بود رو کنار زد و ب سمت در دوید... نمیدونست میخواد چیکار کنه... | 💚Life&Love💙
بود رو کنار زد و ب سمت در دوید... نمیدونست میخواد چیکار کنه...ولی توی یک لحظه تنفر از سموئل کل وجودش رو پر کرد..و انگار میخواست اون رو با دستای خودش خفه کنه! . . . . . . در بالاخره باز شد اما چیزی پشت در بود باعث شد دین از ترس سر جاش خشک شه... صدای "سلام دین..دلم برات تنگ شده بود" توی گوشش پیچید...
لبخندی کریح و صدایی زجر آور... روب روش ... لوسیفر ایستاده بود!