Get Mystery Box with random crypto!

Narges Kalbasi نرگس كلباسي

Logo of telegram channel nargeskalbasi — Narges Kalbasi نرگس كلباسي N
Logo of telegram channel nargeskalbasi — Narges Kalbasi نرگس كلباسي
Channel address: @nargeskalbasi
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 4.82K
Description from channel

Retired Humanitarian 🤍☮️
Dog mom🐶| Soon to be human mom🤰🏻
Introverted Extrovert 😋 | Free spirit 🕊️
Welcome to my life 💛💚🧡💖

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

1

1 stars

0


The latest Messages

2022-04-10 17:50:39
گفتگوی خودمونی شماره۳⠀
برای این خاطره اسم نگذاشتم تا شما انتخاب کنین. برام سخته که خودم انتخاب کنم، از بس که خاطره با ارزشیه برام وقتی تا آخرش نگاه کردین، برام این زیر یک اسم براش انتخاب کنید. کمی طولانیه ولی حتما تا آخرش ببینید

@NargesKalbasi
3.0K views14:50
Open / Comment
2022-03-07 10:17:07 یک رازی را میخوام امروز بهتون بگم، یک خاطره که تا عمر دارم یادم‌ میمونه. همتون میدونین که آرزوم این بود که برم مکه، بیشتر برای اینکه همیشه جایی بود که بابا حسن وقتی بچه بودم از خاطراتش برای من میگفت و ‌‌همیشه بغض میکرد میخواستم در نبودش منم برم و یادش کنم، حسش کنم و خاطراتش را زنده کنم. جلوی کعبه که رسیدیم، شخصی که مسئول گروه ما بود بهمون گفت «چشمانتون را ببندین و قبل از دیدن کعبه یک آرزو کنید، بار اول که کعبه را میبینید هر آرزویی که کنید برآورده میشه…»⠀

من پیش خودم فکر کردم، خب زودتر میگفتی هول شدم یه چند روز بهم فرصت میدادین حد اقل یک فکری روش میکردم، لیستی در می آوردم ⠀

نه شوخی میکنم ⠀

خیلی دو دل بودم، نمیخواستم هیچ درخواستی داشته باشم. انقدر خدا بهم لطف و عشق داده بود که چیزی نمیخواستم ولی همون لحظه یک چیزی به ذهنم رسید…⠀

میدونید چی گفتم؟ چشمامو بستم و آرزو و درخواستی که ازش داشتم این بود که منو کمک کنه که بتونم باز باشم به پذیرفتن عشق دیگران… وقتی اینو‌ تو ‌دلم گفتم، انقدر گریه کردم که خدا میدونه. انقدر چشمام اشکی بود که کعبه را اصلا درست ندیدم ⠀

همیشه در زندگیم عشق یک طرفه بود، با تمام وجودم عشق میورزیدم ولی باز نبودم به گرفتن عشق از آدم هایی که کودک نبودن. خیلی خیلی برام سخت بود. ممکن بود که به خاطر اتفاقات کودکیم این گونه شده بودم ولی هر چه که بود، میخواستم کمکم کنه که عوض بشم. بپذیرم عشقو و فرار نکنم از محبت دیگران ⠀

در این یکی دو هفته که این ویدیو ها، هدیه ها، نامه ها و همه کار های قشنگی که برام انجام دادین را دیدم، واقعا از ته دلم خوشحال شدم و مثل اون روز که آرزو‌ کردم، کلی گریه کردم هنوز بعضی وقت ها فکر میکنم که لیاقت این همه عشقو محبت را ندارم ولی خیلی خیلی بهتر شدم و میدونم که آرزوم برآورده شده و هزاران برابر بهتر از قبل شدم.⠀

ممنونم از همتون، ممنونم از گروه داوطلبان اصفهان که رفتن سر خاک بابام، عجب سوپراز فشنگی بود مرسی از گروه مازندران، البرز، تهران و آذربایجان شرقی برای هدیه های قشنگتون و از تک تک آدم های که با نامه هاشون و محبتشون، به من این فرصت فوق‌العاده را دادن که عشقشون را با تمام وجودم بپذیرم و حس کنم. افتخار بزرگیه برام ⠀

و فراتر از همه چیز، ممنونم از خدا، که در همه لحظات و همه مراحل زندگیم عاشقانه کمکم کرده و منبع این همه عشق بوده و هست.⠀

دوستتون دارم، خیلی خیلی زیاد

https://t.me/NargesKalbasi/3462
4.2K views07:17
Open / Comment
2022-03-07 10:13:31
تولد همه اسفندی ها مبارک ۳۴ سالم شد، معنی خاصی نداره چون هنوز ۱۰ ساله هستم تو دلم اولین موی سفیدم هم چند روز پیش دراومد کلی ذوق کردم مرسی از پیام های قشنگتون ⠀

اسفندی چند تا داریم اینجا؟ واقعا این چیزا که میگن در مورد شخصیت آدم ها بر اساس تولد درسته؟ هیچ وقت تو این چیزا نبودم انگار همیشه شانسی یک سری خصوصیات اخلاقی میگن و بلاخره یکیش درست در میاد مرد اسفندی، زن اسفندی، بچه اسفندی اینا فرق میکنن؟ واقعا دوست دارم بدونم ولی خود اسفندیا از خودتون تعاریف نکنید ها، ماه های دیگه باید بگن اسفندی ها چطورن؟ ⠀

ممنونم از اینهمه عشقو محبت، خیلی خیلی دوستتون دارم

@NargesKalbasi
2.9K views07:13
Open / Comment
2022-03-07 10:11:38
اوایل اومدنم به ایران به قدری جلوی دوربین خجالت میکشیدم که خدا میدونه. بیشتر خجالت میکشیدم که یک وقت اون طوری که واقعا هستم پذیرفته نشه. خیلی ناگهانی وارد جایی شدم که هزاران نفر منو میشناختن، نظر میدادن روی طرز حرف زدنم، روی لباسم، روی زندگیم و کلا همه چیزم. عجیب بود و جدید چون کسی قبلش اصلا به من نگاه نمیکرد ⠀

فکر کردم باید طور دیگه‌ی باشم در ایران. شاید جدی‌تر و یا رسمی و واقعا اصلا نمیتونستم. الان چند سالیه که باهاتون راحت شدم، خودم مینویسم، خودم ویدیو درست میکنم، چیز هایی که خوشحالم میکنه و هر چه که منو میخندونه را براتون میزارم. هنوز کامل راحت نیستم جلو دوربین ها، ولی خیلی خیلی بهترم و کمتر هول میشم ⠀

ازتون ممنونم که باز بودید به پذیرفتن من، همینطور که هستم. منم بی نهایت شما را دوست دارم، همانطور که هستین

@NargesKalbasi
2.2K views07:11
Open / Comment
2022-02-25 13:23:08 دنیای نا محدود، انسان نا محدود یعنی این هر وقت، حتی برای یک لحظه، فکر میکنم که یک مسئله بزرگه، یک مشکل بزرگه، به این ویدیو ‌نگاه میکنم. هیچی نیست، در قبال این همه بزرگی جهان بلافاصله آروم میگیرم، حتی خنده‌ام میگیره از هر سمتی که بری، نا محدودیم، بیش از حد تصور. خیلی قشنگه نه؟؟
https://t.me/NargesKalbasi/3458
2.9K views10:23
Open / Comment
2022-02-11 03:34:31 اینها همش از ۱۱۰ خونه بود که در سرپلذهاب افتتاح کردیم. نمیدونستم روزی میرسه که دیگه نتونیم به راحتی همدیگرو بوس و بغل کنیم به خاطر کرونا خیلی سخت بوده این چند سال، برای همه ما. یادم نمیاد قبل از کرونا، روزی بوده باشه که کسی را بوس یا بغل نکرده باشم. حتی یکی از شما را هم تو خیابون میدیدم، قبل از سلام بوستون میکردم ⠀

بچه‌هام در هند اولش اصلا دوست نداشتن، انگار عجیب بود براشون وقتی بوسشون میکردم، بوسمو پاک میکردن از صورتشون ولی بعد از مدتی از من بدتر شدن همه را بوس میکردن. یادمه روزی که پرسنل کنسولگری ایران اومده بودن که برای اولین بار منو بچه‌ها رو ببینن، بعد از این که شما کلی سروصدا کرده بودید برای آزادی من، و خب چند تاشونم مرد بودن. خلاصه، بچه‌ها انگار یک عمری میشناختنشون میپریدن تو بغلشون بوسشون میکردن منم یک کمی زمان برد تا بفهمم چرا نباید اینکارو میکردن ولی برو خودم نیاوردم سختم بود که بخوام توضیح بدم چرا دختر‌ها نمیتونن بوس کنن ولی پسر‌ها میتونن پس بهترین گزینه این بود که، انگار ندیدم خداییش کوچیک بودن ولی ⠀

ممنونم از مردم عزیز سرپلذهاب که انقدر بهم عشق ورزیدن، دوستتون دارم انشاالله روزی باز برسه که بتوانیم به دوستان و خانواده‌هامون اینطوری عشق بورزیم

https://t.me/NargesKalbasi/3456
3.5K viewsedited  00:34
Open / Comment
2022-02-06 22:30:11 ۳/۳ ⠀

باید نتیجه گرفت که فقط باید کوچیک کار کنی و‌فکر کنی. باید فقط داخل یک چهارچوب از پیش تایین شده کار کنی. برای کسی مثل من که دنیا را نامحدود میبینه، آدم ها را نا محدود میبینه، سخته پذیرفتنش. بار اولم نیست که ابن چیز هارو میبینم. برای همین از اول وقتی تصمیم گرفتم بیام ایران، زیاد جایی نمیرفتم، دعوت هارو نمیپذیرفتم، با خبر نگار ها حرف نمیزدم، هیچی از سیاست نمیخواستم بدونم. چون میترسیدم که این فرصت عشق ورزیدند باز ازم گرفته بشه. برای ماه عسل هم خیلی ترسیدم، همه بهم میگفتن باید بری، مردم کمکت کردن که از هند آزاد بشی زشته نری، انگار قدرتشناسی. رفتم ولی بهشون کفتم، من خجالت میکشم، اگر ممکنه طوری باشه که من دوربین هارو نبینم… کلان بعد از اتفاق هند، میترسیدم که باز یک وقت یک حرفی بزنم که باز آدم ها نگذارند من کاری را که عاشقش هستمو انجام بدم. مثل کابوسی بود برام و ناچار بودم که خودم را به خاطرش ساکتو محدود کنم.⠀

الان دارم به این نتیجه میرسم که شاید خوب باشه خودم مسیر خودم را عوض کنم. انجام دادم هر کاری که فکر میکنم میتونستن انجام بدم و دارم نزدیک میشم به این حس رضایت عمیق. حتی عشقی که باز داشتم برای داشتن خانه کودک هم انجام دادم، هر کاری که فکر میکردم از دستم برمیومد را تونستم انجام بدم. خدمت را میتونم باز تا آخر عمرم انجام بدم، ولی طور دیگه‌ای و فراتر از چهارچوب‌های تایین شده. اول ولی، خدمت به خودم، به روحم و به بدنم که سالهاست فقط ازش استفاده شده و من هرگز ازش به خوبی مراقبت نکردم، مثل ماشینی که سالهاست موتورش روشنه. الان که داره ۳۴ سالم میشه، وقتشه که کاری کنم که برای نرگس آرامش و سکوت بیاره. یک مسیر جدیدی که بدون برنامست، بدون محدودیت، یک جوری انگار سوار موج میشی، هر جا رفتی رفتی، هر کاری کردی، حتی اگر هیچ کاری نیست، کاریه. دارم مثل همیشه، به صدای درونم گوش میکنم ولی اینبار، بلند گفتم و برای شما هم که خانواده من شدید هم نوشتم.⠀

تغییراتی که میخوام انجام بدم یک شبه به وجود نمیاد، حد اکثر یکسال به خودم فرصت میدم که تعهد های نا تمامم را تمام کنم، تا بیش از حد به همکارانم عشق بورزم و این مسیری که در ایران شروع کردم را به خوبی بسپارم به آدم‌هایی که سالهاست شاهد خلوص نییت و پاکیشون بودم و مطمئنم هستم که نه تنها مثل من، بلکه خیلی بهتر از من میتونن این مسیرو ادامه بدن. ⠀

حتما در موردش بیشتر مینویسم ⠀
https://t.me/NargesKalbasi/3454
3.1K viewsedited  19:30
Open / Comment
2022-02-06 22:29:15 ۲/۳ ⠀
در این مدت همش ازم سوال میشد که کجاها بودی؟ میخواستن بدونن چه نوع مریضی را ممکنه گرفته باشم. از اچ آی وی، تا سِل، تا مالاریا تا مریضی هایی مرتبط با موش ها… هر چه که بگید، چرا، چون همه اینها ممکن بود و هست. جوون تر که بودم، فکر میکردم که هیچ وقت هیچ چیزیم نمیشه با وجود اینکه جاهایی رفتم و زندگی کردم که تصورش سخته. آخرش هم نفهمیدن درست مشگلات لگنو کمرم چیه ولی اشکالی نداره، دارو هایی که بهترم میکنه مشخصه و این مهمه، میتونست خیلی بدتر از این باشه. به اینها این مدت فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که وقتشه که به خودم استراحت بدم. وقت بدم برای ترمیم بدن خودم. وقت بدم که چیز های جدیدی یاد بگیرم. وقت بدم که تا ساعت ها در سکوت کامل بشینم. نقاشی کنم، بخندم، برقصم، درس بخونم تا انشاالله روزی روانشناس بشم، کتاب بنویسم…یک کمی زندگی آرومتری داشته باشم. ⠀

خیلی کار هایی دوست داشتم در ایران انجام بدم که نشد. مثل داشتن خانه کودک. یا مجوزش را نتونستم بگیرم، یا در پروسه اداری گم شد و جواب نگرفتم و خیلی چیز های دیگر. شاید واقعا کار خدا بود که نشد، همیشه برای همه‌چیز دلیلی هست. در هند هیچکس منو نمیشناخت. ۷ سال بین بچه‌ها زندگی کردم و بهترین دوران زندگیم بود چون میتونستم خودم باشم. وقتی از صفر و کوچیک شروع کردم، هیچ کس کارم نداشت ولی وقتی یواش یواش تعداد کودکانم بیشتر شدن، وقتی کارمون داشت بزرگ‌ترو بزرگ‌تر میشد، کار سخت شد. اذییت های بی دلیل افراد بیرونی، درخواست های غیر منطقی سازمان های دولتی، همش به خاطر پول. بعضی وقت ها فکر میکنم ای کاش همون ۵۰ تا کودک را نگه میداشتم و بیشترش نمیکردم، شاید اون موقه کمتر تو چشم بودیم و هنوز اونجا میبودم. نا شناخته و عاشق. ⠀

فقط اونجا اینطور نبود ها، اینجا هم همینطور بوده. اگر کم پول جمع کنم، کار های کوچیکی انجام بدم، کسی کاری نداره، ولی اگر مثل کرمانشاه، مردم به منی که هیچ کس نیستم بیش از ۲۰ میلیارد دادن و اعتماد کردن، مثل خوزستان، ۱۰ ساعته ۳ میلیارد، اذییت ها، از همه جا، شروع میشه…⠀

ادامه در پست بعدی

https://t.me/NargesKalbasi/3452
2.0K viewsedited  19:29
Open / Comment
2022-02-06 22:27:06 ۱/۳
عجب دورانی گذشت این چند ماه. کامل وارد جزییاتش نمیشم چون واقعا پیچیده و زیاده. بعد از چند هفته سردرگمی و حتی اصرار عمل کمر برای مشکل دیسک و تنگی کانال از بیمارستانی که در اون بستری بودم، بالا پایینی های فراوان با تشخیص های متفاوت، بلاخره با اصرار خودم و شناختی که از نوع دردهام داشتم، یک پزشک عفونی قبول کردن که به صورت امتحانی داروهایی که چند سال پیش میخوردم برای تب مالت را مجددا شروع کنم. به نظرم میومد که این خیلی بهتر از راهکار عمل بود و ضررش کمتر. خودم را مرخص کردم و در خونه مصرف دارو هارو ادامه دادم و یک هفته هست که به طور عجیبی حالم بهتر شده. کمتر عرق میکنم، اشتهام باز شد، درد کمر و لگن تقریبا نصف شده و سرپا هستم با مصرف نصف تعداد مسکن قبلی. نمیدونم چرا انقدر سخت بود. یا نقص دانش کافی پزشکی در مورد این بیماریست یا نقص بدن منه، به هر حال تغییراتی به سمت بهبودی میبینم و خیلی خوشحالم. اون ضایعه در پای چپم هم هنوز مشخص نشده که دقیقا چی هست ولی یک تیمی از متخصصان فوق‌العاده مهربان در اصفهان دارن روش کار میکنن که خیلی ازشون ممنونم. تشخیص که نهایی شد، هر کاری که لازم باشه براش انجام میدم. حتما بهتون خبرشو میدم.

در این مدت، خیلی فکر کردم در مورد گذشته‌ام و آینده که میخوام برای خودم بسازم. از ۲۱ سالگی همش سر پا بودم، همش اینور‌و اونور و انگار هیچ وقت فرصت نشده که بشینم فکر کنم به اینکه چه گذشت و درست لذشتو ببرم. من همیشه آزاد زندگی کردم، آنچه که فکر میکردم درست بود و خوشحالم میکردو انجام دادم، همیشه. شاید اگر پدر مادرم بالا سرم بودن اینطور نمیشدم ولی از سن کم، مجبور شدم که دنیا را طور دیگه‌ای ببینم، بدون پشتوانه و وابستگی به کسی، چیزی یا جایی. از این بابت، از خدا ممنونم. باعث شد به قدرت عجیب روحی و جسمی خودم که همه ما انسان ها به همان اندازه داریم پی ببرم. با آدم هایی در زندگیم آشنا شدم که اگر زندگیم طور دیگه‌ای بود، هرگز پیداشون نمیکردم. از آدم هایی ضربه خوردم که حتی با رفتنشون هم باعث بزرگ شدنو بهتر شدن زندگیم شدن. همش خیرو برکتو عشق بود، حتی مریضیهام هم همش درس های عمیقی بود که حتما طور دیگه‌ای نمیتونستم به دستشون بیارم…

ادامه در پست بعدی

https://t.me/NargesKalbasi/3450
1.6K viewsedited  19:27
Open / Comment
2022-02-02 08:13:25 قسمت ۳:⠀

انگلیس که بزرگ شدم، تمام خانوادم و همه خانواده های دیگر یک دکتر بیشتر نداشتن. از طرف سیستم اونجا بهتون داده میشد و اینطوری نیست که انتخاب کنی. همون دکتر همیشه هست و‌عوض نمیشه برات. دکتر من ‌Dr Smith بود اسمش، خانمی که هنوز همه چیزشو یادمه. از وقتی ۴ سالم بود، تا وقتی ۱۸ سالم بود همین دکتر بود. همهههه کارو اون میکرد، به عنوان سیست ارجاع. میرفتی پیشش و اون همه کارو ‌میکرد، دیگه نمیرفتی‌ پیش هر کسی، هر بار آزمایش بدی…سیستم و اصولای بود، یک بار، فوقش دو‌بار و اطلاعات همش یکجا. خودش با متخصص‌ها در ارتباط بود. بعد ازش تشخیص میگرفتی و درمان میشدی…⠀

پدر خود من، بابا حسن، ایران بود موقه مریضیشون، ۱۷ سال پیش. انقدر رفتن اینور و اونور و تشخیص نهایی میدونید چی بود؟ سنگ کلیه. رفت انگلیس، کمتر از ۲ روز مشخص شد سرطان دارن… ۶ ماه بعد فوت کردن. یک اشکال بزرگی در کار هست و با خوندن همه پیام هاتون در این یک ماه، میبینم‌ که تقریبا همه داریم اینو تجربه میکنیم. دیروز نظر سنجی که‌ گذاشتم، ۸۵٪ آدم‌هایی که در پیج من هستند این را تجربه کردند ⠀

تعداد آدم های مختلفی در این پیج خیلی زیاد هستند، خوشبختانه همه ما هم میخواهیم تفاوت ایجاد کنیم و امروز ازتون میخوام که واقعا روش فکر کنید، به خاطر من، و برام بنویسید پیشنهاد هاتونو. باید چکار کرد؟ راهکار و یا پیشنهاد بنویسید. درسته که من همین فردا میتونم برگردم انگلیس ولی مشکل فقط نرگس نیست. شاید با همفکری و با اشتراک گذاشتن تجربه های خودمون با همدیگر، یک جیزی ازش در بیاد. انشاالله. منتظر نوشته‌هاتون هستم

عکس: سال ۹۸

https://t.me/NargesKalbasi/3448
2.1K viewsedited  05:13
Open / Comment