🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

واژه پانصد و هفتم) aversion UK: /əˈvɜː.ʃ ə n/, US: /əˈvɝː.ʒ | 1100WordsCoding

واژه پانصد و هفتم)

aversion
UK: /əˈvɜː.ʃ ə n/,
US: /əˈvɝː.ʒ ə n/

تنفر، بیزاری، زدگی، روگردانی، نفرت

نفرت دارم از این که یه دفعه چند تا کار رو سرم (آوار شن)!

She has an aversion to getting up in the morning.
او از این که صبح از رختخواب بلند شود نفرت دارد.

He has a strong aversion to dogs.
از سگ ها به شدت نفرت دارد؛
به شدت از سگ بدش می‌آید.

Janette found John very arrogant and felt an instant aversion to him.
ژانت جان را آدم بسیار متکبری یافت و فورا از او تنفر پیدا کرد (/ناگهان از او زده شد).

People can be helped to overcome their aversion to snakes.
می‌توان به افراد کمک کرد تا بر نفرتشان از مارها غلبه کنند.

I have an aversion to housework.
از کارِ خانه متنفرم.

My aversion to stupidity keeps me from frequently interacting through social media.
به دلیل انزجاری که از حماقت دارم خیلی اهل تبادل از طریق رسانه‌های اجتماعی نیستم.

Although the price of gasoline has risen three days in a row, drivers appear to have no aversion to filling their tanks.
قیمت بنزین سه روز متوالی افزایش داشته اما با این وجود به نظر می‌رسد رانندگان بی میل نیستند باک هایشان را پر کنند.

Mitch has such an aversion to eating liver that he breaks out in hives whenever someone mentions the meat.
میچ آن قدر از خوردن جگر بدش می‌آید که هر وقت کسی اسم این خوراک را می‌آورد او بدنش کهیر می‌زند.

Jason has an aversion to air travel that prevents him from doing company business overseas.
جیسون از مسافرت هوایی بیزار است که این باعث می‌شود نتواند امور شرکت در خارج را انجام بدهد.

When I run into my ex-husband, I experience an aversion so powerful that it makes me sick to my stomach.
وقتی جایی تصادفی شوهر سابقم را می‌بینم، چنان حس انزجاری به من دست می‌دهد که عقم می‌گیرد.

Older people who are unfamiliar with computer technology often have an aversion to it.
مُسن ترها که با فناوری کامپیوتر آشنایی ندارند اغلب از آن روی گردان هستند.

She had a great aversion to children.
او از بچه خیلی بدش می‌آمد.

Smoking is one of her pet aversions.
سیگار کشیدن یکی از چیزهایی است که او شدیدا از آن متنفر است.

I underwent aversion therapy for smoking.
برای ترک سیگار تحت درمان متنفرسازی قرار گرفتم.

I have an aversion to pickled beets.
از ترشی لبو نفرت دارم.

They regarded war with aversion.
با نفرت به جنگ می‌نگریستند؛
جنگ در نظرشان منفور بود.

aversion to publicity
بیزاری از شهرت (و تبلیغات)

Syn: strong dislike, opposition, abhorrence

@WordsCodes