Get Mystery Box with random crypto!

شاید شعارِ تازه‌ی غمگینی کِز کرده لای دفتر من باشد شاید که یک | حامد ابراهیم پور

شاید شعارِ تازه‌ی غمگینی
کِز کرده لای دفتر من باشد
شاید که یک گلوله‌ی جا مانده
در سینه‌ی برادر من باشد
در حوض‌های شهر شما جاری‌ست
شاید که خونِ دختر من باشد...

ما پامچال‌های کبودی در
خاکِ سیاه‌چال شما بودیم
از پشت‌بام‌های هم افتادیم!
گیلاس‌های کال شما بودیم
یک مشت آرزوی لگد خورده
در سطل آشغالِ شما بودیم!

ای مُرده‌شوی‌خانه‌ی بی‌صاحب
خون‌های تخت پاک نخواهد شد
صدبار شُسته‌ای... تبرت سرخ است
خونِ درخت پاک نخواهد شد
ننگِ لباس‌های نظامیتان
از چوبِ رخت پاک نخواهد شد!

صد کاجِ سبز اگر که تبر خوردند
شمشادِ سرخ در چمنت کم نیست
مهسا، ندا، حدیث، غزل، نیکا...
گل‌های سرخِ پیرهنت کم نیست
گُردآفریدهای تو را کشتند
گردآفرید در وطنت کم نیست..‌.

ما تکه‌های آینه‌ات هستیم
تصویری از دهن کجی‌ات بودیم
شوشی و زاهدانی و تبریزی
شیرازی و سنندجی‌ات بودیم
زنده به گورهای بد آُورده
فرزندِ اوس و خَزرجی‌ات بودیم!

این شعر نیست... دفتری از سنگ است!
سگ‌های کاسه‌لیس خطرناکند
_این دخترانِ گیس تراشیده
این دخترانِ... -هیس! خطرناکند
باران حریفِ شعله نخواهد شد
کبریت‌های خیس خطرناکند...

این گریه‌ها دوام نخواهد داشت
جادوی خنده‌هاست که می‌ماند
از یاد می‌روند پَلشتی‌ها
زیباییِ شماست که می‌ماند
فریاد می‌کشند خیابان‌ها
وقتی «فقط صداست که می‌ماند...»

.
‌‌.
‌.
‌.
حامد ابراهیم‌پور

@hamedebrahimpouroriginal