Get Mystery Box with random crypto!

منشا ناسیونالیسم موهومی در ایران محمدعلی کاتوزیان در آغاز قر | چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟

منشا ناسیونالیسم موهومی در ایران
محمدعلی کاتوزیان

در آغاز قرن بیستم هنوز بسیاری از ایرانیان، اگر نه غالب آنها، به روستا، شهر یا ولایت خود "وطن" می‌گفتند و منظورشان از آن، زادگاهشان بود. احساس اشتراک فرهنگی-ادبیات فارسی- و اشتراک در چیزهای دیگر مانند عقاید و علایق مذهبی وجود داشت. ولی ناسیونالیسم در ایران وجود نداشت مگر در میان مُشتی از روشنفکران و تحصیل‌کردگان که تحت تاثیر مستقیم اروپا شروع به ایجاد و ترویج آن کرده بودند. دو نمونهء برجسته از اینان، در دو نسل متوالی، فتحعلی آخوند‌زاده[آخوندوف] و میرزا آقاخان کرمانی بودند، اگرچه شاید بتوان گفت که اولی در ناسیونالیسم و تجددخواهیش از دومی هم تندروتر بود...گاه گمان می‌رود که پیش از غلبهء اسلام، ناسیونالیسمی در ایران وجود داشته که فاتحان عرب سرکوبش کردند. شاهدی که عنوان می‌گردد شاهنامه است...چگونه می‌توان شاهنامه را در مفهوم جدید ناسیونالیسم شاهد مثال گرفت، در حالیکه هر قوم باستانی در اساطیر و حکایت‌های تاریخیش دربارهء پیروزی‌های نظامی خود لاف می‌زند و از دشمنانش بد می‌گوید. اینکار هر قوم قبیله‌ای بوده است از زمان‌های دور در چهار گوشهء جهان...این ادعا که شاهنامه سند ناسیونالیسم در ایران باستان است، همان قدر بی‌پایه است که افسانهء ساخت نازی‌ها بر اینکه ریشه افکار و احساسات آنها به اقوام ژرمنی باستان می‌رسد.

در حالی که فارسی زبان دیوان و فرهنگ فاخر بود، زبان‌ها و گویش‌های ایرانی و غیرایرانی دیگری هم در ولایات رواج داشت. ادبیات ممتاز تقریباً بدون استثنا به فارسی بود و این زبان وسیلهء اصلی ارتباط در سرزمین‌های بسیار دور از یکدیگر-از سمرقند و بخارا تا اصفهان و فارس، از قفقاز تا لاهور-بود...با این همه تا پیش از قرن بیستم در ایران اثری از "پان‌ایرانیسم" نظری و عملی که کیش رسمی دوران پهلوی شد، نبود...در چند دههء نخست قرن بیستم پرشورترین وطنیات نه برای شهر یا ولایت زادگاه شاعر[مانند شیراز حافظ] بلکه برای ایران سروده شدند که در تاریخ ادبیات فارسی کمتر سابقه داشت...این ناسیونالیسم به ناگهان در آغاز مشروطه پدید آمد و روشنی‌بخش دلهای بسیاری از جوانان تحصیلکردهء آشنا با اروپا شد. بزرگترین مبلغان آن مردانی بودند مانند میرزا آقاخان کرمانی که خود بسیار متاثر از آخوندوف منتقد ادبی و اجتماعی دورانساز بود. در نوشته‌های آخوندوف کمابیش همه عناصر ناسیونالیسم ایرانی به چشم می‌خورد:

۱.گرامیداشت شورانگیز ایران باستان
۲.شوقِ یک شبه اروپایی‌شدن
۳.احساسات تند ضدعربی و اسلامی
۴.استهزای ادبیات قدیم فارسی و...


بی‌گمان ناسیونالیسم ایرانی دستکم از زمان آخوندوف که در سال ۱۲۵۷ شمسی درگذشت از اروپا سرچشمه گرفته بود و ناسیونالیسم او حتی جامع‌تر و آشتی‌ناپذیرتر از ناسیونالیسمِ پیروانش بود...از نظر احساسات رمانتیک محض و احساس برتری ملی، تفاوت چندانی بین ناسیونالیسم ایرانی و ترکی و عربی نبود. ولی آریایی‌گری اروپایی که در پایان قرن نوزدهم پدید آمد و به جاهای دیگر نیز رسید، دستکم برای عرب‌ها و ترک‌ها موهن بود اما همین آریایی‌گری بهترین دستاویز ناسیونالیسمِ رمانتیکِ ایرانی و پان‌ایرانیسم شد: برتری ملت ایران نه تنها به سبب مجد و عظمت-واقعی و خیالی- پیشین‌اش، بلکه بیش از آن به دلیل تعلقش به نژاد برتر اروپا بود که تمدن جدید را با آن همه دستاورد به بار آورده بود! و ناخرسندی، چه بسا افسردگی، روشنفکران ناسیونالیست ایرانی موقعی بیشتر میشد که عقب‌ماندگی ایران را با پیشرفت‌های اروپایی مقایسه می‌کردند و مقصر را بیشتر-اگر نه فقط- عربها و سپس ترکها و اسلام می‌دیدند! اسکندر و یونانیان هم از نکوهش به خاطر انحطاط ایران بی‌نصیب نمی‌ماندند اما جز در کتاب‌های تاریخ زود از آن معاف شدند زیرا هم اروپایی بودند و هم دیگر همسایهء ایران نبودند. رک‌گوترین شاعرِ بیانگرِ این ناسیونالیسم در ایران "عارف قزوینی" بود...ناسیونالیسم رسمی پهلوی، که از نیمهء دههء ۱۳۰۰ آغاز شد، چندان مایه‌ای به شالودهء فکری این احساسات نیافزود. دولت‌های دو پهلوی، تنها با تحمیل فراگیر این احساسات، توانستند این ناسیونالیسم را در جامعه بگسترانند.