Get Mystery Box with random crypto!

واژه سیصد و هفتاد و سوم) dismantle /dısˈmæntl̩/ v. (ماشین | 1100WordsCoding

واژه سیصد و هفتاد و سوم)

dismantle
/dısˈmæntl̩/
v.

(ماشین آلات و غیره) پیاده کردن، از هم باز کردن، اوراق کردن

(دیس من تل) ها رو خوب باز میکنه، اصلا تو پیاده کردن وسایل اوستاس!
[دیس من (this man= این مرد) تل (تلفن)ها رو خوب باز میکنه...]

to dismantle old tanks
تانک های قدیمی را اوراق کردن

to dismantle nuclear warheads
برچیدن کلاهک های هسته‌ای

to dismantle a revolver/a computer/a telephone
باز کردن تپانچه/کامپیوتر/تلفن

The Russians dismantled German factories and took them to Russia.
روس ها کارخانه های آلمان را باز کردند و به روسیه بردند.

She dismantled the washing machine to see what the problem was, but couldn't put it back together again.
ماشین لباسشویی را (از هم) باز کرد تا ببیند مشکل از کجاست اما نتوانست دوباره جمعش کند؛
قطعات لباسشویی را پیاده کرد تا...

The good thing about the bike is that it dismantles if you want to put it in the back of the car.
خوبی این دوچرخه این است که اگر بخواهی آن را پشت ماشین بگذاری می‌توانی از هم بازش کنی.

All the furniture is easy to dismantle and transport.
باز کردن و حمل کلیه اثاثیه به سهولت انجام می‌شود.

There were fears that the new government would try to dismantle the state education system.
بیم آن می‌رفت که دولت جدید دست به برچیدن نظام آموزشی کشور بزند.

As a mechanic, Leonard must learn how to dismantle a car engine and put the parts back together just so. 
لئونارد به عنوان یک مکانیک باید یاد بگیرد که چطور موتور ماشین را پیاده و قطعات را به همان شکل سر هم کند.

Syn: take apart, strip of covering, take to pieces

@WordsCodes