واژه چهارصد و نود و سوم) sage /seɪʤ/ n. & adj. (اسم:) شخص | 1100WordsCoding
واژه چهارصد و نود و سوم)
sage /seɪʤ/ n. & adj.
(اسم:) شخص عاقل، فرزانه، حکیم، خردمند؛ (صفت:) عاقل، خردمندانه، حکیمانه
پیرمرد عاقل و فرزانه بود: به اندازه (سه age) تجربه داشت! [...به اندازه سه عمر تجربه داشت.]
ancient Chinese sages حُکمای چین باستان؛ فرزانگان چین باستان
my sage grandfather پدربزرگِ خردمند من
He makes some very sage comments in his book. در کتابش توضیحات بسیار خردمندانه ای ارائه میدهد.
His father gave him sage advice on life. پدرش درباره زندگی پند حکیمانه ای به او داد.
Since Andy had questions about saving money for his retirement, he sought advice from a financial sage. از آنجا که اندی درباره پسانداز پول برای بازنشستگی اش سوالاتی داشت، نظر یک خبره مالی را جویا شد.
In my family, my eldest sister has always been considered the sage we can all turn to with our problems. در خانواده من خواهر ارشدم همیشه عاقل جمع محسوب میشده است، کسی که همه ما میتوانیم مشکلاتمان را پیشش مطرح کنیم.
a sage comment توضیح خردمندانه؛ اظهار نظر زیرکانه
Syn: [noun:] wise man (or woman), philosopher, a mentor in spiritual and philosophical topics [adjective] wise, learned