واژه چهارصد و نوزدهم) nurture /'nɜ:tʃə(r)/ v. پرورش دادن، ت | 1100WordsCoding
واژه چهارصد و نوزدهم)
nurture /'nɜ:tʃə(r)/ v.
پرورش دادن، تربیت و بزرگ کردن، حمایت کردن، تغذیه (و پشتیبانی) کردن
بچه و گل و استعداد و ... مثل نهر هستند که وقتی پرورششون بدی و تغذیه و حمایتشون کنی (نهرتر) میشن! [... مثل نهر هستند که پرورششان بدهی نهرتر (بزرگتر) میشوند]
We nurture roses in our garden. ما در باغمان گل رُز پرورش میدهیم.
I nurture my children only with organic food. به بچه هایم فقط غذای ارگانیک میدهم؛ بچه هایم را فقط با غذای ارگانیک تغذیه میکنم.
I try to nurture the talents of my students. سعی میکنم استعدادهای دانش آموزانم را پرورش بدهم (و حامی آنها باشم).
Parents nurture their children in different ways. والدین فرزندانشان را به شیوههای مختلف بار میآورند.
My father nurtured my love of art. پدرم عشق به هنر را در من پروراند.
As a child, he had not been nurtured well. در کودکی خوب تغذیه نشده بود.
The magazine had a reputation for nurturing young writers. این مجله به خاطر پرورش نویسندگان جوان مشهور بود.
The decision to cut back on film-making had a catastrophic effect on the nurturing of new talent. تصمیم درمورد کاهش فیلم سازی اثر فاجعهباری روی پرورش استعدادهای جدید داشت.
As a teacher, Mr. Jones attempts to nurture young minds. آقای جونز در سمت معلمی میکوشد ذهن های جوان را بپروراند.
If you want to become a great pianist, you should nurture your talent by practicing every day. اگر میخواهی پیانیست بزرگی بشوی، باید با تمرین هر روزه استعدادت را پرورش بدهی.
Nurture your positive qualities and strive to erase your negative traits. ویژگیهای مثبتت را پرورش بده و سعی کن خصیصه های منفی خود را از بین ببری.
... a place where poets are nurtured... ... محلی که در آن شعرا را تربیت میکنند...
...parents whose political views were nurtured in the sixties... ... والدینی که آبشخور دیدگاه های سیاسی آنها دهه شصت بود...