Get Mystery Box with random crypto!

واژه چهارصد و نود و یکم) congenial /kən'dʒi:nɪəl/ adj. هم | 1100WordsCoding

واژه چهارصد و نود و یکم)

congenial
/kən'dʒi:nɪəl/
adj.

همدل، مهربان، دوستانه، خوشایند، مناسب، مساعد، دلخواه، مطبوع، مطابق سلیقه

(کُنج نهال) جای خوشایند و مناسب و مساعدی برای لانه ساختن گنجشک هاست!

(کنج نهال)ستان پاتوق دوستان همدل و مهربونه! غروب ها جمع میشیم اونجا!
[کنج نهالستان ...]

I was working with a bunch of congenial people.
با یک گروه از آدم های همدل (و مهربان) کار می‌کردم.

The town is a congenial place for raising children.
این شهر محل مناسبی برای بزرگ کردن بچه ها است.

His style is congenial to modern tastes.
سبک او مناسبِ سلیقه‌های مُدرن (و امروزی) است.

He found the work to be congenial.
آن کار را خوشایند (و دلخواه) یافت.

Congenial atmosphere at a work place makes the work more effective.
فضای مطبوع (و دلپذیر) در محل کار اثربخشیِ کار را بالا می‌برد.

The party atmosphere was low-key but congenial.
جو مهمانی ملایم اما دلپذیر بود.

This language school offers congenial learning plans for all age groups.
در این آموزشگاه زبان برنامه‌های آموزشی مناسب با کلیه گروه‌های سنی ارائه می‌شود.

Such things are common here, and congenial to the Persian character.
این چیزها اینجا عادی هستند و با خوی انسان ایرانی سازگارند.

Our earth is becoming less congenial to life with each year passing.
هر سال که می‌گذرد، زمین ما برای زندگی نامناسب تر می‌شود.

She was congenial and easygoing.
او خوش مشرب و خوش برخورد بود.

Compost provides congenial conditions for roots to develop.
کمپوست شرایط مناسبی را برای رشد ریشه‌ها فراهم می‌کند.

The lit fireplace gave the room a congenial atmosphere.
شومینه روشن حال و هوای مطبوعی به اتاق داده بود.

a congenial host
میزبان خونگرم و خوش مشرب

congenial friends
دوستان همدل

a congenial job
شغل دلخواه (و مطابق با سلیقه یا باب میل)

congenial surroundings
محیط مطبوع و دلپذیر

Syn: sympathetic, agreeable, pleasant, friendly

@WordsCodes