واژه چهارصد و شصت و پنجم) fetish /'fetɪʃ/ n. طلسم، شیء جاد | 1100WordsCoding
واژه چهارصد و شصت و پنجم)
fetish /'fetɪʃ/ n.
طلسم، شیء جادویی، چیز مورد علاقه، بُت واره، علاقه مفرط و وسواسی به یک شیء، علاقه دیوانه وار (و جنسی)، فتیش
علاقه دیوانه واری به کوهنوردی داره. هر کوهی میبینه باید (فتحش) کنه! قبل از بالا رفتن از هر کوه هم برای اینکه (فتحش) آسون بشه، یه طلسم میزاره زیر یکی از سنگها!
He has a fetish about cleanliness. علاقه دیوانه واری به تمیزی دارد؛ به تمیزی حساس است.
He wore a fetish to ward off evil spirits. او طلسمی به تن کرد تا ارواح خبیث را دور کند.
his fetish about high-heels علاقه (وسواسی و جنسی) او به کفش های پاشنهبلند
to make a fetish of sports خوره ورزش بودن
a shoe fetish علاقه جنسی به کفش؛ فتیش کفش؛ کفش پرستی
an exercise fetish علاقه مفرط به تمرینات ورزشی؛ جنون ورزش
They made a fetish of good grooming. وسواس تمیزی و آراستگی داشتند.
He has no fetish for leather. چرم برای او شئی انگیزانندهای نیست؛ فتیش چرم ندارد.
We shouldn't make a fetish out of speed and automation, especially when we ignore fairness, accuracy, and security. نباید از سرعت و اتوماسیون برای خودمان بت بسازیم، مخصوصاً اگر قرار باشد چشممان را روی انصاف، دقت و امنیت ببندیم.
A billionaire who had a fetish for huge buildings... میلیاردری که علاقه جنونآمیزی به ساختمان های عظیم داشت...
Once the task is completed the spirit leaves the fetish and it becomes an ordinary object again. پس از پایان کار، روح طلسم را ترک میکند و آن شیء دوباره به یک شیء عادی تبدیل میشود.
Syn: 1) an object that is thought to have magic powers, a talisman 2) obsession