Get Mystery Box with random crypto!

افکار و آراء حیدر حب‌الله

Logo of telegram channel heidar_hobbollah — افکار و آراء حیدر حب‌الله ا
Logo of telegram channel heidar_hobbollah — افکار و آراء حیدر حب‌الله
Channel address: @heidar_hobbollah
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 520
Description from channel

کانال رسمی معرفی آثار و آراء شیخ حیدر حب‌الله
سایت:
Http://Hobbollah.com
یوتیوب:
https://www.youtube.com/user/hobbollahcom
توییتر:
https://twitter.com/haidarhobbollah?lang=ar
ارتباط:
@mahdavi_argmand
کانال عربی:
@haidarh

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages 2

2022-04-08 22:01:08 آیا علم می تواند از طریق تجربه، موجودی مانند انسان را خلق کند؟

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
به عنوان مثال اگر به جسم انسان نگاه کنیم، می­بینیم مجموعه­­ای از اعضا آن را ساخته­اند، اعضا از مجموعه‌ای از بافت­ها، بافت­ها از سلول­ها، و سلول­ها از مجموعه ذراتی که با نظمی خاص با هم تعامل دارند، مانند کربن، هیدروژن و … ایجاد شده­اند. علم جدید با ابزارهای خود چیز دیگری غیر از این­ها نیافته است. پس اگر فرض کنیم که علم جدید روزی عملا بتواند به ذراتی چون کربن و هیدروژن و … مسلط شود و به گونه­ای فیزیکی بتواند نظم خاصی را میان آنان استوار سازد (مانند نظمی ذرات اجسام موجودات زنده) و اینگونه بتواند سلول­هایی را تولید کند و سپس با سلول­ها بتواند بافت­هایی را ایجاد کند و همین‌گونه پیش برود در این صورت آیا می­تواند موجود زنده­ای بیافریند؟ منظورم این است که آیا عقلا این امر ممکن است؟ البته معلوم است که در تمام اینها، چیزی از عدم به عرصه وجود نمی آید بلکه ایجاد تغییراتی در موادی است که در دست داریم. و آیا اساسا پاسخ به این پرسش از حیث فلسفی ممکن است یا برای پاسخ به این سوال، باید منتظر تجربه عملی باشیم تا پاسخ خود را بدهد؟

پاسخ:
در این فضایی که شما مطرح کردید، هر چیزی ممکن است! ولی فهم این مساله طبق اصول فلسفی، به گونه ای است که در ادامه ذکر می کنم. البته با توجه به اینکه فیلسوفان پیرامون حقیقت روح، اختلاف نظر دارند جوابهایی که می دهند نیز متفاوت خواهد بود:

نخست) اگر بخواهیم روح را از منظر افلاطونی نظاره کنیم – که قرنهای زیادی حتی بر اندیشه اسلامی و نیز دکارتی مسلط بود – نتیجه ای که می گیریم سلبی خواهد بود. در این دیدگاه، همواره انسان در قالب دوگانه­ روح-ماده مشاهده می­شود که اتحادشان یا از طریق اتحاد ماده و صورت است و یا آنطور که دکارت می­اندیشید اراده­ای برتر...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah
272 views19:01
Open / Comment
2022-04-07 22:01:12 لذتهای بهشت، حقیقی است یا مجازی و اعتباری؟

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

سؤال:
آیا در بهشت نیز خوردن و نوشیدن و نکاح وجود دارد یا اینکه این تعبیرات، مجازی هستند و حکایت از مسائلی دیگر دارند؟

جواب:
ظهور و بلکه صراحت نصوص قرآن و سنت این است که چنین لذتهایی، در بهشت وجود دارند ولی از این نصوص، استفاده نمی‌شود که نعمتهای دیگری از سنخ تعالی و رفعت مقام در بهشت نیست. وجهی برای خروج از محدوده‌ی دلالیِ نصوص قرآنی و حدیثی در این رابطه وجود ندارد مگر اینکه ادله‌ی عقلی قطعی وجود داشته باشد که ثابت کند وجود چنین نعمتهایی – مانند اکل و شرب و نکاح – در بهشت محال است. در ادله‌ی برخی از فلاسفه که منکر معاد جسمانی هستند چنین دلیل‌های عقلی ارائه شده که البته در جای خود، مورد مناقشه واقع شده است.

اما تعجب و غریب شمردن این نعمتها در بهشت و اینکه حکمت چنین لذتهایی در بهشت را نمی‌فهمیم نمی‌تواند برای کنار گذاشتن دلالت این نصوص دینی – که در توصیف وقایع آخرت به صورت مفصل بیشترین نقش را ایفا می‌کنند – دلیل و توجیه کافی‌ای باشد.

@heidar_hobbollah
273 views19:01
Open / Comment
2022-04-06 22:01:02 بطون قرآن و کثرت خوانش­ها، مدیریت جهانی حضرت مهدی

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:

برخی از علما معتقدند اندیشه بطون قرآنی، تطبیقی از اندیشه تعدد خوانش­های دینی به شمار می­رود و دلیل اینکه شیعیان، اولین کسانی% بودند که پیرامون کثرت خوانش­های دینی نظریه پردازی کردند این است که آنان به برخورداری قرآن از بطون مختلف باور دارند. همچنین به باور آن­ها دلیل نیازمندی به معصوم این است که فقیه هیچ­گاه نمی­تواند به تمامی زوایای دین مسلط شود؛ نه بدین معنی که اگر معصوم ظاهر شود بهتر است؛ بلکه بدین معنی که اکنون نیز فقیه نیازمند معصوم ع است. بنابراین اکنون نیز به دلیل ناکافی بودن نصوص به­جای مانده، معصوم علیه السلام به فقها در رسیدن به افکار و اندیشه ها، کمک می کند؛ زیرا که معصوم حاضر است و غیبت او منافاتی با حضور او ندارد بلکه تنها به معنای عدم ظهور اوست. نظر شما چیست؟

پاسخ:

در رابطه با این پرسش می­توان به نکاتی اشاره کرد:

نخست: این سخن که اندیشه­ بطون قرآنی زمینه­ساز اندیشه کثرت خوانش­هاست سخن صحیحی است ولی این ارتباط، تنها در پرتو یکی از تطبیقات نظریه تعدد خوانش­های دینی – یعنی تعدد طولی – قابل فهم است نه همه تطبیقات آن. بنابراین اگر شخصی نظریه تعدد خوانش­ها را قبول داشته باشد و آن را حتی در خوانش­های کاملا متباین و یا دارای تباین جزئی (عموم و خصوص من وجه) بپذیرد، اندیشه بطون قرآنی نمی­تواند مقدمه­ای برای پذیرش همه آن­ها باشد و فقط با خوانش­هایی سازگار است که از جهت عمق و ژرفا با یکدیگر ناهمسان هستند.

دوم: سلفی­ها، فقط شیعه را طرفدار اندیشه بطون قرآنی می­دانند، ولی چنین سخنی، تهی از واقعیت است؛ چرا که با ملاحظه تاریخ می­یابیم چنین اندیشه­ای را بسیاری از متصوفه، فیلسوفان و متکلمان اهل سنت و دیگر مذاهب پذیرفته بودند. پس این سخن که تنها شیعه پذیرای این اندیشه بوده است با واقعیت تاریخی سازگار نیست.

سوم: احتیاج ما...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah
284 views19:01
Open / Comment
2022-04-05 22:00:14 پیامبر و فراموشی رخداد­های پیش از این عالم

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
روشن است که پیامبر ما صل الله علیه و آله وسلم معصوم بوده­اند، و به هیچ وجه نه خطا کرده­اند، نه اشتباه و نه اینکه در چیزی دچار فراموشی شده­اند… . طبق روایات و آیات قرآنی، ایشان پیش از این جهان خلق شده بودند مانند روایتی که در کتاب فضائل الشیعة آمده است به سند صاحب کتاب از ابی سعید خدری که می­گوید: «كنا جلوسا مع رسول الله ص إذ أقبل إليه رجل فقال يا رسول الله أخبرني عن قوله عزوجل لإبليس‏ أستكبرت‏ أم‏ كنت‏ من‏ العالين‏ فمن هو يا رسول الله الذي هو أعلى من الملائكة فقال رسول الله ص أنا و علي و فاطمة و الحسن و الحسين كنا في سرادق العرش نسبح الله و تسبح الملائكة بتسبيحنا قبل أن يخلق الله عزوجل آدم بألفي عام فلما خلق الله عزوجل آدم أمر الملائكة أن يسجدوا له و لم يأمرنا بالسجود فسجد الملائكة كلهم إلا إبليس فإنه أبى و لم يسجد فقال الله تبارك و تعالى‏ أستكبرت‏ أم‏ كنت‏ من‏ العالين‏ عنى من هؤلاء الخمسة المكتوبة أسماؤهم في سرادق‏ العرش فنحن باب الله الذي يؤتى منه بنا يهتدي المهتدي فمن أحبنا أحبه الله و أسكنه جنته و من أبغضنا أبغضه الله و أسكنه ناره و لا يحبنا إلا من طاب مولده.»و هم چنین مانند روایتی که قبیصة بن یزید جعفی روایت می­کند که: «دخلت على الصادق جعفر بن محمد ع و عنده الدوس بن أبي الدوس و ابن ظبيان و القاسم الصيرفي فسلمت و جلست و قلت يا ابن رسول الله قد أتيتك مستفيدا قال سل و أوجز قلت أين كنتم قبل أن يخلق الله سماء مبنية و أرضا مدحية أو ظلمة و نورا قال يا قبيصة لم سألتنا عن هذا الحديث في مثل هذا الوقت أ ما علمت أن حبنا قد اكتتم و بغضنا قد فشا و أن لنا أعداء من الجن يخرجون حديثنا إلى أعدائنا من الإنس و إن الحيطان لها آذان كآذان الناس قال قلت قد سألت عن ذلك قال يا قبيصة كنا أشباح نور حول العرش نسبح الله قبل أن يخلق آدم بخمسة عشر ألف عام فلما خلق الله آدم فرغنا في صلبه فلم يزل ينقلنا من صلب طاهر إلى رحم مطهر حتى بعث الله محمدا ص فنحن عروة الله الوثقى من استمسك بنا نجا و من تخلف عنا هوى لا ندخله‏ في باب ضلال و لا نخرجه من باب هدى و نحن رعاة شمس الله و نحن‏ عترة رسول الله ص و نحن القبة التي طالت أطنابها و اتسع فناؤها من ضوى إلينا نجا إلى الجنة و من‏ تخلف‏ عنا هوى‏ إلى‏ النار قلت لوجه ربي الحمد» یا مانند روایتی که شیخ صدوق در کتاب معراجش از طریق مشایخ خود نقل کرده است که سند آن به ابن عباس می­رسد. ابن عباس می­گوید: « سمعت رسول الله ص و هو يخاطب‏ عليا ع يقول‏ يا علي إن الله تبارك و تعالى كان و لا شي‏ء معه فخلقني و خلقك روحين من نور جلاله و كنا أمام عرش رب العالمين نسبح الله و نقدسه و نحمده و نهلله و ذلك قبل أن خلق السماوات و الأرضين …يا محمد كتبت اسمك و اسمه على عرشي من قبل أن أخلق خلقي محبة مني لكما و لمن أحبكما و تولاكما و أطاعكما فمن أحبكما و أطاعكما و تولاكم…»و البته این حدیث طولانی تر از این است که دراینجا آوردیم.

پرسش من این است که آیا پیامبر خدا صل الله علیه و آله در طول زندگی خود، پیش از اینکه به پیامبری برانگیخته شود و وحی به او نازل گردد این رخدادها را به یاد داشته؟ آیا در آن­هنگام، تمام این حوادث را – از زمان آفرینش خود در هیئتی نورانی تا روزهای پیامبری و اینکه چه اتفاقاتی برای پیامبران پیش از او روی­داده است – به یاد داشتند؟ پرسشم از این جهت است که به هیچ وجه پیامبر خدا دچار فراموشی نمی­شود و شاهد این ادعا می­تواند این آیه از قرآن کریم باشد که «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيداً»(نساء: 41) پس پیامبر نسبت به تمامی این گواهان (پیامبران) گواهی می­دهد و این مطلب هیچ دلیلی ندارد مگر اینکه شخصیت معنوی او در تمامی مکان­ها و زمان­ها حضور داشته باشد… اگر بگویید که ایشان چیزی را فراموش کرده­اند که فراتر از عالم تکلیف و وظیفه است پاسخ می­دهیم که عالم فراتر از تکلیف، مهمترینِ عوالم است چرا که بر باقی عوالم تأثیر می­گذارد. آنطور که خداوند می­فرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ» (اعراف: 172) یادآوری این پیمان­ها و عهد­ها در این عالم تأثیرگذار هستند، و اگر این عهدها و پیمانها در معرض فراموشی قرار گیرند خاصیت خود را از دست داده و اعتبار آنها تضعیف خواهد شد و در این صورت، وقوع چنین رخدادهایی در عوالم قبل از تکلیف بیهوده خواهد بود! و خداوند از انجام هر کار لغو و بیهوده ای، مبرّی است … برای همین از شما می­خواهم که پاسخ دهید. خداوند شما را جزای نیک دهد

پاسخ این پرسش را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah
264 views19:00
Open / Comment
2022-03-02 21:30:40 رابطه­ میان توقیفی بودن نام­های خداوند و نام­هایی که فیلسوفان برای خداوند انتخاب می کنند

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
این بار اول است که نامه­ای را خدمت شما ارسال می­کنم، از شما می­خواهم که تحملم کنید و با این عقل ناقصم همراهی کنید. اما پرسش من: مشهور است که نام­های خداوند توقیفی هستند. آیا کار فیلسوفان اشتباه نیست که با وجود این توقیفی بودن نام‌های خداوند، نام­های دیگری چون واجب الوجود را به خداوند نسبت می­دهند؟ آیا با اینکه می­دانند این نام­ها در شرع نیامده است کارشان ایرادی ندارد؟

پاسخ:
توقیفی بودن نام­های خداوند که برخی آن را از آموزه­های مسلم دینی می­دانند، با ترجمه کردن این نام­ها به زبانی دیگر ارتباطی ندارد. البته عده­ای هستند که ترجمه­ این نام­ها را نیز در چارچوب همین قاعده می­بینند. برخی معتقدند­ دلیل جدائی ابوالحسن اشعری از معتزلیان اختلافش بر سر همین قاعده بود و از پافشاری بر آن کوتاه نمی­آمد. به نظر می­رسد که این قاعده در نگاه اول می­تواند معانی و مقاصد متمایزی را در خود گنجانده باشد:

معنای نخست: این معنی از دل مباحث کلامی-فلسفی سر برآورده است. طبق این دیدگاه معنای قاعده فوق این است که جز خود خداوند هیچ کس از نام­های او مطلع نیست، و هر نامی مانند واجب الوجود و ضرورت ازلیه که انسان به خداوند نسبت می­دهد، معلوم نیست که از نام­های خداوند باشد و اسامی و نام­های ابداعی انسان می­تواند دارای معنایی باشد که نقصان و عیبی را به خداوند نسبت می­دهند در حالی که خداوند از هر نقص و عیبی منزه است. پس در اینجا توقیفی بودن هیچ ارتباطی با جواز­ یا حرمت شرعی ندارد، بلکه منظور این است که نام­های سزاوار خداوند را جز از طریق متون دینی نمی­توانیم به دست آوریم و این خداوند و پیامبران او هستند که نسبت به این نام­ها داناترند. بنابراین تنها اوصافی که در متون دینی آمده است را می­توانیم نامی از نام­های خداوند بدانیم.

طبق بازشماری علامه­ طباطبایی نام­هایی از خداوند که در قرآن...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.


@heidar_hobbollah
419 views18:30
Open / Comment
2022-02-18 21:30:11 حقیقی بودنِ کشفیاتِ عرفاء و اختلافاتِ میان آنها

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
پرسشی به ذهنم می‌رسد که برای طرحِ آن، ابتدا باید دو مقدمه را عرض کنم تا مقصودم واضح شود:

مقدمه‌ی اول: معروف است که عرفاء در شناختِ حقائق الهی و حقائق جهان هستی، بر کشف و شهود اعتماد می‌کنند ولی برای اثباتِ آن ادعاها و یا حقائقی که برای آنها منکشف شده، از عقل استفاده می‌کنند؛ زیرا عرفاء هیچ ارزشِ معرفتی برای عقل قائل نیستند و آن را به کار نمی‌گیرند مگر برای اثباتِ آنچه که در مکاشفات خود، بدان رسیده‌اند؛ کسی که شیرینی چیزی را چشیده باشد دیگر نیاز به تعریفِ آن شیرینی ندارد و یا اینکه نمی‌تواند آن مزه را برای دیگران تعریف کند. اگر هم چنین کاری ممکن باشد در واقع به وسیله‌ی چیزی که شبیه مزه‌ی شیرینی است – و نه خودِ مزه‌ی شیرینی – می‌توانند آن را برای دیگران، توصیف کنند.

مقدمه‌ی دوم: شیخ اشراق – شیخ شهاب الدین سهروردی – برای رسیدن به معارفی که ارائه کرده، از مکاشفات و ریاضت نفس استفاده می‌کند و از طریقِ پیمودنِ تدریجیِ آن حقائقِ الهی، معرفت و شناختِ تام و کاملی برای وی نسبت به احکام وجود و … حاصل می‌شود؛ و بر همین اساس، قائل به اصالت ماهیت و اعتباری بودنِ وجود می‌شود. صدر المتالهین نیز در ابتدایِ حیات خود، به تبعِ استادش میرداماد، قائل به اصالت ماهیت بود. اما همین صدر المتالهین می‌گوید وقتی مشغول ریاضت نفس شد و از عالَم، کناره گرفت و مکاشفات را همچون وسیله‌ای برای شناختِ حقائق وجود و هستی و معارف الهی، به کار گرفت از رأی اولش – یعنی اصالت ماهیت – عدول کرد. وی می‌گوید: وقتی نفس خود را مشغولِ عبادات و ریاضت‌های روحی کردم و خداوند، از علم خودش به من عنایت فرمود و بر عالَمِ حقیقت، مطلع شدم برایم واضح شد که اصالت با وجود است و نه ماهیت.

سوال من این است که اگر مصدر و منبعِ معرفت در نزد عرفاء، یکی است و همان کشف و شهود می‌باشد پس چرا اقوالِ آنها متناقض است و ملاصدرا، قائل به اصالت وجود و اعتباری بودنِ ماهیت می‌شود و شیخ اشراق، قائل به اصالتِ ماهیت و اعتباری بودنِ وجود می‌شود؟ آیا سبب این تناقض، خروج از عالم کشف و رجوع به واقعیتِ مادی است و از این جهت است که معنای کشف شده را نمی‌توانند به طرف مقابل، برسانند؟ به عبارت دیگر، آیا تعاریف در تبیینِ مقصود، قاصر و ناکارآمد هستند؟ با این توضیح که هم شیخ اشراق و هم ملاصدرا، معارفِ شهودیِ خود را به گونه‌ای بیان کردند که گمان می‌کنند مطابق با کشفی است که با فیض الهی – به حسب تعبیر خودشان – برای شان حاصل شده است. و به همین دلیل، اقوالِ آنها در این موضوع، با هم متفاوت شده است. به عنوان مثال، می‌توان به الفاظ قرآن مثل کرسی و عرش و لوح اشاره کرد که همه‌ی آنها الفاظی مادی هستند ولی این الفاظ، نمی‌توانند واقعیتِ حقیقیِ معنای خود را به ما منتقل کنند و لذا هر آنچه که بیان می‌کنند در واقع، یک معنیِ مجازی است برای رساندنِ معنای خود به اذهان مردم؛ و الا این الفاظ، قاصر از رساندنِ ذاتِ حقیقت به ذهن بشر هستند؛ چون اصلا تصورِ آن ممکن نیست. به همین دلیل است که در فهمِ این الفاظ، اختلاف نظر است. برخی این الفاظ را به حسب همان ظاهرشان می‌فهمند – مانند ابن تیمیّه و پیروان او – و برخی هم همچون امامیه و متعزله، این الفاظ را به تاویل می‌برند. از طرفی، عرفاء که بر عالم ملکوت، اطلاع دارند چرا نمی‌توانند از خلالِ مکاشفاتِ خود، پی به طریقه و روشی ببرند تا مشاهدات و افکارِ خود را به مردم منتقل کنند؟ به عبارت دیگر، چرا از مکاشفاتی که دارند برای یافتنِ شیوه‌ای جهت ارتباط واضح و سالم با مردم و انتقالِ اطلاعات خود بدون هیچ ابهامی به آنها، کمک نمی‌گیرند؟ همانطور که برای شناختِ اصالت و یا اعتباری بودنِ ماهیت و وجود، از همین ریاضت‌های نفسی و مکاشفات استفاده می‌کنند. آیا سبب این حالت، بی میلی آنها نسبت به دنیا است از این جهت که برای آنها مهم نیست که این حقائق به دست کسی برسد؟ آیا بی میلی آنها به دنیا بدین خاطر است که هر کس بر حقائق الهی، اطلاع یابد نسبت به دنیا و آنچه در آن است بی رغبت می‌شود؟

پاسخ این سوال را می‌توانید از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah
460 views18:30
Open / Comment
2022-02-16 21:30:43 آیا مقاماتی که اصحابِ سلوک ادعا می‌کنند واقعیت دارد؟

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
نظر شما درباره‌ی شیوه‌ی سیر و سلوکی که طلاب علوم دینی به آن می‌پردازند چیست؟ آیا در ورایِ مقاماتی که طرفدارانِ این شیوه، ادعا می‌کنند حقیقتی وجود دارد؟ فرض کنید از یک شیوه‌ی صحیح و سالم – به ضمیمه‌ی علوم حوزوی و به همراهِ آگاهیِ کافی – تبعیت می‌کنیم بدونِ اینکه به دستورالعمل‌ها و سلوک‌های خارج از مکتب اهل بیت علیهم‌السلام مشغول شویم؛ آیا چنین کاری، انسان را به این مقاماتِ معنوی می‌رساند؟ چگونه بین این مقامات و وهم و خیال، تمییز دهیم؟

جواب:
سیر و سلوک، شیوه‌ای است که با تبعیت از شریعت و التزام به ارزش‌های اخلاقی و روحی و ارتباطِ دائمی با خداوند متعال حاصل می‌شود. این ارتباطِ دائمی، شامل همه‌ی انواع ارتباط می‌شود همچون نماز و دعا و ذکر و مناجات و مراقبت و محاسبه و دیگر مواردی که علماء گفته‌اند و نصوص قرآنی و حدیثی نیز درباره‌ی آنها وارد شده است. با توجه به خصوصیاتِ هر شخص، گاهی هم این سیر و سلوک، نیازمند راهنمایی یک استاد است. البته مساله‌ی ضرورتِ استاد، یکی از مسائل معروف و مورد اختلاف می‌باشد.

اما اینکه آنچه نقل می‌کنند حقیقت و واقعیت دارد چندین بار گفته‌ام که برای من، وجودِ علومِ حضوریِ کشفی و حقیقی به آن مساحت و وسعتی که عارفان ادعا می‌کنند ثابت نشده است. البته وجودِ کشفِ صوری – آنگونه که خودشان نامیده‌اند – ممکن است.[2]

اما تمییز و تفکیک بین این مقامات و کشفیات از یک سو و وهم و خیال از سوی دیگر، از نظر عارفان، واضح است. زیرا آنچه که عارفان می‌گویند از سنخ علوم حضوری است و نه صورت‌های ذهنی و خیالی و یا یک رؤيا در خواب و یا بیداری. کشف حقیقی – آنگونه که مردم تصور می‌کنند – رویتِ ملائکه نیست؛ کشف حقیقی بسیار عمیق‌تر از دیدنِ ملائکه می‌باشد و در واقع، نوعی اتحاد با خودِ معلوم است؛ حال، این معلوم هر چه می‌خواهد باشد. دقیقا مانند آنچه شما درباره‌ی خود و وجودِ خود احساس می‌کنید. غیر از اینها، کشفیاتی هستند صوری که البته قوه‌ی خیال نیز در آنها دخالت دارد و حتی ممکن است وهم نیز داخل آن شود. این چیزی است که آنها می‌گویند.

حال اگر ادعاهای عرفاء، برای کسی، به تجربه و یا برهان، ثابت نشد و البته برهان و دلیلی هم بر بطلانِ وجودِ کشف حقیقی و معنوی نیافت، در این صورت نباید این ادعاها را انکار کند بلکه آنها را در حالتِ امکان و احتمال نگه دارد تا اینکه – بر نفی و یا اثباتِ آنها – دلیلی قطعی بیابد و یا به مرتبه‌ی کشف و ذوق عرفانی برسد.

@heidar_hobbollah
378 views18:30
Open / Comment
2022-02-14 21:30:56 معنای دعوتِ عرفاء و فلاسفه‌ی صدرایی به پیراستن از علومِ ظاهری و عقلی

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
مقصودِ صدر المتالهین از پیراستن و پاک شدن از افکار نظری در این عبارتی که به وی نسبت داده شده، چیست؟ اگر لطف بفرمایید با عباراتی ساده، جواب این سوال را بدهید ممنون خواهم شد. به صدرالمتالهین چنین نسبت داده شده که وی می‌گوید:
«نفس انسانی تا زمانی که از حجاب‌های علم تقلیدی – که منشأ این علم، کلامِ علمای ظاهر است – خلاص نشود و تا زمانی که از افکار نظری – که توسط منطق عقلی با أداتِ وهم و خیال تولید می‌شود – پیراسته نگردد نمی‌تواند در علوم الهیه – و حتی همه‌ی علوم – بصیرت پیدا کند و هیچ گاه استعدادی برای قبولِ فتوحات الهی نخواهد داشت».

**جواب:*
عرفاء و متصوفه و نیز پیراوان حکمتِ متعالیه، معتقدند ابزارهای کسبِ معرفت، متعدد است:

یکی از این ابزارها، حواس است که شهوات مختلف به وسیله‌ی آنها، سربرمی آورد. پیروانِ عرفان و حکمت متعالیه معتقدند زندگی در عالم محسوسات، انسان را نسبت به معرفتِ حقیقی، تا سطح بسیار منحط و نازلی، پایین می‌آورد؛ زیرا این عالم،ما را به ماده و مادیات، مرتبط می‌کند و عالم ماده از نظر عرفان و حکمت متعالیه، پایین‌ترین و نازل‌ترینِ عوالم است و آن را عالَمِ «فِرَق و تلاشی»[2] نامیده‌اند. لذا هر کسی که فقط در جستجویِ علم به عالَمِ ماده، از طریقِ مادیات و حواس مادی، باشد از نگاهِ ایشان، در خسارت محض به سر می‌برند.

یکی دیگر از ابزارهای حصولِ معرفت، نصوص دینی است که مجتهدین و مفسرین از طریقِ آنها، سعی در شناختِ حقیقت دارند و لذا تلاش می‌کنند از خلالِ همین نصوصِ موجود در قرآن و سنت و آنچه از سَلَف به جای مانده، مبدأ و معاد و نبوّت و حقائق وجود و انسان و زندگی را کشف کنند.

عرفاء معتقدند این شیوه برای رسیدن به حقیقت، راهِ خوبی برای عوام است ولی انسان را به معرفتِ حقیقی نمی‌رساند مخصوصا اینکه تفسیرِ متون و نصوص دینی، از امور ظنی هستند که خطا و احتمالِ اشتباه در آنها وجود دارد.

عقل – و آنچه که زیر مجموعه‌ی آن محسوب می‌شود مانند فکر و نظریات – نیز از دیگر ابزارهای حصولِ معرفت است. عقل تلاش می‌کند تا از طریقِ تأمّل در مفاهیم و افکار و جمع آوریِ معلوماتِ نظری و مرتب نمودنِ آنها و سپس ارزایابی و قضاوت میانِ‌شان، به حقیقت برسد.

بسیاری از عرفاء به این عقل، احترام می‌گذارند اما در عین حال، معتقدند این عقل...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah
324 views18:30
Open / Comment
2022-01-30 23:44:15
از طریق لینک زیر می‌توانید کتاب «خوانشی انتقادی از استخاره» را از نمایشگاه مجازی کتاب تهیه نمایید.

https://book.icfi.ir/book/466632/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D9%87
417 viewsedited  20:44
Open / Comment
2022-01-19 21:30:03 موضعِ عرفاء شیعه در برابر آموزه‌های عرفان و تصوف

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
معروف است که عرفانِ شیعی، از تصوف منشعب شده است. سوال من این است که آیا عرفاء شیعه، هر آنچه در این عرفانِ صوفیانه آمده را قبول می‌کنند بدون اینکه مثلا آن را نقد کرده و یا با آن معارضه و مخالفت کنند و یا حداقل، آن را مطابقِ عقائد خود، سر و سامان می‌دهند؟ یا اینکه عرفاء شیعه، فقط اکتفا به نقل و شرحِ آموزه‌های عرفان صوفیانه می‌کنند و نه بیشتر؟ در اینجا منظور من فقط عرفاء است و نه محدثین و فقهاء.

جواب:
لازم است به چند نکته توجه کنیم:
اصولا عرفاء معتقدند علوم‌شان، بر اساس کشف و شهود است. کشف و شهود در نزد آنها، مهمتر و خالص تر از ادله‌ی عقلیه و نیز ادله‌ی نقلیه‌ای است که در بسیاری از موارد – همانطور که مشهور است – مبتنی بر ظن و گمان می‌باشد. لذا نمی‌توان از آنها خواست تا عرفانِ خود را بر اساسِ فلان عقیده، تنظیم کنند. چنین درخواستی شبیه این است که از علم پزشکی بخواهیم خود را با عقیده به نبوت، همساز و تنظیم کند! هر علمی، معیارهای خاص خود را دارد؛ لذا وقتی در صدد محاجّه و مناقشه با عرفاء هستیم باید معیارهای علمیِ آنها و نیز میزانِ کارآیی و صحتِ این معیارها را مورد مناقشه قرار دهیم؛ نه اینکه بر اساسِ تعارض یا عدمِ تعارضِ شیوه‌ی آنها با یک عقیده‌ی خاص، به مناقشه با آنها برخیزیم. عقائد، از نتایجِ بحثِ علمیِ کامل است و لذا متفرع بر چنین بحثی می‌باشد و نه بر عکس. شما بعد از ارزیابیِ اطلاعاتِ مختلفِ علمی – که مرتبط با موضوعاتِ عقائدی است – عقائدِ خود را سر و سامان داده و انتخاب می‌کنید حال یا بر اساس نصوص دینی و یا ادله‌ی عقلی و یا بر اساس شهود قلبی و یا هر مصدر معرفتی دیگر. ولی امروزه وقتی با کسی مواجه می‌شویم که برای یک ایده و اندیشه، دلیلی ارائه می‌کند در مقام نقدِ او، می‌گوییم حرف و ادعایِ تو، بر خلاف عقیده است. چنین برخوردی، اشتباه و غیر روشمند است. معیارِ حق و باطل، عقیده نیست بلکه از نظر معرفتی، ادله‌ی آن عقیده است که می‌تواند معیار حق و باطل باشد. لذا وقتی با دلیلی مواجه می‌شویم که معارض با ادله‌ی یک عقیده است باید درباره‌ی آن بحث کنیم نه اینکه از آن دلیلِ معارض، روی برگردانیم با این توجیه...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah
496 views18:30
Open / Comment