Get Mystery Box with random crypto!

واژه چهارصد و پنجاه و نهم) neutralize UK: /ˈnjuːtrəlaɪz/, US: | 1100WordsCoding

واژه چهارصد و پنجاه و نهم)

neutralize
UK: /ˈnjuːtrəlaɪz/,
US: /ˈnuːtrəlaɪz/
v.

خنثی کردن، بی اثر کردن، از کار انداختن، بلااثر کردن

این فعل از صفت neutral (به معنی "خنثی" و "بی طرف") ساخته شده. پس کد این صفت رو یاد میگیریم و با یه تیر دو نشون میزنیم:
کد neutral:
میگه (no تو رو all) می‌ایسته و طرف کسی رو نمیگیره؛ بی طرف و خنثی است.
[میگه نه و توی روی همه می‌ایسته و ...]

neutron (n.)
ذره ی خنثی در اَتُم، نوترون
neutral (adj.)
خنثی، بی طرف

The soldiers tried to neutralize the attack by dividing the invading army.
سربازان کوشیدند با چند دسته کردنِ ارتشِ مهاجم، حمله را خنثی کنند.

The thief neutralized the alarm system.
سارق سیستم هشدار را از کار انداخت.

This medicine neutralizes stomach acids.
این دارو اسیدهای معده را خنثی (/بی اثر) می‌کند.

His skillful reasoning neutralized his enemies' accusations.
استدلال ماهرانه‌ او اتهامات دشمنانش را بی‌اثر کرد.

We neutralized the effects of their propaganda with counter-propaganda.
ما اثر تبلیغات آنها را با تبلیغ متقابل خنثی کردیم.

An alkali neutralizes an acid.  
قلیا اسید را خنثی می‌کند.

The US is trying to neutralize the resolution in the UN Security Council...
ایالات متحده در تلاش است تا قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را بی اثر کند....

The burglar smashed a window to get in and then neutralized the alarm system.
سارق پنجره را خرد کرد تا بتواند وارد شود و بعد سیستم اعلام خطر را از کار انداخت.

to neutralize possible conflicts before they arise...
بی‌اثر کردن مناقشات احتمالی قبل از آن که به وجود بیایند...

The police will neutralize the suspect by taking all of his weapons.
پلیس با گرفتن همه سلاح های مظنون، او را بلااثر خواهد کرد.

to neutralize a bomb
خنثی کردن بمب

Syn: to counteract, make neutral

@WordsCodes