🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

واژه چهارصد و هفتاد و دوم) absurd /æbsɜː(r)d/ adj. پوچ، بی | 1100WordsCoding

واژه چهارصد و هفتاد و دوم)

absurd
/æbsɜː(r)d/
adj.

پوچ، بی معنی، احمقانه، مضحک، یاوه

احمقانه و بی‌معنیه که آدم وسط زمستون بپره توی (آب سرد)!

What an absurd idea!
چه فکر احمقانه ای!

He strongly opposes the new law saying it's absurd.
او به شدت با قانون جدید مخالف است و می‌گوید این قانون پوچ (و احمقانه) است.

 It seems completely absurd to expect your employees to work 7 days a week.
کاملاً بی معنی (و احمقانه) است که از کارکنانت انتظار داشته باشی هفت روزِ هفته کار کنند.

She makes the most absurd claims about her past achievements.
او درباره دستاوردهای گذشته خود ادعاهایی می‌کند که پوچ تر (/مهمل تر) از آنها وجود ندارد.

It's completely absurd to suggest that we shouldn't test students.
حرف کاملاً پوچی است که بگوییم از دانش‌آموزان نباید امتحان گرفت.

Don't be absurd; you're worrying about nothing.
احمق نباش؛ سر هیچ و پوچ نگرانی (نگرانی ات بی مورد است).

Jack goes to absurd lengths to prove his point.
جک برای اثبات حرفش از هیچ کار نامعقولی فروگذار نمی‌کند.

She has a wonderfully absurd sense of humor.
شوخ طبعی و لودگی غریبی در او هست.

It was absurd to leave such a large tip.
گذاشتن چنان انعام هنگفتی کار نامعقولی بود.

This is an absurd punishment for such a minor crime.
برای جرمی به آن کوچکی این مجازات نامعقول است.

an absurd excuse
بهانه پوچ و مضحک

Syn: ridiculous, laughable, silly, foolish

@WordsCodes