واژه سیصد و هشتاد و پنجم) pesky /'peskɪ/ adj. مزاحم، ناخ | 1100WordsCoding
واژه سیصد و هشتاد و پنجم)
pesky /'peskɪ/ adj.
مزاحم، ناخوشایند، آزاردهنده، اذیت کن، درد سر ساز
- به من میگی مزاحم؟ - (پس کی) مزاحمه؟ این تویی که مث سریش چسبیدی به من!
a pesky dog/reporter سگ/گزارشگر مزاحم؛ سگ/گزارشگر آزارنده
... a pesky tourist asking silly questions of a busy man. ... گردشگر مزاحمی که از یک آدم پرمشغله سوالاتی احمقانه میپرسد.
Those pesky kids from next door have let down my car tyres again! بچههای درد سر ساز همسایه بغلی دوباره باد تایرهای ماشینم را خالی کردهاند!
I killed that pesky fly. آن مگس مزاحم را کشتم.
I've been trying to get rid of this pesky cold for weeks. هفتههاست که دارم سعی میکنم از شر این سرماخوردگی آزاردهنده خلاص بشوم.
I've had a pesky headache all day. کل روز سردرد آزاردهندهای داشتهام.
The farmer became annoyed by the pesky pests that ate away at the crops in his field. کشاورز از دست آفات مزاحمی که محصولات را در مزرعه کشاورز پوساندند به ستوه آمد.
He kept getting pesky emails from.... او مدام ایمیل های مزاحمی از ... دریافت میکرد.