تنها و رها شدهایم چون کودکانی گم کرده راه در جنگل وقتی تو روب | | یادداشت روزانه |
تنها و رها شدهایم چون کودکانی گم کرده راه در جنگل وقتی تو روبروی من میایستی و مرا نگاه میکنی چه میدانی از دردهایی که درون من است و من چه میدانم از رنجهای تو و اگر من خود را پیش پای تو به خاک افکنم و گریه و زاری سر دهم تو از من چه میدانی بیش از آنچه از دوزخ میدانی آن هم آنچه دیگری برای تو بازگو میکند که سوزاناست و دهشتناک از این رو ما انسانها باید چنان با احترام چنان اندیشناک و چنان مهربان پیش روی هم بایستیم که در مقابل درهای دوزخ