Get Mystery Box with random crypto!

NeText

Logo of telegram channel netext — NeText N
Logo of telegram channel netext — NeText
Channel address: @netext
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 1
Description from channel

Net text = NeText

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages

2017-09-07 11:12:11 رضا گواهینامه یکی از شخصیت های معروف کوچه ما بود و همه با این اسم میشناختنش.
خودش هم براش عادی شده بود که همه با این اسم صداش میکنن
قدیمترها... وقتی سنم کم بود هربار که اسمش آورده میشود به بابام میگفتم که چرا بهش میگن رضا گواهینامه؟ و بابام یه لبخند میزد و با ذوق و شوق تمام داستانش رو تعریف می کرد و آخرش هم با یه قهقهه داستان رو تموم می کرد.
اما من اصلأ خندم نمیگرفت و همیشه میگفتم که واقعا خنده نداره و بابام هم هر سری میگفت تو هنوز نمی فهمی که چقدر این داستان خنده داره و بزرگ بشی بیشتر خندت میگیره...
سالهای سال از اون روزها گذشت و بالاخره یه روز من خودم رفتم پیش رضاگواهینامه و ازش پرسیدم که داستان معروفش چی بوده و رضا هم بدون مکثی و انگار که برای هزار نفر تعریف کرده شروع کرد به حرف زدن و گفت:
اون سالها که ما هم سن و سال شماها بودیم مثل الان نبود که هرخری بتونه ماشین بخره.ماشین داشتن ابهت داشت واسه خودش
توی کل بلوار فقط یه نفر ماشین داشت ...
اما من عاشق ماشین بودم
جوری که هربار که یه ماشین از خیابون رد می شد من فقط وایمیستادم و مثل دیوونه ها نگاه میکردم
ولی میدونی چیه ؟یه کم که سنم رفت بالا دیدم نمیتونم ماشین نداشتن رو تحمل کنم و واسه همین شروع کردم به پول جمع کم کردن...
بابام هربار میگفت پسر احمق!تو رو چه به ماشین
پولهاتو جمع کن و برو زن بگیر و این حرفا....
اما گوش من بدهکار نبود و بالاخره پول خریدن یه پیکان رو جمع کردم
بنگاه ماشین با خونمون فاصله چندانی نداشت و خودم نشستم پشت فرمون تا هم قلق ماشین دستم بیاد و هم اینکه همه ببینند که من بالاخره ماشین خریدم!
ولی میدونی چی شد؟توی اولین چهارراه تصادف کردم و شاخ به شاخ زدم به ماشین روبرویی و هرجفت ماشین ها هم داغون شد و منم که گواهینامه نداشتم مقصر اعلام شدم و پشت بندش هزار بدبختیه دیگه...
حالا از اون روز سی سال میگذره و من دیگه نتونستم پشت فرمون هیچ ماشینی بشینم و واسه همین بهم میگن رضا،گواهینامه!
میدونی پسر ،گاهی آدم واسه یه نفر بیشتر جا نداره !
اشتباه که کنی سی سال هم که بگذره دیگه نمیتونی یه نفر دیگه رو بلد شی
دست خودت نیست
بزرگترین اشتباه اینه که قبل عاشق شدن گواهینامه اش رو نگرفته باشی....
تو چی؟
گرفتی؟!...
273 views08:12
Open / Comment
2017-08-19 22:43:54 اگر گفت باید برم جلوشو نگیر!
وقتی بخواد بره، میره... ولی همون فرصتی رو که تو آخرین لحظه داری مهربون باش، بخند و دست از خاطره ساختن بَرنَدار؛بزن زیر دماغش بگو: «آهای نری بگی بد بودا...» گریه نکن، بخند و بازوش رو نیشگون بگیر، بهش نگو: دوس ندارم حرفایی که به من زدی به یکی دیگه بزنی!
نگو: اگر زدی پای حرفات وایسی. نصیحتش نکن! نفرینش نکن! فقط لحظه‌ی آخر بازم از ته قلبت دوسش داشته باش انگاری قراره بمیره!وقتی رفت...بزن زیر گریه،یه هفته،یه ماه،یه سال...همچین که خالی شدی یه شب یه جایی یه زمین خوش آب و هوا گیر بیار یه چاله بکن و خاطره‌هاتو بریز داخلش و روش خاک بریز. یه شاخه گل بذار سر قبرش و بشین یه فاتحه‌ام بخون برای روزای خوبتون.آخرین تصویر تو ازش میشه: یه خاکسپاری مُجلل و روزی که مُرد،ولی آخرین تصویر اون از تو میشه: یه آدم مهربونِ تکرار نشدنی!اون هربار که یادِ تو میوفته می‌میره...
فکر کنم این انتقام منصفانه‌ای باشه!
314 views19:43
Open / Comment
2017-08-17 17:22:10 اگه موقع هایی که حالت خوب نیست می تونی حرفش رو به کسی بگی باید خیلی خوشحال باشی!
چون هستن یه سری دردها که به قدری دردناکند که حتی با خودت هم دیگه حرفش رو نمیتونی بزنی!
@NeText
694 views14:22
Open / Comment
2017-08-16 21:33:50 متن های من را که می خوانید حواستان را جمع کنید!
من می نویسم "تو" ، ولی شما بخوانید "او"...
این عاشقانه ها سفارشی برای یک "تو" نوشته شده اند...
@NeText
1.1K views18:33
Open / Comment
2017-08-16 21:33:10 و من تو را ندیده رسم کردم...
اما من از یک و نیم نمره رسم هیچوقت بیشتر از یک نگرفته بودم...
@NeText
940 views18:33
Open / Comment
2017-08-16 18:52:25 تو به بوستون می روی
من نمی دانم کجاست و دلم می گیرد
تو به گاباتا می روی
من نمی دانم کجاست
و دلم می گیرد...
اصلا تو به هر کجا که من نمی شناسم بروی
دلم می گیرد!
جاهای دور و نا آشنا
در قلمرو مرگ واقع شده اند!
نمی گویم نرو!
برو!
اما به تبریز... به اهواز
یا به هر کجا که بتوانی با اتوبوس های آخر شب برگردی
نمی شود به هواپیماها اعتماد کرد
آدم ها را به پرنده بدل می کنند
و من به یاد ندارم
پرستویی از بوستون
یا درنایی از گاباتا بازگشته باشد...
872 views15:52
Open / Comment
2017-04-23 08:13:39 "تو" مثل اون شهری هستی که هرسربازی دوست داره اونجا خدمت کنه وگرنه...!
دوران دو ماهه آموزشیه سربازی پر از لحظات تلخ ولی ارزشمنده .
اگه تا حالا تجربه اش نکردید پس خودتون رو فرض کنید دقیقا وسط دوران آموزشی وقتیکه ساعت راس هشت و یک دقیقه شبه!
پوتین هاتون رو واکس زدین و یک ساعت پیش با پدر مادرتون تلفنی صحبت کردین...
راستش خیلی دقیق نمیدونید چند شنبه است و گوشی و اینترنت و این چیزا هم ندارید.
یک ساعت پیش چندبار به اون آشناتون که قرار بود یه کاری بکنه تا شما توی شهر خودتون خدمت کنید زنگ زدید ولی آقای ایکس تلفنش رو جواب نداده!
نیم ساعت پیش یه دلستر کلاسیک خوردین!در حالیکه قبل از آموزشی از این طعم متنفر بودین و تنها دلیل اینکه الان دارید اون زهر مار رو میخورید اینه که بوفه اونجا فقط همین طعم رو داره و بس!
شما حتی به اینکه یک ساعت دیگه باید بخوابید و ساعت پنج بیدار بشین هم کاملا عادت کردید...
یه جورایی توی زمان غوطه ورید...
درگیر هیچ مسئله خاصی نیستین و مثلا اصلا براتون مهم نیست که رئیس جمهور لعنتی الان داره چه غلطی می کنه و کشور در چه وضعیتیه...!
توی این سردرگمی غوطه ور شدین که با صدای شلیک گلوله ای از جا می پرید و مثل همه سربازای دیگه صدا رو دنبال می کنین و می فهمید که یه سرباز حین پست دادن خودکشی کرده!!
اون موقع است که له میشین...
داغون میشین...
شب دیرتر به رخت خواب میرین و همش به این فکر میکنید که چرا یه آدم باید خودکشی کنه!
جواب های زیادی واسه این سوال پیدا میکنید!
مثلا اینکه شاید یک ساعت پیش با مادرش حرف نزده...
یا شاید وقت نکرده پوتین هاش رو واکس بزنه..،
و یا شاید هر کاری کرده نتونسته اون دلستر تلخ رو بخوره...!
اما مهم ترین دلیلش شاید این باشه که یک ساعت پیش آقای ایکس گوشیش رو جواب داده و بهش گفته که متاسفانه نمیتونه کاری کنه تا توی اون شهری که میخواد خدمت کنه!
فهمیدی؟؟؟
"تو"واقعا واسه من مثل اون شهری هستی که هرسربازی دوست داره اونجا خدمت کنه وگرنه خودش رو ...
همین.
@NeText
666 viewsedited  05:13
Open / Comment
2017-04-20 21:38:08 یک سری چیزها هم هست در زندگی آدم که بسیار عجیب است!
مثلا میروی و به کسی که دوست دارد با تو باشد پشت میکنی و گیر میکنی در یک آدمی که خودش هم نمی داند چه دارد!
کسی که شاید تازه از رابطه ای بیرون آمده،و یا نمی خواهد قبلی را از یاد ببرد،یا خودش هم نمی داند چه میکند
و
چه و چه و چه...
خلاصه که گند میزنی.
از آن گند زدن هابی که از یکی خوشت می آید که اعتقاد دارد اصلا و ابدا ربطی به هم ندارید و این حرفها...
برای بی اعتبار بودن زندگی همین جمله بس که معمولا به آن چیزی که می خواهید نمیرسید
یا آن چیزی که می خواهید اکس دارد، سر درد دارد، گمراهی دارد،افاده دارد،کسی را دارد و فلان دارد و بیسار دارد
و هزار کوفت و زهر مار...
@NeText
535 viewsedited  18:38
Open / Comment
2017-04-15 18:18:45 این پایان حق ما نبود
یعنی راستش رو بخوايد من توقعش رو نداشتم
مثلا فکر میکردم
یه روز که دعوا کردیم برگرده بگه ما به درد هم نمیخوریم و تمام!
و یا شاید
فکر میکردم یه روز بي مقدمه بیاد بگه تو لایق بهتر از مني
و همین جملات کلیشه اي دیگه
ولي اون
برعکس همه...
نه برام آرزوي خوشبختي کرد
نه منو لایق بهتر از خودش دونست
و نه حتی یه روز بی صدا،بدون خداحافظي رفت...!
نه...
داستان ما تهش اینا نبود
راستش اون اصلا من رو ترک نکرد!
دقیق تر بخوام بگم اون اصلا نیومد که بخواد بره!
یا حتی اگه خیلی دقیق تر بخوام بگم اصلا نمیدونم دارم در مورد کی حرف می زنم!
@NeText
575 viewsedited  15:18
Open / Comment
2017-04-06 08:20:35 هر وقت یه آدم جدید وارد زندگیم میشه،من یاد اون ماشینی می افتم که چند سال پیش خریدم!
ماشین زرد رنگی که عاشقش شده بودم و مال رفیقم بود.
وقتی رفیقم ورشکست شد مجبور بود که اون ماشین رو بفروشه تا بتونه یکم از بدهی هاش رو بده و این شد که من تصمیم گرفتم هرجوریه بخرمش و در حالی که واقعا ماشین گرونی بود با هزار زحمت و قرض و وام،پول ماشین رو توی چندروز تهیه کردم و شبونه بردم دادم بهش و قرار شد که فرداش خودش ماشین رو بیاره!
اما همون شب ماشین رو دزدیدند!
حالا میفهمین چرا یه رابطه جدید من رو یاده اون ماشین میندازه؟
من عاشق اون ماشین بودم ولی نشد که باهاش حتی یه مسافرت برم و با وجود اینکه پولش رو داده بودم نزاشتن که داشته باشمش!
چطور بگم...آش نخورده و دهن سوخته...
حالا بعد از اونم که خب رفیقم پولی نداشت که بهم پس بده و این شد که دیگه من تا مدت ها قرض هام رو میدادم و واسه خرید ماشین جدید پولی نداشتم!
میدونی،آدم نباید عاشق کسی یا ماشینی بشه که نمیتونه به دستش بیاره!
چون وقتی نتونستی به دستش بیاری بعدها که شکست خوردی، سعی می کنی ماشین ها یا آدم های جدیدی رو وارد زندگیت کنی که اون موقع تازه می بینی که همه پول یا احساسات رو خرج یه ماشین یا آدم دیگه ای کردی که حتی نتونستی باهاش یه دور یا قدم بزنی!
آره...
واقعا هر وقت یه آدم جدید وارد زندگیم میشه من یاده اون ماشینی می افتم که چند سال پیش خریدم!
ولی جالب اینجاست که اگه زمان عقب برگرده من باز اون ماشین رو میخرم!
از کجامعلوم! شاید این دفعه اون دزد لعنتی دست بزاره روی یه دختردیگه!!!
@NeText
818 viewsedited  05:20
Open / Comment