🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

استاتيرا

Logo of telegram channel aastatira — استاتيرا ا
Logo of telegram channel aastatira — استاتيرا
Channel address: @aastatira
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 636
Description from channel

اينستاگرام روشنک آرامش؛
Instagram.com/roshanak_aramesh
وبسایت روشنک آرامش:
https://roshanakaramesh.com/
ارتباط با ادمین
@roshanakaramesh

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages

2022-05-16 15:27:31 از تن به آینه
حرف تازه ای سرایت می کند
مثل انعکاس من
در اندوه عمیق چشمان تو
وقتی بوسه را تحریم کرده اند
و آغوش ها به بن بست رسیده اند

به آینه
ها می کنم
و طرح اندامم را
با سرانگشت خیال تو نقش می زنم
کلمه ای در زهدانم
شعر می شود
و شعری که شبیه توست
از من زاده می شود
من به شعر هایت شیر می دهم
آنها به بلندای تو اند
و‌چشمان مرا دارند
#روشنک_آرامش
108 views12:27
Open / Comment
2022-05-15 20:03:11 فردای آمدنت بود که فهمیدم
برای ماندن نیامده ای
لبخند زدی
و نرگس های پژمرده را دور ریختی
گفتی عطرشان را گم کرده اند.
تو با زنی که عطرش را گم کرده چه می کنی؟

خودم را تکان می دهم
و پینوکیوی درونم را بیدار می کنم
دهانم را کوک می زنم
بگذار به خودم دروغ بگویم
این بهترین قسمت زندگی من است.

فردای آمدنت شده
باید بروی
من اما عطرم را گم کرده ام،
تو زنی را که عطرش را گم کرده ، نمی بخشی.

جاده زیر پایت نشست
و گرنه تو اهل رفتن نبودی
مرا دوست داشتی
حتی با این که عطرم را گم کرده بودم
#روشنک_آرامش
140 views17:03
Open / Comment
2022-05-12 23:03:52 داستانك
مجبور

پاهايش را بغل كرده بود و آب دهانش را قورت مي داد، مواظب بود بغضش نتركد، گفتم: هر شروع ، پاياني داره.
اخم كرد يعني برايش مهم نيست!
ادامه دادم : تو كه مي دوني مجبورم!
بر و بر نگاهم مي كرد . مثلاً مي خواست قيافه ي حق به جانب مرا نديده بگيرد.
گفتم: بيا يه خداحافظي قشنگ داشته باشيم، حيف اين همه خاطره ي خوب نيست ؟
چشم هايش را از من دزديد و به پنجره دوخت. به گلدان خيره شده بود... مي دانست روز اولي كه به اينجا آمده بود من تصادفا اين گلدان را خريده بودم. برايش اسم انتخاب كرده بود.. حالا آن گياه كوچك خيلي بزرگ شده بود...بلند شد... شالش را پيچاند دور گردنش ... جلوي آينه رفت و آرايش كرد... بي هيچ حرفي... بي هيچ اشكي... حتي با زبان اشاره هم چيزي نگفت... گلدان را كشان كشان برد ...گفتم چكار مي كني؟؟؟؟ اين طفلك به اينجا عادت كرده!با همان زبان بي زباني به چشم هايم نگاه كرد... گلدان را برداشت و رفت ،فقط گفت: مواظبشم!
رفت!
خالي شدم ،به در نيمه باز خيره نگاه مي كردم! انگار سكانس پاياني يك فيلم مزخرف و بي محتوا را مي ديدم، فيلمي كه خودم كارگرداني كرده بودم، حالا هم مثل ديوانه ها از عشق مي ترسيدم ، براي پيشگيري از عاشق شدن بايد اين بازي مسخره را تمام مي كردم...نتوانستم طاقت بياورم... نشستم روي زمين و خودِ ترسناكم را بالا آوردم!
#روشنک_آرامش
234 views20:03
Open / Comment
2022-05-05 19:25:44
استوری
Instagram.com/roshanak_aramesh
323 viewsedited  16:25
Open / Comment
2022-05-04 11:52:23
دل تنگم
و عشق
سكه ي دو ريالي گم شده‌ای ست كه
آخرين دوستت دارم را
از پشت سيم هاي رابطه
از من دريغ مي كند!
#روشنک_آرامش
291 views08:52
Open / Comment
2022-05-01 22:46:14 داستانك
تنهايي

حوصله نداشتم برايش توضيح بدهم كه چرا اين همه غم گينم، البته او هم حوصله ي سوال پرسيدن نداشت، ترجيح داد بنشيند و يك سريال قديمي را دوره كند ، من هم پشت كتاب شعرم سنگر گرفتم، اين طور هر تير كلامي كه مي رسيد با آتش بس كلمه و كتاب خنثي ميشد!
تظاهر به خواندنم ته كشيد،تنم را برداشتم و از ميدان ديدش دور شدم، رفتم پشت آخرين ديوار خانه، آنجا كه پشتش كوچه بود، و از پنجره نگاهم را پاشيدم توي كوچه و اشك هايم را به گلدان هاي مفلوكِ آب نديده بخشيدم!
صداي پايش را كه شنيدم پريدم توي تخت خواب و لحافم را تا چشم هايم بالا كشيدم. ان قدر ساكت بودم كه صداي قلبم را مي شنيدم. سه قدم برداشت، گفتم كه حالا وقت آغوش است، قول دادم همه ي حرف هايش را دود كنم برود پشت كوه قاف. خودم را آماده كرده بودم، هنوز ايستاده بود. لحاف را كمي پايين كشيدم پلكم را باز كردم تا مختصات دقيق تنش را در فضاي تاريك و روشن اتاق پيدا كنم. پشت به من ايستاده بود و رو به پنجره، دنبال سيگارش مي گشت، شايد هم فندكش را گم كرده بود، پيدا كه نكرد شانه هايش را بالا انداخت. مرا مثل هميشه نديد و كوچ كرد به اتاق.
وسط تخت نشستم، و تنهايي ام را بغل كردم!
رفته بودم!
#روشنک_آرامش
371 views19:46
Open / Comment
2022-04-24 21:55:47
در آینه برهنه می شود
و بر تنش دست می کشد
نیمه شب است
اندوه بی تن پوشم
در زلال آبگینه ای شفاف
محو می شود
سپیده که می زند
از آب تنی بر می گردد
و با بوسه ای بیدارم می کند
#روشنک_آرامش
448 views18:55
Open / Comment
2022-04-22 11:15:00
جمعه
شاعر ترين روز هفته است
با نسيم ملايم بال يك شاپرك
پلك هاي خوابش مي پرد!
با خميازه ي نور
نفس نفس مي زند !
خورشيد كه مي رود
گريه اش مي گيرد
سرش را روي پاي هفته مي گذارد
بغضش راه مي رود روي حنجره ي هفته
شعر كه مي گويد
موسيقي و ماه
به آسمان مي آيد!
#روشنک_آرامش
391 views08:15
Open / Comment
2022-04-15 15:26:36 از تاریکی چیزی در دل شب جا بگذار
شب از رونق افتاده
ستاره ها اشغال کرده اند تاریکی را
حرفی بزن تا خاموش شوند
تا نتابیدن را یاد بگیرند

وقتی چیزی برای دیدن نیست
ندیدن انتخاب عاقلانه ایست
امروز سینما صندلی هایش را
جلوی پای تماشاگران، قربانی کرد
کسی برای تماشا نبود
و فیلم ها پرده ها را شکافتند
و راه افتادند به شهر ها

حالا آدم های پوشالی
خیابان ها را اشغال کرده اند

دیگرچیزی برای شنیدن نیست
نشنیدن را یاد بگیر
و بگذار سکوت راهش را
به خانه ات باز کند
راه نیامده را برگرد
به خانه برو
و به پرده ها بگو
به لمس هرزه ی دست هر بادی
کنار نروند
بگو دهان پنجره را ببندند
و راز هایت را فاش نکنند

در سینه ام
مین کاشته ام
به هر حرکت ناروایی
تکه تکه خواهی شد
جایی برای پنهان شدن نیست
از دلم بیرون برو
و به هوای تازه خو کن
#روشنک_آرامش
486 views12:26
Open / Comment
2022-04-12 23:08:29
از چشم تو می افتم
و مثل سکه ای
در گلوی تلفن عمومی سقوط می کنم
گوشی را بردار
و شماره ی کسی را بگیر که هر گز ندیده ای
و با او از چیزهایی حرف بزن
که تا به حال نگفته ای
خودکاری بردار
و روی تن باجه ی تلفن
کلمه ای را بنویس
که هرگز ننوشته ای
و زیر اسمی خط بکش
که تا به حال نشنیده ای

به صدای بوق ممتد گوش کن
کسی آن سوی خط نیست
تو با خودت حرف می زنی
حتی سیم های رابطه هم این را می دانند

اشک هایت را پاک نکن
کسی تلفن تو را جواب نخواهد داد

در سرت دکمه ای ست که
خاموش نمی شود
#روشنک_آرامش
418 views20:08
Open / Comment