🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

... سایه و کبوترهایش از دیشب که در سستی و سَکَرات پیش از خوا | بیاض | عاطفه طیّه

...
سایه و کبوترهایش

از دیشب که در سستی و سَکَرات پیش از خواب ناگهان خبر واقعهٔ سایه را شنیدم و از جا جستم تا اکنون قصّهٔ او و کبوترهایش رهایم نمی‌کند.
سایه می‌گفت در نوجوانی یک مدّت کبوتر در خانه نگه می‌داشتم و از آنجا که در همه کار بیشی‌طلب بودم تعداد کبوترها روزبه‌روز بیشتر و بیشتر و بیشتر شد. کار به جایی رسید که سراپای خانه شد فضلهٔ کبوتر و اهل خانه را ناراحت کرد. مادرم که از زحمت کبوترها به تنگ آمده بود مرا راضی کرد و کبوترهایم را از من خرید. شماری را بخشید و شماری را سر بُرید. پس از مدتی کوتاه حال روحی‌ام دگرگون شد و مفهوم خیانت در ذهنم شکل گرفت. به سختی پشیمان شدم و احساس کردم به کبوترهایم خیانت کرده‌ام ولی این ماجرای تلخ اثری فرخنده‌ داشت و آیندهٔ مرا ساخت. دیگر هرگز خیانت نکردم و پیمان نشکستم:

من بر همان عهدم که با زلف تو بستم
پیمان شکستن نیست در آیین مردان


در خاک و خون میان علم‌های سرنگون
با رایت وفای تو قد برفراشتم
در داو عشق دست تهی عذر مرد نیست
من از میان مدعیان جان گذاشتم


به سر بلندت ای سرو که در شب زمین‌‌کن
نفس سپیده داند که چه راست ایستادی


پیمان‌شکن به راه ضلالت سپرده به
ما جز طریق عهد و وفای تو نسپریم


وفاداری طریق عشق مردان است و جانبازان
چه نامردم اگر زین راه خونالود برگردم


زمانه کرد و نشد، دست جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی‌وفام کنی!

پانوشت:
ماجرای سایه و کبوترهایش در صفحهٔ ۳۲ کتاب پیرپرنیان اندیش آمده است.

@atefeh_tayyeh