Get Mystery Box with random crypto!

واژه سیصد و هفتاد و نهم) nostalgia /nɔ'stældʒə/ n. دلتنگی | 1100WordsCoding

واژه سیصد و هفتاد و نهم)

nostalgia
/nɔ'stældʒə/
n.

دلتنگی، حسرت یا آرزوی گذشته، نوستالژی

خودش کُده دیگه، تو فارسی هم میگن "نوستالژی"

his nostalgia for the happy days of his youth
یاد کردن حسرت آمیز او از روزهای خوش جوانی؛
دلتنگی او برای روزهای خوش جوانی

nostalgia for the old good days
دلتنگی برای ایام خوش گذشته

Some people feel nostalgia for their school days.
بعضی از مردم دلشان برای دوره دانش آموزی شان تنگ می‌شوند؛
بعضی از مردم نسبت به روزهای مدرسه رفتنشان حس نوستالژی دارند.

The immigrants I spoke to often had an intense nostalgia for their homeland.
مهاجرانی که با آنها صحبت کردم اغلب به شدت دلتنگ وطنشان بودند.

Hearing that tune again filled me with nostalgia.
شنیدن دوباره آن آهنگ من را برد به گذشته ها؛
شنیدن دوباره آن آهنگ من را لبریز از حس نوستالژی کرد.

She felt a sudden pang of nostalgia for her mother.
ناگهان برای مادرش احساس دلتنگی کرد؛
ناگهان دلش برای مادرش تنگ شد.

Nostalgia buffs gathered for the auction.
نوستالژی بازها (/خاطره بازها) برای این حراجی جمع شدند.

 I remember it with great nostalgia.
خاطره اش برای من با حسرت زیادی آمیخته است؛
یادش که می‌کنم کلی دلم تنگ می‌شود.

. He felt no nostalgia for those days.
دلش اصلاً برای آن روزها تنگ نمی‌شد.

An air of Sixties nostalgia was felt in the film.
حال و هوای نوستالژی دهه شصت در فیلم حس می‌شد.

My grandmother says the jazz music triggers nostalgia for her youth. 
مادربزرگم می‌گوید آن آهنگ جاز او را یاد جوانی اش می‌اندازد.

Syn: yearning for the past, wistfulness

@WordsCodes