Get Mystery Box with random crypto!

افکار و آراء حیدر حب‌الله

Logo of telegram channel heidar_hobbollah — افکار و آراء حیدر حب‌الله ا
Logo of telegram channel heidar_hobbollah — افکار و آراء حیدر حب‌الله
Channel address: @heidar_hobbollah
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 520
Description from channel

کانال رسمی معرفی آثار و آراء شیخ حیدر حب‌الله
سایت:
Http://Hobbollah.com
یوتیوب:
https://www.youtube.com/user/hobbollahcom
توییتر:
https://twitter.com/haidarhobbollah?lang=ar
ارتباط:
@mahdavi_argmand
کانال عربی:
@haidarh

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages 3

2021-10-01 21:30:05 آیا بین آیه‌ی «فمن ‌یعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خیرا‌ یره» ومساله‌ی حبط اعمال ‌وپاک ‌شدن سیئات، تناقضی نیست؟

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:

خداوند متعال می‌فرماید:«إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ‏ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريما»[2] (نساء: 31). آیا این آیه با آیه‌ی شریفه‌ی « فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه‏؛ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏»[3] (زلزله: 7 و 8) در تعارض نیست؟

جواب:

این موضوع از همان ابتدای تولد علم کلام و علم تفسیر در نزد مسلمین مطرح شد و از یک سو، مرتبط با مساله‌ی توبه و شفاعت و تکفیر[4] است و از سوی دیگر مربوط به مساله‌ی حبط اعمال[5] می‌باشد. بسیاری از مفسرین و متکلمین با این موضوع بر اساسِ نظریه‌ی تخصیص، برخورد کردند و معتقد بودند آیه‌های سوره‌ی زلزله، به وسیله‌ی ادله‌ای که بخشیده شدنِ گناهان با توبه را مطرح می‌کنند تخصیص خورده است. این در حالی است که علامه طباطبایی بر این باور است که آیات توبه و احباط، حاکم بر آیات سوره‌ی زلزله هستند.[6] اما کسانی که حبط اعمال را انکار می‌کنند یکی از مستندات مهم آنها، همین آیه‌ی سوره‌ی زلزله است.
آنچه به نظر من می‌رسد این است که بین این آیه‌ی شریفه از سوره زلزله از یک سو و ادله‌ی عفو و تکفیر و بخشش گناهان و یا ادله‌ی حبط اعمال از سوی دیگر – که به همه‌ی آنها در موارد معددی از قرآن و سنت اشاره شده – هیچ تنافی و تناقضی نیست؛ زیرا سیاقِ آیات قرآن در سوره‌ی زلزله، ناظر به جزاء و عقوبت و حساب و کتاب نیست بلکه ناظر به مرحله‌ای است که می‌توان آن را مرحله‌ی «عرضه و خبر دادن و رویت» نامید. مردم در روز قیامت بعد از زلزله‌ی زمین، برمی خیزند تا خداوند، اعمالشان را به آنها نشان دهد. مرحله‌ی ارائه‌ی اعمال و عرضه‌ی آنها بر صاحبان افعال و آگاه کردن ایشان بر کارهایی که کردند...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah
97 views18:30
Open / Comment
2021-09-23 21:30:06 تنافی و انسجام بین «لا اکراه فی الدین» و فرهنگ اکراهِ موجود

حيدر حبّ الله

ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:

سید قطب در کتاب «فی ظلال القرآن» و در تفسیر «لااکراه فی الدین» می‌گوید:

«این اصل بزرگ، نشان دهنده‌ی تکریم خداوند متعال نسبت به انسان و محترم دانستن اراده‌ و فکر و احساسات وی می‌باشد و نیز بیانگر این نکته است که خداوند متعال، امر انسان را به خودش واگذار کرده و و البته تبعات عملش را نیز بر دوشِ خودِ انسان نهاده است. اینها خاص ترین ویژگی‌های آزادی انسانی است؛ زیرا اولین حق انسان، آزادی عقیده است و قبل از هر دین و مسلکی، این اسلام است که به سوی آزاد کردن خودِ انسانی و نیز تضمین حقوق او سبقت گرفته است. تعبیری که در این آیه‌ی شریفه به کار رفته، به صورت نفی مطلقِ جنس اکراه است؛ گویا انکارِ مطلق اکراه را از طریقِ انکارِ وجود آن تثبیت می‌کند و با این تعبیر دقیق – که هیچ تعبیری جای آن را نمی‌گیرد – اکراه را در عالَم واقعیت، بعید می‌شمارد و به جای اینکه بگوید: «کسی را بر دین، مجبور نکنید» فرمود: «هیچ اجباری در دین نیست». و نیز چنین به نظر می‌رسد که دلیلِ انکارِ اجبار بر دین را همان تبیینِ رشد و هدایت از گمراهی و نیز وضوح و آشکاریِ راه برای کسی که می‌بیند، می‌داند. پس باید انسان خودش حاکم بر خود بوده و نیز باید مختار باشد».

سوال من این است که آیا واقعیت مسلمین، با وجود این اجبارهایی که إعمال می‌شود، همین آزادی اعتقاد است؟ آیا مساله‌ی آزادی در نزد قانون گزار اسلامی واضح است؟ آیا برای شما واضح است؟

جواب:

این موضوع را در بحثی که پیرامون جهاد ابتدایی و آزادی عقیده داشتم تحلیل و بررسی کردم.[2] می‌توانم بگویم مساله‌ی اکراه و اجبار، چندین سطح دارد که باید از یکدیگر تفکیک شوند. مهمترین آنها عبارتند از...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah
192 views18:30
Open / Comment
2021-09-21 20:30:05 معنای جدید از آیه‌ی شریفه‌ی «لیس کمثله شیء»

حيدر حبّ الله

ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:

من طلبه‌ی حوزه‌ی علمیه در شهر قم هستم. قبلا با برخی از طلاب علوم دینی، در علم کلام مباحثه می‌کردم و بحثِ ما درباره‌ی تجسیم و استدلال بر نفی جسم بودن خداوند بر اساس آیه‌ی شریفه‌ی «لیس کمثله شیء»[2] (شوری: 11) بود. یکی از حاضران در مباحثه گفت از شما به صورت شفاهی چنین شنیده که استدلال به این آیه برای نفی جسمیت خداوند متعال را قبول ندارید با اینکه چنین استدلالی در نزد همه‌ی علماء مشهور است. در این باره توضیح دهید. نظر شما چیست؟

جواب:

بین علمای تفسیر و علم کلام، مشهور است که این آیه‌ی شریفه، تشابه خداوند با حقیقت و صفاتِ هر چیز دیگری را نفی می‌کند. برخی از آیه‌ی فوق، نفی تشابه در حقیقت را استفاده کردند و اختلاف بین مجرد و مادی را، اختلاف در حقیقت و واقعیت آن دو – و نه اختلاف در صفت – می‌دانند. روش آنها در فهم این آیه بدین صورت است: «ممکن نیست خداوند متعال جسم باشد زیرا اگر جسم باشد مثلِ خلقش می‌بود در حالی که خداوند متعال می‌گوید هیچ مثلی ندارد»؛ و یا بدین صورت: «ممکن نیست خداوند متعال، نیازمندِ غیر از خودش باشد زیرا اگر محتاج دیگری باشد مثل ما خواهد بود؛ این در حالی است که لیس کمثله شیء». این تفسیر از آیه‌ی شریفه، در واقع به نفیِ مطلقِ تماثل و تشابه بین خداوند و غیر او بر می‌گردد و اینکه بین خداوند و غیر او به هیچ وجهی، تشابه نیست.

ولی ممکن است احتمالِ دیگری در تفسیر آیه‌ی فوق نیز وجود داشته باشد. این احتمال – که به ذهن من رسید – می‌گوید...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah
213 views17:30
Open / Comment
2021-09-14 20:30:07 چگونگی بیانِ همه چیز در قرآن و معنای «تبیانا لکل شیء»

حيدر حبّ الله

ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
خدواند متعال، قرآن کریم را اینگونه توصیف می‌کند که «تِبیاناً لِکُلِّ شَیء». سوال این است که چگونه خداوند متعال تمام اشیاء را در قرآن کریم بیان نموده است؟

جواب:
کسانی که برای این آیه، معنایی شمولی در نظر گرفتند معتقدند روش بیان تمام اشیاء در قرآن کریم، روشی غیر معمولی و غیر عرفی است و خداوند برای این کار، از زبانی ما فوق زبان و لغت بشر و عقلاء استفاده کرده است. آنها بر این باورند که تعداد بسیار کمی از مردم در طول تاریخ وجود دارند که می‌توانند این زبان و لغت را بفهمند و رمز آن را بگشایند. البته آنچه من در تحقیقات خود به آن رسیدم اختصاص این آیه به دین است یعنی این آیه در صدد انتقال این معنی است که در قرآن کریم، تمام امور دینی یافت می‌شوند؛ همچنین معتقدم منظور از تمام امور، اکثر و اغلب امور است و به همین دلیل، بر این باورم که قرآن شامل اغلبِ مسائلِ دینی است که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است. من این مساله را در کتاب «حجیة السنة فی الفکر الاسلامی: قراءة و تقویم» به تفصیل آورده‌ام و معتقدم این نتیجه، تاثیر بسیار زیادی بر اجتهاد دینی دارد.

درباره‌ی این ادعا که آیه‌ی مذکور، مختص به امور و مسائل دینی است و شامل مسائل غیر دینی نمی‌شود در آن کتاب چنین گفته‌ام که مقصود از عمومیت و شمولیتی که در این آیه آمده، عمومیت و شمولیتِ تام و کامل نیست بلکه مقصود از آن، عمومیت نسبت به مسائلِ هدایت و دین و امثال آن است. شاهد این ادعا، در سیاقِ عمومی این آیه، نهفته است؛ زیرا اگر در مقابلِ کسی، کتاب فیزیک باز باشد و به وی گفته شود: «این کتاب، شامل تمام مسائل و امور می‌باشد»، آن شخص هیچ وقت گمان نمی‌بَرَد که مقصودِ گوینده، این است که آن کتاب، شامل تمام وقایعِ تاریخ می‌باشد؛ همین که کتاب پیش روی او که درباره‌ی آن سخن گفته می‌شود، کتاب فیزیک است می‌تواند قرینه‌ای باشد بر اینکه مقصودِ گوینده، تمام مسائل فیزیک است. همچنین اگر کتاب تاریخ را در دست داشته باشید و کسی به شما همین کلام را بگوید، از این کلام، فقط و فقط، شمولیتِ نسبی...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah
277 views17:30
Open / Comment
2021-09-11 20:30:05 معنی «مسّ» و «مطهّرون» در آیه‌ی شریفه‌ی «لایمسه الا المطهرون»

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:

علامه طباطبایی می‌گوید برای وجود قرآن، مراتبی هست و قرآن در عالمی بالاتر و رقیق‌تر، مرتبه‌ای از وجود دارد. وی به این آیه استدلال می‌کند:«لا یمسه الا المطهرون».[2] وی، «مسّ» در این آیه را به «علم به قرآن در آن عالَم» تفسیر کرده و می‌گوید:«گفتار خدواند متعال که «لایمسه الا المطهرون» صفتِ کتابِ مکنون است و ممکن است صفت سوم برای قرآن باشد. بازگشت هر دو وجه – بر فرضِ نافیه بودن حرفِ «لا» – به یک معنی است. معنی این خواهد بود:«آن کتابِ مکنونی که قرآن، در آن است را فقط اشخاص پاک و مطهر می‌توانند مسّ کنند» و یا «قرآنی که در کتاب است را فقط اشخاص پاک و مطهر می‌توانند مس کنند». در هر دو صورت، از این اسلوب بیانی برای تعظیم قرآن و تجلیل از آن استفاده شده است. پس منظور از «مسِّ» قرآن همان علم به آن است در حالی که در کتاب مکنون می‌باشد؛ همانطور که این آیه به این معنی اشاره می‌کند:« إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَ إِنَّهُ فىِ أُمّ‏ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلىٌّ حَكِيم»[3] و کلمه‌ی «مطهّرون» اسم مفعول از تطهیر است؛ یعنی کسانی که خداوند متعال نفوس و جان‌های آنها را از پلیدی‌های گناهان و آلودگی‌های معاصی پاک نموده؛ و یا اینکه منظور از این کلمه، معنایی والاتر و دقیق‌تر از این است همچون تطهیر قلوب آنها از تعلق به غیر خداوند متعال. این معنی از تطهیر – همانطور که از سیاق کلام چنین بر می‌آید – مناسب با «مسّ» است – که به معنای علم می‌باشد – نه طهارت به معنای خبث و حدث. لذا «مطهّرون» کسانی هستند که خداوند آنها را به وسیله‌ی تطهیر نفوسِ شان گرامی داشته و تکریم نموده است مانند ملائکه و افرادی از جنس بشر که خداوند آنها را پاک و تطهیر نموده است. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: « ُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ‏ تَطْهيراً»[4] و دلیلی هم وجود ندارد که ادعا شود عنوانِ عامِ «مطهّرون»، تخصیص می‌خورد و فقط ناظر به ملائکه است – که به اینکه نکته، همه‌ی مفسرین اشاره کرده‌اند – زیرا چنین تخصیصی، بدون دلیل می‌باشد».[5]
نظر شما درباره‌ی این ادعا که قرآن چندین بطن – به حسب مراتب وجودی – دارد و اینکه منظور از مسّ قرآن، علم حضوری به آن به شیوه‌ی عرفانی می‌باشد چیست؟

پاسخ سوال را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah
261 viewsedited  17:30
Open / Comment
2021-09-07 20:30:06 معنی امامت در آیه‌ی شریفه‌ی «انی جاعلک للناس اماما»

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال

چه تفسیرهایی درباره‌ی مراد خداوند متعال از آیه شریفه «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي‏ الظَّالِمين‏»[2] (بقره: 124) وجود دارد؟ آیا مقصود خداوند متعال از امامت در این آیه، مرتبه و مقامی بالاتر از نبوت است؟ آیا این مرتبه که حضرت ابراهیم به آن رسید بعد از سربلندی وی در تمام ابتلائات و آزمایشاتی بود که برای او پیش آمد؟ آیا تفسیر دیگری درباره‌ی این آیه از سوی علماء ارائه شده است؟ امیدوارم تفاسیر مطرح در این رابطه را بیان فرمایید.

جواب

شاید بتوان گفت سه تفسیر ذیل، بارزترین تفسیرهای احتمالی در این رابطه است:

تفسیر اول: برخی از علمای اهل سنت این تفسیر را برگزیده‌اند و بر این باورند که امامت در این آیه‌ی شریفه، همان مقام نبوت است و این آیه، کیفیت به نبوت رسیدن حضرت ابراهیم را بیان می‌کند؛ لذا این آیه، هیچ ارتباطی به مساله‌ی امامت ندارد زیرا نبوت، به تنهایی، همان امامت بر مردم است.

تفسیر دوم: مشهور علمای امامیه این تفسیر را برگزیده‌اند و معتقدند آیه‌ی مذکور، در اواخر زندگی حضرت ابراهیم نازل شده است و ناظر به اتفاقات آن دوره است – یعنی بعد از اینکه وی در مدتی طولانی، پیامبر بوده است – و اینکه ابتلاءات و آزمایشاتی که در این آیه به آنها اشاره شده همان مسیر طولانیِ وقایعی است که حضرت ابراهیم با آنها مواجه شده است آنهم بعد از اینکه به نبوت مبعوث شده بود؛ مانند داستان دستور ذبح فرزندش و نیز...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah
379 views17:30
Open / Comment
2021-09-04 20:30:06 احتمالِ وثاقتِ راویِ مجهول الحال و مهمل

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:

چقدر احتمال دارد یک راویِ مجهول و ناشناخته، در واقع، ثقه و مورد اعتماد باشد و در عین حال، در کتاب‌های رجالیِ متداول به خاطرِ غفلتِ مولفان، اسمش نیاید؟ چه بسا اسمش در کتاب‌های رجالی‌ای باشد که به دست ما نرسیده است!

جواب:

در اینجا چند صورت و فرضیه وجود دارد که باید آنها را از هم تفکیک نمود. زیرا وضعیتِ راویِ معروف با راویِ غیر معروف، یا راویانِ کتب اهل سنت با راویانِ کتب شیعه متفاوت است؛ همچنین راوی‌ای که اسمش ذکر شده ولی مجهول الحال است با راوی‌ای که اینگونه نیست متفاوت است. در اینجا به برخی نمونه‌ها به عنوان مثال اشاره می‌کنم تا متوجه شویم که چگونه باید این موضوع را تحلیل کنیم و متوجه شویم که نباید این موضوع را با تمام حالاتش، با یک روش مورد مطالعه قرار دهیم؛ زیرا عناصرِ زیادی در این موضوع، دخیل هستند که می‌توانند احتمالاتِ قوی‌تر و دقیق‌تری پیش روی ما قرار دهند و نمی‌توان انتظار داشت که چنین موضوعی، همیشه در حدِ احتمال ابتداییِ وثاقتِ راویِ مجهول – مثلا 50 درصد – باقی بماند بلکه گاهی این احتمال زیاد و گاهی کم می‌شود:

این مساله، بین راویِ مذکور در نزد اهل سنت با راویِ مذکور در نزد شیعه‌ی امامی فرق می‌کند. اگر در نزد اهل سنت، نام کسی ذکر شود ولی توثیق نگردد، در اینجا احتمالِ اینکه وی را واقعا توثیق کرده باشند بسیار کم خواهد بود؛ زیرا کتاب‌های اهل سنت که امروزه به دست ما رسیده، بسیار زیاد هستند و اکثر این کتاب‌ها متعهد بودند راویان را ارزیابی کنند و وثاقت و ضعفِ آنها را گزارش نمایند. لذا وقتی نام کسی را می‌برند و هیچ کسی، وی را توثیق نمی‌کند عادتا بعید است که همه‌ی آنها نسبت به توثیق آن شخص، غفلت کرده و یا دچار اشتباه شده باشند. در این حالت است که احتمالِ وثاقتِ واقعیِ این شخص، گاهی به پایین تر از 50 درصد سقوط می‌کند؛ زیرا اگر این شخص، ثقه بود حداقل در یکی از کتاب‌ها به وثاقت وی اشاره می‌شد.

اما اگر نام یک راوی...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah
297 views17:30
Open / Comment
2021-09-01 20:30:03 تحلیل و بررسی اصالة الحس در علم جرح و تعدیل

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:

برخی از علماء، هنگام شک در حسی بودن یا حدسی بودنِ گزارش‌های علماءِ رجالِ متقدم (همچون نجاشی وشیخ طوسی) مبنی بر وثاقت و یا ضعف راویان،به «اصالة الحسِ» عقلائی، استناد می‌کنند. این «اصالة الحس» چیست؟ آیا منشاءِ عقلی دارد؟ آیا می‌توان برای تثبیتِ حجیتِ این گزارش‌ها – مانند توثیقاتِ نجاشی و شیخ طوسی و … – به چنین اصلی، اعتماد کرد؟

جواب

وقتی عالمِ رجالی، یک راوی را توثیق می‌کند و وی را مورد اعتماد، معرفی می‌نماید طبیعی است که سوال کنیم: چگونه این عالمِ رجالی – مانند نجاشی و یا بخاری مثلا – فهمید آن راوی، ثقه و مورد اعتماد است؟ در برابر ما دو احتمالِ بزرگ قرار دارد:
احتمال اول:عالمِ رجالی به شکل محسوس، بر احوالاتِ راویان اطلاع داشته است و به همین دلیل، خبر می‌دهد که فلان راوی، ثقه و مورد اعتماد است. برخی از علماء با توجه به تبیینی که از این «شکل محسوس» ارائه می‌دهند آن را به سه حالت تقسیم می‌کنند:

محسوس به صورت مستقیم: بدین صورت که مثلا نجاشی، ملازم و همراه با فلان راوی بوده و در این همراهی، حالات وی را – اعم از صدق و کذب یا ضبط و نسیان – فهمیده است.

محسوس بر اساس نقل دیگران: بدین صورت که کسانِ دیگری که ملازم و همراه با فلان راوی بودند و حالات وی را به صورت مستقیم و محسوس، درک کرده‌اند برای نجاشی نقل می‌کنند.

محسوس بر اساس وضوح: بدین صورت که نجاشی در فضا و جوّی زندگی می‌کرد که به خاطرِ وجودِ مجموعه‌ی بزرگی از کتب و شواهد در دسترس، احوالاتِ فلان راوی کاملا واضح و روشن بود و نجاشی می‌توانست سریعا، به وثاقت آن راوی پی ببرد.

این همان چیزی است که در توثیقاتِ...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah
259 views17:30
Open / Comment
2021-08-30 20:30:06 دلیل شرعی بودنِ علم رجال برای تصحیح احادیث

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:

لطفا ادله‌ی قرآنی و روایی را ذکر کنید که نشان می‌دهند علم رجال – به همین حالتِ کنونی‌اش – معیار تصحیح احادیث است.

جواب:

به نظر من، این سوال، اشتباه است. نمی‌توان گفت اعتبار و ارزش یک علم به این است که مشروعیتِ خود را فقط از قرآن و سنت به دست آورده باشد. آیا از قرآن و یا سنت، دلیلی بر صحیح بودنِ علومِ مکانیکی داریم؟ همان علومی که به وسیله‌ی آنها، ماشین‌ها – در هوا و خشکی و دریا – به حرکت در می‌آیند؟ آیا در قرآن و سنت، دلیلی بر صحتِ علومی همچون فیزیک و شیمی و یا روش‌های آنها و یا معیارهای آنها در تعامل با پدیده‌های طبیعی یافت می‌شود؟ حتی می‌توان این سوال را پرسید که آیا در قرآن و سنت، دلیلی وجود دارد که به ما، شیوه‌ی اجتهاد را یاد بدهد؟ همان شیوه‌ای که آن را در علم اصولِ فقهِ کنونی می‌بینیم؟ آیا امروزه، دلیلی از کتاب و سنت یافت می‌شود که شیوه‌ی ما در فهم احادیث را تصحیح کند؟ آیا دلیلی از قرآن و سنت وجود دارد که علم لغت – با تمام عرصه‌ی‌ها متفاوتش – را مشروعیت بخشد و استفاده از آن را به شیوه‌ی امروزی، تصحیح کند؟ آیا اهل بیت علیهم السلام، مردم را به کتاب‌ها و فرهنگ‌های لغت و کتابهای صرف و نحو و بلاغت ارجاع می‌دادند همانطور که امروزه، مفسر و محدث و فقیه، به این کتاب‌ها رجوع می‌کنند؟
حتی خودِ علم حدیث و ارزش روایات را نمی‌توان از خودِ روایت به دست آورد؛ زیرا از نظر منطقی، روایت نمی‌تواند خودش را ثابت کند. همچنین نمی‌توان صحیح بودنِ قرآن را با استناد به خودِ قرآن ثابت کرد و به عبارت دیگر، نمی‌توان گفت قرآن صحیح است چون خودش، خبر از صحت خود می‌دهد؛ زیرا قرآن نمی‌تواند خود را ثابت کند. بلکه برای اثباتِ صحتِ قرآن، باید از روش‌های علمی و عقلی و فکریِ دیگری استفاده کرد نه اینکه قبل از اثباتِ صحتِ قرآن، آیه‌ای از آن را بیاوریم و به وسیله‌ی آن، صحت قرآن را ثابت کنیم آنهم فقط با این استدلال که این آیه می‌گوید قرآن صحیح است.
برای اینکه علم رجال، یک علم...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah
290 views17:30
Open / Comment
2021-08-28 20:30:03 تفاوت خبری که وثوق به صدور آن داریم با خبری که اطمینان به صدور آن داریم

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:

در کتاب‌های شما می‌بینیم بین حجیت خبری که مفید اطمینان است و حجیت خبری که وثوق به صدور آن داریم تفاوت می‌گذارید. مبنای شما در تفکیک بین این دو خبر چیست؟ آیا مقصود از اطمینان، اطمینان نوعی است یا اطمینان شخصی؟ لطفا با ارائه‌ی ادله و مستندات، ما را راهنمایی کنید.

جواب:

با مراجعه به کلمات علماء در مساله‌ی وثوق و وثاقت، متوجه تشویش و ابهام در صورتِ مساله می‌شویم. گاهی از تعبیر وثاقت استفاده می‌کنند و گاهی از تعبیر وثوق که باعث می‌شود مقصودِ آنها از اصطلاح دوم – یعنی وثوق – مبهم گردد. شهید صدر به وجود چنین تشویش و ابهامی در شکل گیری صورتِ مساله اشاره می‌کند[2].
برخی از علماء تصریح می‌کنند موضوعِ حجیتِ خبر واحد و یا ملاکِ حجیت یا اعتبار، همان وثوق به صدور است.[3] در عین حال، چند مساله قابل ذکر وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
1. برخی تصریح می‌کنند آنچه در حجیت خبر واحد، معتبر است همان وثوق نوعی است[4] زیرا سیره‌ی عقلاء بر چنین چیزی شکل گرفته است یعنی حالتِ وثوقی که برای نوعِ عقلاء از یک خبر حاصل می‌شود به گونه‌ای که وقتی آن خبر را بر آنها عرضه کنید به آن خبر، وثوق پیدا می‌کنند حتی اگر این وثوق برای خودِ محقق و پژوهشگر حاصل نشود. اینکه شخصِ پژوهشگر نسبت به چنین خبری – که برای نوعِ عقلاء وثوق آور است – وثوق پیدا نکرده، به حجیتِ آن خبر ضرری نمی‌رساند. آنچه برای حجیت خبر، مضر است عدم حصولِ این وثوق، برای نوعِ مردم و اکثرِ آنهاست؛ برخی این وثوق را علمِ عادیِ نظامی[5] می‌نامند.[6]

برخی از علماء هم از جهتِ دیگری، بین وثوق شخصی و وثوق نوعی، تفاوت می‌گذارند بدین صورت که وثوق شخصی، تعبیر دیگری از اطمینان است و یا حداقل در ذیل آن قرار می‌گیرد در حالی که وثوق نوعی چنین نیست.[7]. ولی دکتر عبد الهادی فضلی...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah
277 views17:30
Open / Comment