Get Mystery Box with random crypto!

واژه چهارصد و پنجاه و سوم) inordinate /ɪ'nɔ:dɪnət/ adj. مف | 1100WordsCoding

واژه چهارصد و پنجاه و سوم)

inordinate
/ɪ'nɔ:dɪnət/
adj.

مفرط، بیش از حد، افراط آمیز، به شکل غیرمعمولی زیاد، زیادی، بی اندازه، زیاده، زیاده از حد

(این عادی not): این عادی نیست، به شکل غیرمعمولی زیاد و افراطیه!

ریشه‌شناسی:
این کلمه از دو بخش in و ordinate تشکیل شده؛ بخش in پیشوند منفی ساز است و بخش دوم با order و ordinary همریشه است
> غیر+ عادی؛ افراطی

inordinate delay
تاخیر بیش از حد؛
تاخیر زیادی

...their inordinate number of pets.
... حیوانات خانگی متعدد (و بیش از حد معمول) آنها.

a book of inordinate length
یک کتاب بیش از حد طولانی

The job had taken an inordinate amount of time.
این کار زیادی وقت گرفته است.

This car burns an inordinate amount of gasoline.
این اتومبیل مقدار زیادی بنزین مصرف می‌کند؛
مصرف بنزین این اتومبیل بیش از حد معمول است.

Since Bill is a salesman, he spends an inordinate portion of his day on the telephone.
بیل فروشنده است و به همین دلیل در روز بیش از حد معمول از تلفن استفاده می‌کند.

When Michael won the gold medal, he received inordinate praise.
مایکل بعد از بردن مدال طلا بیش از حد مورد تمجید و تحسین قرار گرفت.

It did not surprise anyone when Henry joined the police academy because even as a child he had an inordinate interest in law enforcement.
وقتی هِنری به دانشگاه پلیس رفت، کسی تعجب نکرد چون حتی وقتی بچه بود هم بی‌اندازه به اجرای قانون علاقه داشت.

Frank took inordinate measures to keep his wife’s surprise party a secret.
فرانک بی اندازه تلاش کرد تا مهمانی غافلگیری زنش را مخفی نگه دارد.

Syn: excessive, immoderate, extreme

@WordsCodes