Get Mystery Box with random crypto!

💚Life&Love💙

Logo of telegram channel dreamdestiel — 💚Life&Love💙 L
Logo of telegram channel dreamdestiel — 💚Life&Love💙
Channel address: @dreamdestiel
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 58
Description from channel

Blue And Green💚💙
My Favorites...
‌‌‎‌
Written By: @MrSammyDestiel💙
:ویراستار🍀بهار🍀
🔒زیر مجموعه چنل:
@Supernaturaalfan
✉ناشناس :
https://telegram.me/dar2delbot?start=send_z1klw9Y
📁Archive (Updating) : @DreamDestielArchive
🌐Tab: @dreambanner

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


The latest Messages 2

2018-09-24 18:52:03 اینم پارت جدید فن فیک
Duty OR Love...?
امیدوارم خوشتون بیاد
پیشنهاد میکنم بخونین

https://t.me/Supernaturaalfan/3840
713 views รค๓אคг , 15:52
Open / Comment
2018-09-24 18:49:04 پارت شماره صد و دو نفس عمیقی کشید و از خونه بیرون اومد.. هوای سرد توی بینی هاش پیچید و باعث شد ب خودش بلرزه! نگاهی ب سموئل انداخت ک جلوی در کلبه توی ماشین نشسته بود و بهش نگاه میکرد.. ب سمت ماشین رفت و آروم سوار شد!بوی ماشین بعد از این مدت براش عجیب بود…
670 views รค๓אคг , 15:49
Open / Comment
2018-09-24 18:48:57 کاخ آندروود


لوسیفر پشت میزش نشسته بود و پاهاش رو بالای میز انداخته بود..مثل همیشه مشغول بازی با گوشی بود...انگری برد بازی ای ک هیچوقت برای لوسیفر قدیمی نمیشه!

وسط بازی بود ک یکدفعه گوشیش زنگ خورد..
نگاهی ب عکس انداخت..
پوفی کشید و لبخند مصنوعی زد و گوشی رو جواب داد!

-سلام عزیزم باور نمیکنی چقدر خوشحال شدم ک زنگ زدی
-باور نمیکنی الان کی رو کجا دیدم!
لوسیفر پوفی کشید و گفت:فقط خواهش میکنم نگو تیلور سویفت رو دوباره دیدی ک توی این هفته دهمین باره..
-خفه شو لوسی همین الان سموئل سندرسون رو توی روسکو دیدم!
-خب عزیزم واقعا چرا فکر کردی دیدن یکی از سندرسون ها باید انقدر جالب باشه؟
-من هنوز حرفم تموم نشده!اون پسره سندرسون مهم نیست...میدونی کی رو باهاش دیدم؟
-عزیزم میخوای بگی یا فقط میخوای منو اذیت کنی؟
-دین

لوسیفر از جاش بلند شد...
با تعجب پرسید:ببینم درست شنیدم؟تو الان گفتی دین؟منظورت...
-آره همون دین...من با سموئل سندرسون دیدمش!
توی روسکو و دقیقا توی رستورانی ک غذا میخوردم دیدمش !
-بگوک تعقیبشون کردی!
-عزیزم چی فکر کردی؟الان دنبالشونم!
لوسیفر لبخندی زد و گفت:آفرین هم جاشون رو فهمیدی آدرس رو برام بفرس من الان راه می افتم!
-اوکی

لوسیفر تلفن رو قطع کرد و روی میز گذاشت!
آروم زیر لب گفت:اوه دین!







.................................................
709 views รค๓אคг , 15:48
Open / Comment
2018-09-24 18:48:41 پارت شماره صد و دو


نفس عمیقی کشید و از خونه بیرون اومد..
هوای سرد توی بینی هاش پیچید و باعث شد ب خودش بلرزه!
نگاهی ب سموئل انداخت ک جلوی در کلبه توی ماشین نشسته بود و بهش نگاه میکرد..
ب سمت ماشین رفت و آروم سوار شد!بوی ماشین بعد از این مدت براش عجیب بود و باعث شد حال عجیبی داشته باشه!
سموئل ماشین رو روشن کرد و راه افتاد..
توی راه دین ساکت ب اطراف نگاه میکرد...جاده ها فرقی نکرده بودن دیدن دوباره اون ها حس متفاوتی داشت ک دین از یاد برده بود..
تا خود روسکو سموئل کلمه حرف نزد و دین هم ب طبعیت از سم هیچی نگفت!

تا اینکه بالاخره وارد شهر شدن ...
دیدن دوباره جمعیت زیاد آدم باعث ایجاد یک کلافگی توی دین شده بود..حالا این همه سر و صدای آدم ها و ماشین ها داشت عصبانیش میکرد..

تا اینکه سموئل بالاخره ماشین رو پارک کرد و پیاده شد..دین هم از ماشین پیاده شد و ب اطراف خیره شد..مردم مثل همیشه توی تکاپو بودن و از طرفی ب طرفی دیگه میرفتن..

چهره های مختلف پر از داستان های مختلف..
چهره هایی ک توشون امید جریان داشت!

سموئل کنارش رفت و سرش رو پایین آورد و گفت:سعی کن کنار من باشی و زیاد هم بالا رو نگاه نکن..
و راه افتادن..طبق دستور سم دین کنار راه میرفت و زیاد بالا رو نگاه نمیکرد..چرا سموئل ب شهر اومده بود؟و چرا دین رو با خودش آورده بود؟
این سوالی بود ک دین از خودش میپرسید..

دو سه ساعتی گذشت تا اینکه بالاخره سموئل خسته شد و ب سمت یک رستوران رفت..
وارد شدن و یک راست ب سمت میز کنار پنجره رفتن و نشستن..انگار سموئل اینجا رو میشناخت..
چند ثانیه ای نگذشت ک پیشخدمت رسید..
سم نگاهی بهش انداخت و با لبخند گفت:سوفی امروز خوشگل شدی..
دختر پیش خدمت لبخندی زد و گفت:مرسی قربان!
همیشگی؟
سم سری تکون داد و گفت:دوتا،آره همون همیشگی

دختر سری تکون داد و رفت..
سموئل نگاهی ب دین کرد و گفت:اسپاگتی های اینجا عالیه..الان میاره میبینی..
دین لبخند نرمی زد و ارتباط چشمی رو با سموئل قطع کرد و دوباره ب بیرون خیره شد!
سموئل کمی خودش رو روی میز برد و دست دین رو محکم گرفت و گفت:حرفم تموم نشد دین..و دیگه هیچوقت اونجوری چشم هات رو از من نگیر..میفهمی که؟
دین آروم سری تکون داد و دوباره توی چشم های سم ساکت خیره شد!
سموئل ادامه داد:امروز اومدیم اینجا چون خواستم یگم توی شهر بچرخی و این لیاقت رو داشتی!کاری نکن دفعه آخرم باشه چون تا الان ک اصلا ب من خوش نگذشته..اگه یک سگ میاوردم جذابیتش از تو اینجا بیشتر بود دین...

دین آروم سرش رو پایین انداخت و گفت:چیکار کنم؟
سموئل نگاهی انداخت ب دین و پاش رو بالای پای دیگش انداخت و با کلافگی گفت:مهم نیست..

یک دفعه صدای محکم بسته شدن در رستوران باعث شد همه افرادی ک اونجا بودن سرشون رو ب اون سمت ببرن...انگار زنی محکم در رو بسته بود و این باعث شده بود ک سرو صدای همه بلند شه..
سموئل دست عصبی ب صورتش کشید و ب اطراف نگه کرد..رو ب دین کرد و گفت:پاشو برو برام یک لیوان آب بیار..خدمتکار رو پیدا نمیکنم!

دین از جاش بلند شد و ب سمت پیشخوانی ک آخر رستوران رفت..توی خودش بود..
سر هر میز یکی دوتا آدم بیشتر نبود...الان دیگه ذوقی اولی ک از خونه بیرون اومده بود رو نداشت!
ترجیح میداد توی تنهایی خودش باشه تا بین این همه آدم!

همینطوری ک توی خودش بود یکدفعه پاش ب چیزی گیر کرد ک باعث شد محکم با شکم روی زمین بیوفته و صورتش یکم روی زمین کشیده بشه!
درد بدنش رو پر گرد..
صدای عصبی مردی از پشت سرش توجهش رو جلب کرد!

مرد با عصبانیت فریاد میکشید:جلوی پات رو نگاه کن آشغال بی ارزش..
پشت یقه دین رو گرفت و اون رو بلند کرد!
توی چشم هاش خیره شد و گفت:حالا یک درسی بهت میدم ک بفهمی چحوری راه بری..

مرد درشت هیکلی بود ک تتو های زیادی دور تا دور گردنش رو پر کرده بود..
مرد دستش رو مشت کرد و بالا آورد و محکم توی صورت دین کوبید!

دین دوباره روی زمین افتاد و ایندفعه سرگیجه پیدا کرد...حس میکرد کل صدای اطراف براش گنگ شده و گوشش سوت میکشید!

آروم آروم ک تونست ب خودش بیاد متوجه صدای داد و شکستن میومد...
تا اینکه سموئل بالای سرش ظاهر شد..
زیر بغل دین رو گرفت و بلندش کرد..دستاش رو قالب صورت دین کرد و توی چشم هاش خیره شد!

انگار نگران شده بود...با لحن خاصی پرسید:خوبی دین؟
دین آروم دستش رو بالا آورد و روی دماغش کشید و نگاهی ب دستش کرد...رد خون پشت دستش بود..
آروم گفت:خوبم..

سموئل نفس عصبی ای کشید و دوباره دین رو ول کرد..و ب سمت همون مرد رفت..
دین سرش رو بالا آورد و کمی دقت کرد!مردی ک زده بودش با دو نفر دیگه روی زمین افتاده بودن و تکون نمیخوردن!
سموئل بالای سر یکی از اون بود و با لقد محکم ب پهلوش میکوبید!
دین جلو رفت و از پشت بازوی سم رو گرفت و گفت:میشه بریم!

سموئل دستی توی موهاش کشید و نگاهی ب مرد پایین پاش انداخت..آروم لباش رو مکید و تفی روش انداخت...از مچ دست دین گرفت و گفت: بریم!
643 views รค๓אคг , 15:48
Open / Comment
2018-09-23 17:21:38 پارت شماره هشت فن فیکشن
The Episode That No One Watched
هم آمدیت شد برید زود بخونید
امیدوارم خوشتون بیاد و لذت ببرید

https://t.me/king_jensen/19165
531 views รค๓אคг , 14:21
Open / Comment
2018-09-23 12:29:10
یک ویدیو کاکلسی تقدیم ب شما
خیی اینو دوسش دارم عالیه
چقدر کیوتن

#Cockles
#Video
@DreamDestiel
547 views รค๓אคг , 09:29
Open / Comment
2018-09-18 14:17:20 اینم یک پیشنهآد دستیلی دیگه
اصن عاشقآنه ینی دستیلی

ارسالی از دوست خوبم Impala با کمی تاخیر (کمی یکم بیشتر )

#Destiel
#Music
@DreamDestiel
572 views รค๓אคг , edited  11:17
Open / Comment