Get Mystery Box with random crypto!

من ابژه نیستم

Logo of telegram channel i_am_not_object — من ابژه نیستم م
Logo of telegram channel i_am_not_object — من ابژه نیستم
Channel address: @i_am_not_object
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 246
Description from channel

@Blackrider1184

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


The latest Messages 2

2021-02-11 01:37:19 ویلیام جیمز در کتاب اصول روانشناسی، ایدة هیجاناتِ تمایزگذارانة تجربة آگاهی را به سرتاسر قلمرو جانوران تسری می‌دهد. این ایده در اثر الوید مورگان تحت عنوان مقدمه‌ای بر روانشناسی تطبیقی (1894) هم مطرح شده است. روش مورگان روشی است موسوم به استقرای دوگانه/دو ارزشی (double inductive method ) که حاوی استنتاجاتی استقرایی بر روی رفتارهای حیوانات است، البته با توجه به شناخت درون‌نگرانة اذهان خود ما انسانها.
دونالد گریفین بر تطبیق‌پذیری و انعطاف‌پذیری رفتاری، به مثابة منبع اصلی گواهی‌دهنده به سود آگاهی (آگاهی به عنوان حالت سوبژکتیوِ احساس‌کردن یا اندیشیدن در باب ابژه‌ها یا رخدادها) تأکید می‌کرد. او حتی حشرات از جمله زنبور عسل را نیز برخوردار از آگاهی می‌دانست.

موضوعات متافیزیکی و معرفت‌شناسانه

آگاهی حیوانات غیرانسانی، عمدتاً دلبستگی فیلسوفان ذهن است. در اینجا دو پرسش کمی و کیفی مطرح است:
1. به جز انسان، کدام حیوانات از آگاهی برخوردارند؟ (پرسش درباره گستردگی)
2. تجربیات حیوانات، دارای چگونه کیفیتی هستند؟ (پرسش پدیدارشناختی)
تامس نیگل، پرسش دوم را غیرقابل پاسخ می‌داند. برخی نیز هر دو پرسش را.
هیوم می‌گوید: «برای من هیچ حقیقتی آشکارتر از این نیست که جانوران نیز همانند انسانها از اندیشه و استدلال‌ورزی/عقل (reason ) بهره‌مندند». هیوم از آنجا که فکر می‌کرد چنین چیزی از طریق مشاهده، واضح است، استدلال‌های تجربی یا فلسفی پیچیده طرح نمی‌کرد. جان سرل (1998) نیز می‌گوید: «همانگونه که هنگام ورود به این اتاق دست به استنتاج نزدم (و پیش‌فرض گرفتم) که مردم حاضر در اینجا از آگاهی برخوردارند، همانگونه هم دست به استنتاج نمی‌زنم که آیا سگ من از آگاهی برخوردار است (یا خیر). من به سادگی، آنچنان که شایستة موجوداتِ برخوردار از آگاهی است، به آنها پاسخ می‌دهم و با آنها رفتار می‌کنم و آنها را، فقط، به مثابة موجوداتِ برخوردار از آگاهی تلقی می‌کنم، همین و بس».
دنیل دنت آگاهی را تنها منحصر در انسان می‌داند و مدعی است که کیفیات یا صفات شهودی حالات ذهنی، غیرقابل اعتمادند.
کراترز ابتدا حتی مخالف هزینه‌های حمایتی از حیوانات می‌شد و می‌گفت این هزینه‌ها باید برای انسانها پرداخت شوند. او بعدها نگاه اخلاقی خود را کمی تعدیل کرد و گفت که حیوانات نیز علی‌رغم فقدان آگاهی، باید شایستة برخی ملاحظات اخلاقی باشند.

درتسکه (Dretske ) می‌گوید آگاهی پدیداری، از استعداد یک موجود برای ادراک حسی و پاسخگویی به محرک‌های پیرامون خویش، جداناشدنی است. پس آگاهی پدیداری در قلمرو حیوانات غیرانسانی، بسیار شایع است. به عقیده تای (Tye ) (2000 ) حتی در زنبورهای عسل.

فقدان گواه، گواه فقدان نیست.
337 viewsedited  22:37
Open / Comment
2021-02-11 01:37:19 انگیزه‌ها
انسان هر مشخصة مهم و چشمگیر و منحصر به فردی هم برای خود داشته باشد، نهایتاً تحت مفهوم حیوان، طبقه‌بندی می‌شود و نوعی از انواع حیوان است. آگاهی از منظر تکاملی، خصیصه‌ای است که برخی از حیوانات به آن دست یافته‌اند.

هر مورد از مواردی که برای حیوانات، فراهم‌آورندة تجربه‌کردن شرایط ناگوار است، اگر در مورد یک انسان رخ دهد، جنایت تلقی خواهد شد. این که حیوان آگاهی دارد یا نه، در تعیین این که آیا ما در حال ظلم به حیوانات هستیم یا خیر، تعیین‌کننده است. عده‌ای هم مخالف این اهمیت‌اند و می‌گویند چه حیوان آگاه باشد چه نباشد، ظلم، ظلم است. در نتیجه:
1. اگر حیوانات آگاه نیستند، باید مورد ملاحظة اخلاقی قرار گیرند.
2. اگر آگاهند، شایستة ملاحظة اخلاقی نیستند.
جان سرل می‌گوید انتساب حالات قصدی و احساسی به سگ‌ها توسط ما و به نحو شهودی و مبتنی بر فهم مشترک، بار معرفتی بیشتری نسبت به توجهات شکاکانة برانگیخته‌شده به طریق فلسفی دارند. کراترز (Carruthers ) هم مدعی است که حیوانات آگاهی ندارند و نباید دلسوزشان بود. بسیاری از دانشمندان، همداستانند که سنگینی کفة ترازوی شواهد، نشانگر آنست که انسانها در برخورداری از زیرلایه‌های عصبی‌ای که باعث پدیدآمدن آگاهی می‌شوند، منحصر به فرد و بی‌مانند نیستند. در مقابل، مارین استپ داوکینز، چهرة سرشناس جریان رفاه حیوانات، آگاهی را رازی سر به مهر می‌داند. اگرچه زبان قادر است امکان برملاکردن این راز سر به مهر را در میان انسانها و از طریق انتقال بیانیِ تجربیات‌شان به دیگران حل کند، این امکان برای سایر حیوانات، همچنان سر به مهر است.

مفاهیم آگاهی
معانی آگاهی:
1. حالتی که در آن، موجود بیدار است، نه در خواب یا مثلاً در کما.
2. توانایی ابتدایی اندامها برای ادراک حسی و نشان‌دادن واکنش به ویژگی‌های خاص پیرامون‌شان که آنها را نسبت به آن ویژگی‌ها آگاه می‌گرداند.
3. آگاهی‌ای که در آن، بازنمایی‌های ذهنی می‌توانند به منظور استفاده در کنترل عقلانیِ کنش فیزیکی یا زبانی، آماده نگهداشته شوند. آگاهی دسترسی (access consciousness )، ایده‌ای است که می‌گوید محتوای بازنمودی، برای سایر سیستم‌ها نیز قابل استفاده است. دکارت، منکر این نوع آگاهی در حیوانات بود.
4. آگاهی پدیداری که به جنبه‌های کیفی، سوبژکتیو، تجربی یا پدیدارشناختی تجربة آگاهانه اشاره دارد که بعضاً با کیفیات ذهن، یکی گرفته می‌شوند.
خودآگاهی یعنی هشیاریِ (awareness ) یک سوژه از خودش. این عبارت، دارای ابهام است. زیرا حالات و معانی دیگری هم داریم که در آنها سوژه می‌تواند خود-هشیار (self-aware ) باشد:
1. هشیاری فرد نسبت به بدن خود به مثابة یک ابژة فیزیکی یا به مثابة واسطة ادراک حسی و کنش خود فرد. (خود-هشیاری بدنی).
2. هشیاری فرد نسبت به حالات ذهنی خود (خود-هشیاری تجربی یا ذهنی).
3. هشیاری فرد نسبت به خود، آنچنان که توسط دیگران یا به مثابة عضوی از یک گروه اجتماعی مثل خانواده یا یک گروه یا انجمن ادراک می‌شود (خود-هشیاری اجتماعی).
4. هشیاری فرد نسبت به خود به مثابة شخصیتی پایدار، آنگونه که خودش یا دیگران روایت می‌کنند (خود-هشیاری روایی).

زمینة تاریخی
کتاب حیوانات عقلانی؟ اثر هارلی و نادز به عقلانیت در حیوانات و اثبات آن می‌پردازد.
ارستو بر تمایز غریزه و عقل/استدلال‌ورزی (reason ) و دکارت بر تمایز عکس‌العمل مکانیکی و تفکر عقلانی در انسان و حیوان تأکید می‌کرد.
برخی معتقدند که تجربة آگاهانه می‌تواند کنش‌های غریزی و بازتابی را توأمان داشته باشد. نیز آگاهی پدیداری که امری است بسیار نزدیک به حیوانات، بر تفکر عقلانی و درون‌نگرانه متکی است.
زنده‌شکافی به جالینوس بازمی‌گردد. دکارت، هم دست به این کار می‌زد و از آن دفاع هم می‌نمود. مالبرانش نیز به همین صورت. اینان فهم مردم از این که حیوانات، مستعد درد کشیدن و رنج بردن هستند و باید مورد توجه عقلانی باشند را مانع دستاوردهای علمی و زنده‌شکافی می‌دانستند.
آزمایش فردریک کوویه از سال 1804 تا 1838، یعنی تا زمان مرگش، بر روی تکامل جنسی و رفتار اجتماعی پستانداران محبوس در قفس، انجام گرفت.
آزمایشات تجربی داگلاس اسپالدینگ (1872) در باب رفتارهای غریزیِ معطوف به تغذیه در جوجه‌ها، مکتب‌آفرین شد.
داروین دربارة انعطاف رفتاری در کرم‌های خاکی و عزیمت‌های ماهرانه‌شان، تحقیق و آزمایش کرد و تصمیم داشت هوش/خرد/عقل (intelligence ) شایان توجه را در آنها نشان دهد.
دکارت، آگاهی پدیداری در حیوانات را انکار می‌کند. تی اچ هاکسلی، نفی آگاهی پدیداری را طرح و ترسیم می‌کند. در آزمایشات او، قورباغه‌ها رفتار بازتابی/واکنشیِ (reflexive ) بسیار مشابهی را نشان می‌دهند. حتی وقتی نخاع‌شان قطع است یا اجزای بزرگ مغزشان، جابه‌جا یا حذف می‌شود. یعنی قورباغه بدون مغز، فاقد آگاهی است.
331 viewsedited  22:37
Open / Comment
2021-02-11 01:37:19 دربارة ترجمة مدخل آگاهی حیوانات – دانشنامة فلسفة استنفورد

«اگر وقت طلاست، ظاهراً نجات زمان که در سطحی بالاتر، همانا نجات خود فرد است، امری اخلاقی خواهد بود، و چنین امساکی، از رهگذر توجه به دیگران (و ملاحظه‌نمودن آنان) است که موجه می‌گردد».
(تئودور آدورنو)

تراوشات ذهنِ یقیناً بیمارِ من ( بدون تعارف، تواضع و یا خودزنی )
از تجربة مطالعاتی خود می‌آغازم. شانزده سال است که می‌خوانم و تعداد بسیار بسیار اندکی از کتاب‌ها را دیده‌ام که خط به خطشان حاوی مطالب غیرتکراری و ضروری بوده باشد. مثل کتاب پرتاب‌های فلسفه اثر محمدمهدی اردبیلی. آخرین متونی که بر روی آنها کار می‌کردم، خوانش کتاب سرشت تلخ بشر اثر آیزایا برلین و ترجمة مدخل آگاهی حیوانات از دانشنامة فلسفة استنفورد بود. کتاب برلین که یک سوم ابتدایی آن شامل یکصد و اندی صفحه متن در قالب دو فصل است، پر از داده‌های تاریخی است برای بیان چهار یا پنج نکتة مهم، که می‌شد این همه را حداکثر در بیست صفحه گنجاند. نمی‌دانم بگویم یا نه، اما بعضاً احساس می‌کنم که نویسندگان این آثار، کثر شأن می‌دانند کتاب پنجاه شصت صفحه‌ای بنویسند. فرض بگیریم این حدسی مهمل و خام‌اندیشانه باشد. در این صورت می‌ماند یک پرسش: جناب نویسنده، آیا نگاهی به تاریخ پشت سر مخاطب خود نمی‌اندازی؟ چند میلیون صفحه متن وجود دارد که مخاطب در این زمانِ اندکِ زیستن در جهان، باید و نیاز دارد بخواند؟ آن هم زمانی که نیمی از آن طیِ جان‌کندن در کارخانه‌ها و کارگاه‌ها و فروشگاه‌ها توسط کاسبان سودهای کلان مالی از او دزدیده می‌شود. اگر کسر شأن می‌دانی کتاب کم‌حجم بنویسی، آیا نباید لااقل یک نسخة خلاصه‌شده حاوی تمام نکات ضروری از آن را در کنار نسخة حجیم و مفصل آن ارائه دهی تا کسانی که با مشکل زمان مواجهند، سراغ نسخة کم‌حجم بروند؟ البته اگر مانند هورکهایمر معتقد نیستی که آثارت در قفسه‌های کتابخانه‌ها خاک خواهند خورد. فاجعة دیگری که از آن سخن خواهم گفت، و به وضعیت ترجمه در این سرزمین بازمی‌گردد، بیانیست از منتقد جدی همین وضعیت، یعنی مراد فرهادپور. کسی که خود، می‌گفت نهایت تفکر ما ترجمه است و سهواً به نحوی کمک به خشک‌شدن ریشة اندیشیدن در برخی افراد شد و بساط خودنمایی خیل کثیری از افراد دیگری را فراهم آورد که کشته و مردة حک‌شدن نامشان زیر نام نویسنده‌ای بزرگ یا کوچک بودند. سبکی از ترجمه که نه تنها مایة افتخار نیست، بلکه در کنار کارمندی بانک و وزارت در وزارتخانه و قصابی و رفتگری و معلمی در مدرسه و ریاست جمهوری و نمایندگی در مجلس، همگی از یک شأن کاملاً معمولی برخوردارند. حال اعتراض می‌کند که چرا این حجم از ترجمه‌های درپیت، در بازار ترجمه، سیلان یافته است. قدری از این بذرها را خودت کاشتی.

متنی که در میانة فلاکت‌های شخصی و اجتماعی خود، و به پیشنهاد برخی از اعضای کانال تلگرامی «من ابژه نیستم» شش ماه روی ترجمة آن وقت گذاشتم نیز علی‌رغم حجم اندکش، از این قاعده مستثنی نیست و با گستاخی تمام خواهم گفت که بیشتر بساط تکمیل رزومة نویسندگان آن را فراهم آورده است تا سایر چیزها. ابتدا قصد داشتم این مدخل را پس از ترجمه به چاپ برسانم. اما بعد از جمع‌بندی شانزده سال مطالعه و وررفتن با کتب مختلف، در اواسط بازنگری و تایپ متن ترجمه‌شده، به این نتیجه رسیدم که حیفِ زمانِ مخاطب، حیف کاغذ و حیف استهلاک دستگاه‌های چاپ و … . از شهرت اندک و پول ناچیز حاصل از آن هم صرف‌نظر می‌کنم و تنها خلاصه‌ای مفید از نکات ضروری و غیرقابل حذف این مدخل را که شاید به کار مخاطبان آن بیاید، طی سطرهای زیر و از طریق همین فایل از طریق کانال «من ابژه نیستم» در اختیار اعضای این کانال قرار می‌دهم و تا وقتی چنین کتبی در حال انتشار باشد، به همین سبک، سراغ متون بعدی خواهم رفت و کار ترجمه را ادامه خواهم داد. باشد که سبکی نوین از ترجمة بی‌قید و بند با هدف «ارج‌نهادن به وقت مخاطب» و «نفی خودنمایی و ادا و اطوار» رواج یابد. متونی که خواندن آنها مستلزم تمرین وزنه‌برداری نباشد و اصول مزخرف صفحه‌‌آرایی و تایپ کامپیوتری نیز واپسین رشته‌های نحیف و ضعیف اعصاب مترجم را به هم گره نزند.
(ساسان شکاری)


آگاهی حیوانات

مقدمه
پرسش از آگاهی حیوان، هم علمی است و هم فلسفی. زیرا هم نیازمند داده‌های علمی است و هم، صرفِ تحلیل مفاهیم و استنتاجات فرارونده و درون‌نگری و … نمی‌توان هیچ حیوانی را شناخت. از طرفی نیز دارای سویه‌های معرفت‌شناختی، پدیدارشناختی و متافیزیکی است. یک نکتة مهم در اینجا، آلرژی دانشمندان به پیچیدگی‌های فلسفی است. در حالی که برعکس، فیلسوفان، انعطاف دست‌اندازی به علم را از خود نشان می‌دهند.
326 viewsedited  22:37
Open / Comment