واژه چهارصد و نود و نهم) senile UK: /ˈsiː.naɪl/, US: /ˈsen.aɪ | 1100WordsCoding
واژه چهارصد و نود و نهم)
senile
UK: /ˈsiː.naɪl/, US: /ˈsen.aɪl/
adj.
پیر، سالخورده، خرف، فرتوت، مربوط به پیری
(سن نایل) رو داره: سن و قدمتش به اندازه رود Nile (رود نیل) هست و پیر و خرف شده!
He spent many years caring for his senile mother.
او سال های زیادی را صَرفِ مراقبت از مادر پیرش کرد.
I'm always losing my keys these days. I think I must be going senile.
این روزها مُدام کلیدهایم را گم میکنم. فکر کنم دارم پیر (/خرف) میشوم.
He is a senile professor who is now unable to lecture coherently.
او استادی سالخورده است که الان دیگر نمیتواند مطالب علمی را به شکل منسجم ارائه کند.
Because memory loss and confusion runs in her family history, Linda worries that she may also become senile in old age.
از دست دادن حافظه در خانواده او موروثی است و به همین دلیل لیندا نگران است او هم در سن بالا خرف بشود.
I think my Grandma is going senile because she keeps forgetting her daughter's name.
به نظرم مادربزرگم دارد خرف میشود چون مدام اسم دخترش را فراموش میکند.
His mother was senile and frail but he never stopped taking care of her.
مادرش سالخورده و رنجور بود اما او هرگز دست از مراقبت از مادرش برنداشت.
Her father is becoming/getting/going senile.
پدرش دارد پیر (و خرف) میشود.
His lawyers claim that he is senile and incompetent to stand trial.
وکلای وی مدعی هستند که او سالخورده و محجور است، به گونهای که توان تحمل محاکمه را ندارد.
She is in her nineties, but she's not a bit senile.
او دهه نهم زندگی اش را سپری میکند اما حتی یک ذره هم خرف نیست.
senile decay
زوال پیری
senile dementia
زوال عقل ناشی از پیری
Syn: aged, weak from old age, infirm, doddering, decrepit
@WordsCodes