Get Mystery Box with random crypto!

واژه سیصد و هشتاد و ششم) redolent /'redələnt/ adj. خوشب | 1100WordsCoding

واژه سیصد و هشتاد و ششم)

redolent
/'redələnt/
adj.

خوشبو، معطر، دارای بو یا حال و هوای یک چیز بخصوص، یادآور حسی خاص

(رد لنت) افتاده روی دیسک ترمز، اگه اینجا چندان خوشبو نیست، برای اینه که بوی لنت سوخته میاد!
[رَدِ لنت ترمز افتاده روی دیسک ...]

redolent of the sea
دارای بوی دریا

a tomato sauce redolent with garlic and coriander
سس گوجه با بوی سیر و گشنیز

a room redolent of the 1940s
اتاقی که حال و هوای سال های دهه ۱۹۴۰ را به یاد می‌آورد؛
اتاقی که بوی (/حس و حال) دهه چهل را در خود دارد

a sad tale, redolent with regret
قصه‌ای غمناک و حزن انگیز

The air was redolent with the smell of wood smoke.
هوا بوی دود هیزم می‌داد.

The album is a heartfelt cry, redolent of a time before radio and television.
این آلبوم فریادی است از اعماق قلب که حال و هوای دوره پیش از رادیو و تلویزیون را دارد.

The mountain air was redolent with the scent of pine needles.
هوای کوهستان از بوی برگ های سوزنی کاج ها معطر بود.

The hall was redolent of floor wax.
راهرو بوی واکس کفپوش می‌داد.

His style is redolent of Hemingway.
سبک [نویسندگی] او حس و حال همینگوی را دارد.

His clothing was redolent with the scent of a woman’s perfume. 
بوی عطر زنی از لباسش استشمام می‌شد.

The candy shop was redolent with the rich smell of chocolate. 
آبنبات فروشی بوی تند شکلات می‌داد.

Syn: fragrant, smelling of something, remindful

@WordsCodes