🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

نقطه‌ٔ کانونی بی‌پایان و من باید بگریزم از چشمهای مست‌کننده | ادبیات در وضعیت پست‌مدرن



نقطه‌ٔ کانونی بی‌پایان


و من باید بگریزم
از چشمهای مست‌کننده‌‌‌ات
که غافلگیری‌اش شگفتیها را خنثی می‌کند
و شعله‌ی متراکمش
سخاوتمندانه خاکستر می‌کند
لهجه و صدایت
آرام و متداول
فتنه می‌انگیزد
در این طلیعه‌ی مختوم
همه‌ی طلوع‌های دیگر در سایه‌اند
با خویش جدالی بی‌انتها را
به ساحل می‌کشانم
به زورق آکنده از لفافه
که شعله‌ی عشق را در هزارتوی خویش
پنهان می‌دارد
ریشه‌ می‌کند
بازی چهره‌ات با سایه‌ها
ظلمات از نور روشنگرتر
پریان بی‌نشان در شعله‌ها
شمعدان‌ها در اختفاء
در ریشه
در زوایا
جهان معکوس و گلدان‌ها مواج
و تصاویر فاصله گرفته از نقطه‌ی کانونی
نه محو می‌شوند و نه به وضوح درمی‌آیند
دیداری ناملموس و عدم
سرگردان در نیمرخت
و طراوت‌ مفتون‌ات
سمت و سویی نمی‌گیرد.

طاهره(تارا) صالح‌پور

#شعر_آزاد
#شعر_معاصر_ایران
#ادبیات_در_وضعیت_پست‌مدرن
#طاهره_صالح‌پور

@postmodernliterature