورق قرص که از ترس، تمام روزهامو به شکل منظمی سراغشون میرم.
زنگ زدم به اتابکی گفتم دیگه قرص نمی‌خوام، من خوب شدم.
گفت نمی‌تونی یکهو قطعش کنی.
گفتم می‌تونم، الان حس می‌کنم بهترم.

گفت نمی‌تونی‌ يكدفعه دست از مصرف دارویی كه چند وقته كنترل بدن و اندام و افكارتو توی دستش گرفته برداری.
بايد كَمش كنی تا بتونی قطعش كنی. هيچ چيزی رو نميشه يکهو قطع كرد.

پرسیدم اگه قطعش کنم چی میشه؟
گفت اون باهات رابطشو تموم کرد چی شد؟
رسیدی به همین قرص‌ها.
نمی‌تونی یکی رو دوست داشته باشی بعد یکدفعه دوستش نداشته باشی. نمیشه یکی همش باشه و بعد یکهو نباشه.
شاید اگر به مرور کمرنگ می‌شد حضورش، دیگه برات مهم نبود اما تو چون یکهو از کنارت رفت، زمین خوردی.

«اون یکهو نرفت اتابکی. از خیلی وقت قبل رفته بود. از چشماش تو آخرین پرواز، از نگاهش به اَبرا معلوم بود.
از خنده‌هاش که زود خشک می‌شد تو صورتش، از لباس‌هایی که براش می‌خریدم و هِی می‌گفت یادش رفته بپوشه.
از وقتی داد میزدم و دیگه باهام نمی‌جنگید.
از وقتی الکی می‌رفت و جلوشو نمی‌گرفتم.
هربار بیشتر از قبل رفته بود. فقط من تو خوابِ خودم بودم و خبر نداشتم...
اون یکهو نرفت، من یکهو بیدار شدم... وقتی رفته بود.»

#امیر_علی_ق

@Viir_gool