🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

واژه چهارصد و هشتاد و پنجم) puny /'pju:nɪ/ adj. نحیف، ریز | 1100WordsCoding

واژه چهارصد و هشتاد و پنجم)

puny
/'pju:nɪ/
adj.

نحیف، ریزه میزه، بی رمق، بی قُوَت، کم اثر، بی اثر، لاغر، ضعیف، کم اهمیت، ناچیز، اندک

تو چرا این قدر لاغر و نحیف و بی رمقی؟ مثل ساقه (پونه ای)!

Poverty had turned a perfectly healthy baby into a puny child.
فقر یک کودکِ کاملاً سالم را به یک بچه نحیف تبدیل کرده بود.

The invaders were jeering at the villagers' puny efforts to save their homes.
مهاجمان داشتند تلاش های بی ثمر روستاییان برای نجات خانه‌هایشان را مسخره می‌کردند.

The company's resources are too puny.
منابع این شرکت بسیار اندک (/ناچیز) هستند.

their puny efforts to stop the flooding...
تلاش های بی ثمر آنها برای متوقف کردن سیل...

Our Kevin was a very puny lad...
این کوین ما پسر خیلی نحیفی بود...

The resources at the central banks' disposal are simply too puny.
منابع تحت اختیار بانک مرکزی بسیار بسیار اندک هستند.

My car only has a puny little engine.
ماشین من یک موتور کوچک بی‌جان دارد.

The party's share of vote rose from a puny 11% in the last election to 21% this time.
سهم حزب از آراء از مقدار ناچیز ۱۱ درصد در انتخابات قبل به ۲۱ درصد در این انتخابات افزایش پیدا کرد.

The lamb was a puny little thing.
بره موجود کوچک نحیفی بود.

She was awarded a puny £1,000 in compensation.
مبلغ ناچیز ۱۰۰۰ پوند به عنوان غرامت به او دادند.

His wife was such a big strong woman, she made him look puny.
زنش چنان قوی و درشت بود که خودش کنار او ریزه پیزه به نظر می‌رسید.

People underestimate my strength because I appear puny.
مردم قدرت من را دست کم می‌گیرند چون ظاهرم ریزه پیزه است.

puny weapons
سلاح های (کوچک و) کم اثر

a puny little car
یک ماشین کوچک کم قدرت

puny profits
سودهای ناچیز

Syn: weak, unimportant, trivial, scant, feeble, small, little, petty

@WordsCodes