2022-07-31 08:36:02
مکتوب هفته
دوباره محرّم؛ دوباره روانتحلیلگران!
دکتر محمدعلی فیاضبخش
روزنامه اطلاعات
شماره 28171
پنجشنبه ۷ مردادماه ۱۴۰۱
خانم [...]، روانتحلیلگر سیاسی و اجتماعی [...] به بیبیسی گفت:
«به دلیل کامل نشدن رشد مغزی و رشد روانی کودکان، ورود آنها به پروسههای مذهبی و دینی میتواند فرایندهای ذهنی آنها را ایستا [کند] و در چارچوب ارزشهای خاص یک مجموعه قرار دهد.» (بیبیسی، ۲۹ تیر ۱۴۰۱)
در میان انبوه خبرها و نظرپرسیهای تخصصی (!)، انتخاب بیبیسی در آستانهی محرّم، اظهارات فوق بودهاست.
امروزه علوم عصبشناختی، رشد مغزی کودکان را بسیار سریع میداند و بخش عمدهای از آن را تا مرز چهارسالگی (کودکیِ اول) تکمیلشده قلمداد میکند؛ تا جایی که بسیاری از متخصصان، شکلگیری نود درصد از وزن مغز کودک را تا دوسالگی بیان کردهاند. رشد روانی نیز چیزی نیست که اصولاً در مرز سنی خاصی متوقف شود؛ به طوری که اریکسون در مراحل هشتگانهی رشد روانی-اجتماعی، از «بدو تولد تا کهنسالی» را مراحل پویا و غیرقابل توقف در این رشد قلمداد کرده است.
...اما ارتباط نارسیدگی رشد مغز در اوایل کودکی و نیز تداوم رشد روانی تا پایان کهنسالی، با نسپردن کودکان به تعلیم و تربیت دینی چیست؟ چیزی است که متخصصِ انتخابی بیبیسی از بیان آن کوتاه آمده و تنها بدین قضاوت بسنده کرده که ورود بچهها به پروسههای مذهبی، مغز آنها را ایستا میکند. کلمهی «ایستا» را نیز کاش معنی عملیاتی میکردند تا بدانیم اگر مثلاً بچهها را در فضای عزاداری محرم ببریم، قدرت تفکرشان متوقف میشود؟ در سیر رشد روانی، فیالمثل دورهی هویتیابی در جوانی یا صمیمیت و جامعهپذیری در جوانی و یا خودشکوفایی در بزرگسالی کم میآورند؟ ...و یا توقفهای دیگر؟! ...که البته پژوهشهای عصبشناختی و انبوه یافتههای علوم شناختی بر چنین نظریهای وقعی نمینهد.
وانگهی! «مواجه کردن کودکان با چارچوب ارزشهای خاص یک مجموعه» یعنی چه، که آن متخصص (!) آن را به صلاح رشد مغزی و روانی کودکان نمیداند؟ آیا این عدم مواجهه فقط در حیطهی ارزشهای دینی توصیه میشود؟ یا میتوان این تجویز را به حیطههای دیگری هم تسرّی داد؟ اگر مدرسهای نظام انضباطیاش بر اساس وقتشناسی، احترام به آرای جمعی، شرکت مسئولانه در فعالیتهای جمعی، تبعیّت از مقررات تکلیف و امتحان باشد یا اجبار بر گذراندن پارهای دروس -که مورد علاقهی کودک نیست- داشته باشد، مداخلهی ایستاسازِ مغزی نکردهاست؟! ...و آیا دهها مورد دیگر که کودک را در پروسهی ارزشهای یک نظام آموزشی و تربیتی قرار میدهد نیز مشمول آن «ایستایی» نخواهد شد؟ یا ایستایی فکری فقط در زمان ریزش آموزشهای مذهبی ایجاد میشود؟!
اگر سخن ایوان ایلیچ در مورد آسیبهای «مدرسه» را بپذیریم و نظریهی «جامعهی مدرسهزدوده» را قبول کنیم؛ آری، قرار دادن کودک در هر پروسهی آموزشی و تربیتی، یک نوع ایستاکردن مغز اوست؛ پس پیش به سوی «جامعهی بدون مدرسه»؛ پیشنهادی مرحوم ایوان ایلیچ!
جاندیوی، فیلسوف تربیتی نامآور آمریکایی در قرن بیستم، رسالت اساسی آموزش و پرورش را آمادهسازی فرد برای پذیرش قواعد دموکراسی بیان کرده است. اگر آموزش این قواعد از کودکی، ایستا کردن فکر کودک در زمینهی تفکرات و تأملات و یافتههای شخصیاش باشد، آیا میتوان گفت: کودک را در چارچوب این آموزش قرار ندهید؛ بگذارید در آینده، خود دریابَد و برگزیند، که آیا دموکراسی ایدهی درستی است یا خودرأیی؟!
واقعیت این است که امروزه در تجویزهای شعارگونهی «ایدئولوژیزدایی از آموزش و پرورش»، فقط آنجایی متخصصین به اظهار نظرات کارشناسانه و تحذیری و هشداری (!) میپردازند که پای تربیت دینی در میان باشد؛ وگرنه با نحلههای دیگر، از شیطانپرستی بگیرید تا همجنسگرایی، چندان مشکلی ندارند و ورود فرد آموزشپذیر در این پروسهها را مخلّ رشد مغزی و روانی او نمیدانند و بلکه گاه، مُمِدّ نیز میشمارند!
#مکتوب_هفته
#مرداد
#سال1401
@Maktoob_Hafte
2.6K views05:36