Get Mystery Box with random crypto!

واژه پانصد و پنجم) hostile UK: /ˈhɒstaɪl/, US: /ˈhɑːstəl/ adj | 1100WordsCoding

واژه پانصد و پنجم)

hostile
UK: /ˈhɒstaɪl/, US: /ˈhɑːstəl/
adj.

خصمانه، وابسته به دشمن، متخاصم، مخالف، غیردوستانه، با دشمنی، کینه توزانه، ستیزه جویانه، معاندانه، نامساعد

(هشت ایل) متخاصم و مخالف هم تو این منطقه هستند!

a hostile glance
نگاه کینه آمیز/نگاه خصمانه

I'm not hostile to the idea of change.
من با ایده تغییر مخالف نیستم.

The city is encircled by a hostile army.
شهر در محاصره ارتش دشمن است.

The protesters were hostile towards the police and started attacking them.
معترضان برخورد پرخاشگرانه ای نسبت به نیروهای پلیس داشتند و حمله به پلیس را آغاز کردند.

The climate in Siberia is very hostile.
آب و هوا در سیبری بسیار نامساعد (/خشن) است.

They tried to start a new life on this hostile soil.
آنها کوشیدند روی این خاکِ نامساعد زندگی تازه‌ای را شروع کنند.

Their plane was now flying over hostile territory.
حالا دیگر هواپیمایشان داشت بر فراز قلمرو دشمن پرواز می‌کرد.

The hostile dog growled at me.
سگ ستیزه جویانه (/خشمگینانه) به من غرید.

April left her job because of the hostile work environment.
آپریل به دلیل شرایط نامساعد کاری شغلش را رها کرد.

When I saw the hostile man approaching my car, I immediately locked my doors.
وقتی دیدم آن مرد پرخاشگر دارد به ماشینم نزدیک می‌شود، بلافاصله درها را قفل کردم.

When the police officer pointed the gun at me, he looked quite hostile.
مامور پلیس وقتی تفنگش را به سمت من گرفت، حالت کاملا خصومت آمیزی داشت.

The Moon's atmosphere is hostile to life.
جو ماه برای زندگی نامساعد است.

The President had a hostile reception in Ohio this morning.
امروز صبح در اوهایو استقبال غیردوستانه ای از رییس‌جمهور به عمل آمد.

The boy became hostile to his parents and refused to talk to them.
پسر حالت خصومت آمیزی (/حالت خشنی) نسبت به والدینش پیدا کرد و حاضر نشد با آنها حرف بزند.

There was a hostile atmosphere at the match and the police made several arrests.
جو خصمانه ای بر مسابقه حاکم بود و پلیس چند نفر را دستگیر کرد.

The local people are often hostile to foreigners.
مردم محلی اغلب نسبت به خارجی ها حالت خصمانه (/غیر دوستانه ای) دارند.

The plan met with a hostile response from the workers.
این طرح با واکنش خصمانه کارگران مواجه شد.

My mother-in-law has been quite hostile towards me since my wife and I split up.
مادرزنم بعد از جدایی من و همسرم کاملا با من دشمن شده است.

His aircraft was struck by hostile mortar round.
هواپیمای او هدف آتش خمپاره دشمن قرار گرفت.

The prisoner eyed him in hostile silence.
زندانی با سکوتی پر از کینه به او نگاه کرد.

hostile response/reaction
پاسخ/واکنش خصمانه

hostile aircraft
هواپیمای دشمن

a hostile nation
ملت (/کشور) متخاصم

a hostile remark
اظهار نظر خصمانه

hostile behavior
رفتار خصومت آمیز

a hostile critic
منتقد کینه ورز

hostile actions
اعمال خصمانه

hostile naval and air forces
نیروهای دریایی و هوایی دشمن

hostile faction
جناح (/فراکسیون) مخالف

a hostile attack
حمله خصمانه

hostile troops/soldiers
نیروهای/سربازان دشمن

Despite hostile economic environment...
علی‌رغم شرایط نامساعد اقتصادی...

Syn: antagonistic, adverse, aggressive, unfriendly, angry

@WordsCodes