واژه چهارصد و هفتاد و چهارم) contemptuous /kənˈtɛmpʧəwəs/ adj | 1100WordsCoding
واژه چهارصد و هفتاد و چهارم)
contemptuous /kənˈtɛmpʧəwəs/ adj.
تحقیرآمیز، نکوهش آمیز، توهین آمیز، متکبر
کُنت یه اشراف زاده ست که مالک یه تیم فوتباله. بعد از شکست تیم کنت، مالک تیم مقابل با لحن تحقیرآمیزی بهش میگه: (کُنت تیم تو اِس) این؟ این چه تیمیه که داری؟!
[...با لحن تحقیرآمیز میگه کنت تیم تو هست این؟]
a contemptuous laugh خنده تحقیرآمیز
He spoke in a coldly contemptuous tone. او با لحن تحقیرآمیز سردی حرف میزد.
He was very contemptuous of popular writers. او به نویسندگان عامه پسند به چشم حقارت نگاه میکرد.
She gave a contemptuous little laugh. خنده خفیف تحقیرآمیزی سر داد.
Her voice sounded contemptuous. صدایش حالت تحقیرآمیزی داشت.
Jack was utterly contemptuous of her efforts. جک تلاش های او را به کلی خوار میشمرد.
My father acts in a contemptuous manner towards my husband. پدرم نسبت به شوهرم رفتار تحقیرآمیزی دارد.
Did the salesgirl speak to me in a contemptuous manner because I was wearing dirty jeans? فروشنده چون جین کثیف تنم بود با من تحقیرآمیز حرف میزد؟
She is contemptuous of me simply because I do not agree with her every word. چون با هر چیزی که میگوید موافقت نمیکنم، حالت تحقیرآمیزی نسبت به من دارد.
Throughout the trial, it was apparent the unrepentant serial killer was contemptuous of the victims. در تمام طول محاکمه، مشخص بود که قاتل زنجیرهای بدون ندامت نسبت به قربانیان حس تحقیر دارد.
With a contemptuous look on his face, the escaped convict pointed his gun at the unarmed police officer. مجرم فراری با چهرهای که حس تحقیر و تکبر از آن میبارید اسلحهاش را به سمت مامور پلیس غیرمسلح گرفت.
a contemptuous old man پیرمردی متکبر (که دیگران را خوار میشمرد)
Syn: scornful, disdainful, expressing a feeling that something is worthless