Get Mystery Box with random crypto!

واژه چهارصد و پنجاه و چهارم) irascible /ɪ'ræsɪbl/ adj. تند | 1100WordsCoding

واژه چهارصد و پنجاه و چهارم)

irascible
/ɪ'ræsɪbl/
adj.

تندخو، آتشی مزاج، زودخشم، خشم آلود، بدخلق

آدم تندخو و آتشی مزاجیه، از صبح گیر داده به این یارو.
(ای را سیبل) خشم خودش کرده و هی داره تشر میزنه و میتوپه!

[این یارو را سیبل (هدف) خشم خودش کرده و...]

(ای راه سبیل) کلفت هاست که تندخو و آتشی مزاج باشن!

[ این راه سبیل کلفت هاست که ...]

an irascible old football coach
یک مربی فوتبال پیر و بدخلق

an irascible answer 
پاسخ خشم آلود

  He has an irascible temper.
او تندخو است؛
او مزاجِ آتشی (و طبعِ زودخشمی) دارد.

He was an irascible man who quarrelled with everyone...
او مرد تندخویی بود که با همه مشاجره می‌کرد...

She's becoming more and more irascible as she grows older.
هر چه سنش بالاتر می‌رود، تندخوتر (و آتشی مزاج تر) می‌شود.

 It does not take much to aggravate my irascible neighbor who is annoyed by any little noise.
همسایه بدخلق من خیلی زود عصبانی می‌شود و هر صدای کوچکی اذیتش می‌کند.

Because Charles is very irascible, you have to be mindful of what you say to him.
چارلز خیلی آتشی مزاج است و برای همین باید مراقب باشی چی به او می‌گویی.

 Bill’s dog is irascible and has to be kept on a leash at all times.
سگ بیل بدخلق است و باید همیشه با قلاده بسته باشد.

Because I frown a great deal, I have been told I look irascible in my photos.
چون من زیاد اخم می‌کنم، شنیده‌ام که می‌گویند در عکس هایم خشمگین به نظر می‌رسم.

Because of the influence of alcohol, a drunken man is often irascible.
آدم مست به خاطر تاثیر الکل اغلب اوقات بدخلق است.

Even though my father was irascible at times, he was also a very caring man.
درست است که پدرم گاهگاهی خلق تندی داشت، اما از طرف دیگر مرد خیلی مهربانی هم بود.

Our teacher was irascible today and kicked several students out of the classroom.
امروز خُلق معلممان تنگ بود و چند تا از دانش‌آموزان را از کلاس انداخت بیرون.

Syn: irritable, easy to get angry, short-tempered

@WordsCodes