Get Mystery Box with random crypto!

واژه پانصد و هشتم) evince /ɪ'vɪns/ v. (به وضوح) نشان دادن، | 1100WordsCoding

واژه پانصد و هشتم)

evince
/ɪ'vɪns/
v.

(به وضوح) نشان دادن، بروز دادن، از خود نشان دادن

هیچ وقت از خودش لیاقت و عرضه ای برای یه زندگی عادی نشون نداد برای همین الان تو زندان (اوین س)!
[... الان تو زندان اوین است.]

او استعداد زیادی از خودش بروز داده، استعدادش کاملا واضح و (عیان س)!
[...عیان است.]

He evinced no surprise at seeing police at his door.
وقتی پلیس را جلوی در خانه اش دید تعجبی از خود نشان نداد؛
از دیدن پلیس دم در خانه اش شگفت زده نشد.

She evinced an interest in art at an early age.
در سنین پایین علاقه اش را به هنر بروز داد؛
در سنین کودکی نشان داد به هنر علاقه دارد.

They have never evinced any readiness or ability to negotiate.
آنها هرگز آمادگی یا قابلیتی برای مذاکره کردن از خود نشان نداده‌اند.

She evinced great talent.
او استعداد سرشاری از خود نشان داد. 

John was never able to evince even a pretense of interest during his economics class.
جان در کلاس اقتصاد هیچ وقت نتوانست حتی به ظاهر هم که شده وانمود کند که علاقمند است.

Without saying a word, a talented actor can evince a wide range of emotions just through facial expressions.
یک بازیگر بااستعداد بدون گفتن یک کلمه قادر است طیف وسیعی از عواطف و احساسات را صرفاً با حالات چهره بیان کند.

Her sad eyes evince a level of grief much deeper than anyone has imagined.
چشمان غمگینش بیانگر اندوهی هستند که عمق آن در مخیله هیچ کس نمی‌گنجد.

If you want to evince an attitude of loyalty, get to the office early and bring doughnuts and coffee for everyone.
اگر می‌خواهی حس وفاداری خود [به همکارانت] را ابراز کنی، زود به محل کار برو و برای همه دونات و قهوه بیاور.

She used body language and vocal tones to evince the depth of her anger.
او از زبان بدن و آهنگ صدا استفاده کرد تا عمق عصبانیتش را نشان بدهد.

Despite the shock of receiving such news, she was observed to evince no particular emotion at all.
با وجود شوک ناشی از دریافت آن خبر، کسی ندید که او هیچ احساس خاصی از خود بروز بدهد.

J.J. hoped that the jury would evince an attitude of compassion, but he could see from their faces that he was probably doomed.
جی جی امیدوار بود که هیئت منصفه از خود حس ترحم نشان بدهد، اما می‌توانست در چهره‌هایشان ببیند که احتمالاً کارش ساخته است.

Although they evince an appearance of stability, I’ve heard that their marriage is beginning to crumble.
با این که وانمود می‌کنند زندگی شان ثبات دارد، شنیده‌ام که ازدواجشان در آستانه فروپاشی است.

His letters evince the excitement he felt.
نامه‌هایش بیانگر هیجان درونی او در آن زمان هستند.

He evinced a strong desire to be reconciled with his family.
نشان می‌داد که میل شدیدی برای آشتی با خانواده‌اش دارد؛
برای آشتی با خانواده‌اش اشتیاق زیادی از خود نشان می‌داد.

She evinced little enthusiasm for outdoor life.
برای وقت گذرانی در خارج از خانه اشتیاق زیادی نشان نمی‌داد.

The new president has so far evinced no such sense of direction.
رییس جدید تا کنون چنین درایتی را برای مدیریت از خود نشان نداده است.

The entire production evinces authenticity and real respect for the subject matter...
سر تا پای محصول بیانگر اصالت و احترام واقعی به این کار است...

Syn: show plainly, exhibit, demonstrate, reveal, display

@WordsCodes