🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

زندگی نامه نادر شاه افشار پسر شمشیر ، سردار نا آرام *قسم | ح- عبادیان

زندگی نامه نادر شاه افشار


پسر شمشیر ، سردار نا آرام


*قسمت سی و چهارم*


روش کار نادر در چنین موقعیتی ، این بود که سربازان در ده صف منظم و دراز ، روبروی آن منطقه ای که دشمن قصد حمله داشت کنار هم دراز می کشیدند بطوریکه دشمن می پنداشت همه آنان در خوابند ، اما به محض اینکه سپاه دشمن به تیررس سربازان نادر می رسید ، ابتدا صف اول بلند می شد و شلیک می کرد و بلافاصله می نشست و صف دوم و سپس صف سوم و چهارم الی آخر به تناوب و نوبتی شلیک می کردند ، طوری که امواج انسانی شبیخون زننده را نابود و نظم آنان را بهم می ریختند و سپس با شمشیرهای برهنه به آنان می تاختند و دمار از روزگارشان در می آوردند ، سربازان حسین خان هوتکی در حالیکه هنوز تاریکی شب سراسر دشت را پوشیده بود به یکباره با هیاهو و هلهله کنان به اردوی نادر تاختند


در پنجاه متری اردوی نادر ، ناگهان آوای شلیک مرگبار تفنگ ها بلند شد و سربازان نادر صف به صف برمی خاستند و شلیک می کردند ، حجم آتش گسترده تفنگها ، چنان پرحجم بود که سواران پیشتاز حسین خان با اسب هایشان بر زمین می غلطیدند ، فرمانده حسین خان یکباره دریافت که در دامی خطرناک افتاده ولی دیگر دیر شده بود ، زیرا اسبهای سواران با شتاب رو به جلو در حال تاخت بودند و نگهداشتن آنان امکان پذیر نبود ، سواران حسین خان ، خواهی نخواهی به اردوی نادر رسیدند


در این هنگام‌ فریاد نادر بلند شد ، او پیشاپیش سربازان خود به میدان آمد ، جنگ با شمشیر و نیزه و گرز ، بر روی بدنهای نیمه جان سواران و اسب های مجروح آغاز شد ، سپیده صبح در حال دمیدن بود که فرمانده حسین خان با سختی زیاد تنها توانست یک سوم نیروهایش را جمع آوری و جان خود و باقیمانده افرادش را نجات دهد و با حالی زار و پریشان ، بطرف دژ قندهار عقب نشینی کند ، حسین خان هوتکی که منتظر بود سپاهیانش با پیروزی و سر بریده شده نادر بازگردند با مشاهده باقیمانده سواران شکست خورده ، امیدهایش را بر باد رفته می دید و آتش کینه و انتقام در وجودش شعله می کشید


فردای آن روز سپاه نادر بدون استراحت ، با عبور از رودخانه ارغنداب بسوی دژ قندهار براه افتاد ، و پس از محاصره دژ بفرمان نادر ، غرش توپخانه آغاز شد ، پس از مدت کوتاهی نادر پی برد اصابت توپ ها به دیواره های دژ ، هیچگونه آسیبی به آن نمیرساند ، در این بین یکی از سرداران نادر به وی گفت ، دژ قندهار در زمان اورنگ زیب ، پادشاه ایرانی تبار هندوستان ساخته شده و در آن مصالحی محکم بکار رفته که هیچ توپخانه ای قادر به ایجاد شکاف و رخنه در آن نیست ، نادر به توپخانه دستور داد از اتلاف مهمات خودداری و شلیک توپخانه متوقف شد


از ان طرف حسین خان هوتکی که متوجه شده بود حریف نادر نیست با صلاحدید سردارانش تصمیم به صبر و شکیبایی و پایداری از درون دژ گرفت ، هر دو طرف نبرد به امید پایان یافتن آذوقه و خواربار طرف مقابل ، زمان را می گذراندند ، نادر اما یک لحظه آرام و قرار نداشت ، و پیوسته به بخش های گوناگون سپاهش سر می زد و نقطه به نقطه دژ را زیر نظر می گرفت ، برنامه نادر برای تصرف دژ قندهار برنامه ای چهارماهه بود برای همین با خود می اندیشید چنانچه محاصره بیش از چهار ماه طول بکشد زمستان فرا می رسد و بسیاری از مردان جنگی وی تلف خواهند شد و آنگاه آسیب پذیر شده و شکست اش حتمی خواهد بود


یکماه از محاصره قندهار گذشت ، نادر تقریبا مطمئن شده بود که خواربار دژ به این زودی تمام نخواهد شد ، ولی او مرد بازگشت بدون پیروزی نبود ، وی روزی سرداران خود را به چادر خویش فراخواند و برای ساخت شهری جدید در نزدیکی قندهار از آنها خواست با نیروهای تحت امر خود شروع به کار و تهیه مقدمات آن نمایند ، دستور نادر بیدرنگ به انجام رسید و پنجاه هزار سرباز سپاه وی دست بکار ساخت شهری با همه امکانات شهری که در آن بازار و خیابان و کوچه و خانه و باغ های کوجک و بزرگ داشته باشد ، شدند و سی هزار نفر دیگر کماکان به محاصره دژ قندهار ادامه می دادند ، بدستور نادر هر هفته پانزده هزار تن از شهرسازان جای خود را با محاصره کنندگان عوض می کردند تا همگی در ساخت شهر جدید و محاثره دژ سهیم باشند ، به این ترتیب نادر ، هم سپاه را از بیکاری درآورد و هم جایگاهی مطمئن برای حفظ آنها از سرمای زمستان بنا کرد ، زمستان هنوز فرا نرسیده بود که شهری جدید و زیبا ساخته شد که آن را نادر آباد نام نهادند ، این شهر هنوز در نزدیکی قندهار وجود دارد و دارای سکنه و افراد محلی است


محاصره قندهار به درازا کشیده شد ، رفته رفته آثار خستگی در چهره سپاهیان نادر دیده می شد ، نادر که اینگونه دید دستور داد تا نیروهایش بظاهر عقب نشینی کرده و سنگرهای نزدیک دژ را رها کرده و اندکی دورتر مستقر و در نقطه ای پنهان شوند ، مدافعان دژ که اینگونه دیدند پنداشتند که نادر از محاصره خسته شده و قصد مراجعت دارد ، این بود که جرات کرده و با احتیاط بیرون آمده و شروع به