Get Mystery Box with random crypto!

واژه سیصد و شصت و هفتم) expatriate /eksˈpætrɪət/ n. آدم د | 1100WordsCoding

واژه سیصد و شصت و هفتم)

expatriate
/eksˈpætrɪət/
n.

آدم دور از وطن، آدم تبعیدی، تَرک وطن کرده، آدم مقیم خارج

اگه (از پدری اِت) تبعید بشی، یه آدم تبعیدی و دور از وطن میشی، میشی expatriate !
[اگه از پدری ات (از کشور پدریت) تبعید بشی...]

American expatriates living in Paris
امریکایی‌های مقیم پاریس

A large community of expatriates has settled there.
گروه کثیری از افراد دور از وطن آنجا ساکن شده‌اند.

We help expatriates adjust to life in this country.
ما به افراد دور از وطن کمک می‌کنیم خودشان را با زندگی در این کشور تطبیق بدهند.

Prague has a large population of American expatriates.
پراگ جمعیت انبوهی از امریکایی‌های دور از وطن را در خود جای داده است.

Syn: an exile, one who lives in a foreign country 

@WordsCodes