در چار راه ها خبری نیست: یک عده می روند یک عده خسته باز می آین | | یادداشت روزانه |
در چار راه ها خبری نیست: یک عده می روند یک عده خسته باز می آیند و انسان ـــ که کهنه رند خدائی ست بی گمان ـــ بی شوق و بی امید برایِ دوقرصِ نان کاپوت می فروشد در معبرِ زمان...! اااا در کوچه پُشت ِ قوطی ِ سیگار شاعری اِستاد و بالبداهه نوشت این حماسه را: «ـــ انسان، خداست. حرف ِ من این است. گر کفر یا حقیقتِ محض است این سخن، انسان خداست. آری. این است حرفِ من!» ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ از بوق ِ یک دوچرخه سوار ِ الاغ ِ پست شاعر ز جای جَست و ... .... مدادش، نوک اش شکست! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامِ شعر:【حماسه!】ــ ازدفترِ:لحظه ها و همیشه مجموعه آثارِاحمد #شاملو.دفترِیکُم شعرها.صفحۀ 427 @yad_dasht