روحی که سرنوشت را به دندان گرفته است در جنگ چالهها به چاه در | ادبیات در وضعیت پستمدرن
روحی که سرنوشت را به دندان گرفته است
در جنگ چالهها
به چاه درآمدم
بیتوتهام
همراه با کبوتران
کبوتران عارف بیحوصله
چقدر سایه از کنارم گذشت
چقدر نگذشتن چسبناک بود
و اکنون پرندگان مرا مبغوض داشتهاند
سایههای نجواگر
ابری که میبارد و میایستد
از گذشته تا کنون
تاریکی مشاغل گوناگونی تجربه کرد
و آخر از همه تو را برگزید
ملوانان با باد
پیمان تجزیه بستهاند
پناه باد بودم و
رؤیا با چاشنی زندگی میچرخید
ریختهگری نیز اندیشهای در سر دارد
آنکه در ته بشقاب ورم میکند
با زندگی سرد میشود
همه چیز را رها کردهام و
منظورم کمتر میشود
در اینسوی پل جا افتادهام
برگها میوزند
از گذشته
و سکوت با گذشته همزبانی میکند
من با سایهام
مطمئن میشوم
و اوراقی که دهریاند
کلمات را زودتر میزایند
جاده با بیراهه کج کرده
و قساوتِ آهن، انتظار زهرآلودی میکشد
که فردا را قسطی کند
زمینهی آهنگ، رفتن است
و پس زمینهاش ابدیت
گویش ذهن منقطع شد و
استعدادش حرام
دیدن بختی ندارد
و رفتنش مهربانی را خورد
و زراعت این دوائر محدود
چهها نکرد با مای مانده در قفل
وقتی سادگی را
بیگدار به آب زدیم
صدا مخلوط شد و بعد
قصور کافی بود
برای پختن آش تلخ
و تکمیلم کرد
چیزی که غریق بود
علامتی از دور
مسمومیتی از نزدیک
چرخش لنز و زوایای بینتیجه
من و رسن
پوسیده و به خاک میافتد
سایهی زنگ و زود
ورق نیمهی راه برید و برگشت
شنهای روان آبستن
و روحی که سرنوشت را به دندان گرفته است
جفای عجیبی نبود نمک
که شوربختیاش سفید بود
و از فرط شرمندگی
تناقضش را به آب انداخت
بستهای باز کرد
دیدن هوای ندیدن را نگه میدارد.
طاهره(تارا) صالحپور
#شعر_آزاد
#ادبیات_در_وضعیت_پستمدرن
#طاهره_صالحپور
@postmodernliterature