Get Mystery Box with random crypto!

استاد دکتر شفیعی کدکنی

Logo of telegram channel shafiei1318 — استاد دکتر شفیعی کدکنی ا
Logo of telegram channel shafiei1318 — استاد دکتر شفیعی کدکنی
Channel address: @shafiei1318
Categories: Literature
Language: English
Subscribers: 3.37K
Description from channel

@hossein246

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages 2

2022-07-27 00:50:52
1.2K views21:50
Open / Comment
2022-07-21 09:56:08
بخوان به نام گل سرخ
عاشقانه بخوان ...

#شفیعی_کدکنی

@shafiei1318
2.3K viewsedited  06:56
Open / Comment
2022-07-13 08:51:19 در نگاه به نخستین تصویر

سعید رضادوست

خدایا! خدایا!
تو با آن بزرگی در آن آسمان‌ها
چنین آرزویی بدین کوچکی را
توانی برآورْد آیا؟
«م. سرشک»

سال‌ها پیش‌تر و هنگامه‌ی شانزده سالگی که این شعر را می‌خواندم به نظرم می‌رسید که این شعرَک چه ساده است و فرسنگ‌ها با یک شعرِ ناب فاصله دارد. شفیعی‌کدکنی برایم شاعری بود عمیق که ارتکاب چنان شعرکی از او نابخشودنی به نظر می‌آمد. چه بسا دوست‌تر داشتم این شعر حتّی در کارنامه‌اش نباشد.

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت.
اکنون من سی‌وشش ساله‌ام و این شعر را هنوز می‌خوانم. بارها و بارها و بارها. به تجربه دریافته‌ام که مهم‌ترین موضوعِ زندگی این‌جهانیِ ما «انسان» است. انسان که به تعبیرِ دقیقِ مولانا در مثنویِ شریف «صدهزاران مار و کُهْ حیرانِ اوست.» انسان پا بر زمینِ واقعیّت دارد و سر در آسمانِ تخیّل. انسان که دارای جان و پوست و استخوان است. انسان که اگر تماسش را با واقعیّت از دست بدهد، به تباهی و زوال کشیده خواهد شد. از همین‌روست که بزرگترین دشمنِ تمامیّت‌خواهان «زندگی» و پرداختن به آن است. هرآنچه بویی از زیستن بدهد، مرگِ تمامیّت‌خواهی را رقم زده است.

به شعرِ شفیعی‌کدکنی بازمی‌گردم. او در این شعرِ کوتاه، تماسش را با زندگیِ واقعی از دست نمی‌دهد و از خدایی با آن بزرگی می‌طلبد که آرزوی این‌جهانی‌اش را برآورَد. خُرده‌آرزویی که می‌تواند «دیدارِ یارِ غایب» باشد یا بوسه‌ای در میدانِ آزادی. این خرده‌آرزوهای یکایکِ مردمان است که کلان‌آرزوی ایشان را رقم خواهد زد.
تهران - ۲۲ تیر ۱۴۰۱

@shafiei1318
2.5K views05:51
Open / Comment
2022-07-09 18:13:09 نقدی عالمانه از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بر عرفان ایرانی - اسلامی:

عرفان مفهومی است شناور و نسبی و ذاتِ مراتبِ تشکیک. در افراد مختلف و برای مخاطبان مختلف، سود و زیان های متفاوت دارد.
شک نیست که جنبه های انسانی آموزش های عارفانی از نوعی بایزید بسطامی و بوسعید میهنی و ابوالحسن خرقانی و مجموعۀ تصوف خراسان برای انسان معاصر ارزش های بسیار دارد: تعصب ها را کم می کند، انسان دوستی بدون قید و شرط را می ستاید و بر آتش انانیّتِ انسان آبی فرو می ریزد تا از شعله های ویران کنندۀ آن بکاهد. اینها جنبه های ارزشمند عرفان ایرانی است

اما عرفانی که اکنون غالباً در ایران در "محافل" و در "کتب" و "نشریات" عرضه می شود، عرفانی است که تبار ایرانی را تباه خواهد کرد و کوچک ترین جایی برای خِرَد واراده و جنبش باقی نخواهد گذاشت. مجموعۀ بی نهایتی است از بازی با الفاظ که عارفانش می توانند ناظر قتل عام هزاران جوان و پیر باشند و بعد هم بگویند: "تجلی ذات احدیت بود در مقام اسم قهار"
و یا اگر تمام این مملکت ویران شود، خواهند گفت: "تعیّن اوّل بود که از مقام فیض قدسی به مقام فیض اقدس تنّزل کرد"
مزخرفاتی از این نوع عبارات که نسلهای پی در پی فرزندان این آب و خاک را خاکسترنشین کرد: عرفان شیخ محیی الدین ابن عربی و اتباع او، به روایت شارحان معاصر ما که می پندارند هرچه این زبان پیچیده تر شود عرفان عمیق تر می شود نمونه ای آشکار است که در آن هیچ جایی برای حضور انسان، جز در آینۀ "حضرات خمس"، دیده نمی شود. در صورتی که تصوّف خراسان، یعنی تصوف ایران، سرشار است از اندیشیدن به انسان، همین انسانِ خاکیِ میان کوچه و بازار.
چنین است که وقتی ابوسعید ابوالخیر آیۀ 2/24 قرآن را می خواند، که "بترسید از آتشی که هیزمش سنگ است و آدمی" ، می گوید: "چون سنگ و آدمی هر دو به نزدیک تو به یک نرخ است، دوزخ، به سنگ می تاب و این بیچارگان را مسوز!"


کتاب زبان شعر در نثر صوفیّه، ص ۹۹
@golhaymarefat
2.4K views15:13
Open / Comment
2022-06-18 15:50:14
عزیمت روح به کالبد خاکی با عبارتِ "خوش آمدید" پایان نمی گیرد بلکه با عبارتِ "سفر بخیر" آغاز می شود. تاب آوری "غمِ غربت" برای یگانه شدن با "او" لازمه ی این سیر و سلوک است.
@golhaymarefat
2.6K views12:50
Open / Comment
2022-06-18 10:49:46 .
استادِ راد، مهدوی دامغانیا
بسیار مهربانی و بسیار دانیا

در پارسی و تازی، بر مَرکبِ سخن
امروز روز، فارِس هر دو زبانیا

بر گنج باستانی دُرِّ دری، کنون
گنجور ره‌شناسی و هم پشتوانیا

ای ننگ‌شان که قدر تو نشناختند و، رفت
بر جان تو ستم که چنین و چنانیا

جسم تو بر کرانهٔ گوی زمین مکین
روح تو با ستاره کند هم‌عنانیا

دانم که بهر بندگی خاصگان حق
وقف است سال و ماه تو را زندگانیا

این بندگی به میری عالَم نمی‌دهی
زین رو به چشمِ من، تو امیرِ جهانیا

جز مدح‌شان که زینت عرش است و قدسیان
هر مدحتی که هست، گُم است و گُمانیا

دکتر محمد‌رضا شفیعی کدکنی

@shafiei1318
2.5K viewsedited  07:49
Open / Comment
2022-06-17 21:02:27
.
دکتر احمد مهدوی دامغانی، ادیب، نویسنده و استاد دانشگاه‌های تهران و هاروارد، در ۹۶ سالگی بدرود حیات گفت.

وی فرزند آیت الله محمدکاظم مهدوی دامغانی بود و دروس حوزوی را تا سطح دنبال نمود و از سوی دیگر در سال ۱۳۴۲ دکتری زبان و ادب فارسی خود را از دانشگاه تهران اخذ کرد.

او همچنین مدتی در مادرید به تدریس ادبیات و فقه اسلامی اشتغال داشت و سالیانی در تهران سردفتری اسناد رسمی را عهده‌دار بود.

مهدوی دامغانی از ۱۳۶۶ به آمریکا عزیمت نمود و در دانشگاه‌های مطرح آن‌جا به تدریس و پژوهش پرداخت.

"در باغ روشنایی"، "از علی آموز اخلاص عمل" و "حاصل اوقات" از آثار اوست.

@shafiei1318
3.2K viewsedited  18:02
Open / Comment
2022-06-17 18:42:05 پرابلماتیک امر کهنه و امر نو در نوشته‌های محمدرضا شفیعی کدکنی

آنچه یک «فکر» را در تاریخ اندیشهٔ بشری اعتبار می‌دهد موضوع فکر نیست بلکه قاب و قالبی است که اندیشه در ذهن ما به خود می‌گیرد و نوعی روشنایی و افقی از دید در برابر چشم ما و دیگران می‌گشاید. اندیشهٔ راستین اندیشه‌ای است که وقتی عرضه شود بخشی از مخاطبان خود را دگرگون کند و در برابر چشم ایشان دریچه‌ای تازه بگشاید.
ازین چشم‌انداز، قرن‌هاست که مسلمانان اندیشه‌ای ندارند. «استعاره»‌ها و «شعر»‌هایی آفریده‌اند و در هجوم استعاره‌های تجریدی، خودشان را فریب داده‌اند که «ما می‌اندیشیم» که اندیشهٔ تازه داریم. ولی وقتی بخواهیم فرهنگ یا دایره‌المعارفی از اندیشهٔ بشری فراهم آوریم، سهم متأخرین جهان اسلام تقریباً صفر است. تمام مسلمانان در قرون اخیر به اندازهٔ یک سال از عمر فلسفی ویتگنشتاین «اندیشه» عرضه نکرده‌اند. تعارُف با هیچ کسی نداریم.

محمدرضا شفیعی کدکنی
غزلیات شمس تبریزی، صفحهٔ ۷۰


"یکی از آشنایان ما... حرفهای عجیبی می زند. از جمله معتقد است فلسفه هم مثل اتومبیل است که سال به سال که مدل جدیدش می آید، مدل قبل آن کهنه است و باید آن را رها کرد. و او به همین دلیل همیشه در جست و جوی بورشور آخرین نمایشگاه های فلسفه است.
اما من این حرف او را نه در مورد فلسفه که در مورد ادبیات و هنر هم قبول ندارم. و معتقدم افلاطون خیلی از سارتر و هیدگر مهم تر است. با آنکه این آقایان در عصر فضا و لیزر می زیستند و او چند هزار سال قبل از این آقایان."

محمدرضا شفیعی کدکنی، موسیقی شعر، نشر آگه، ص 32
https://t.me/shafiei1318
1.8K viewsedited  15:42
Open / Comment
2022-05-23 10:55:52 ز گلزارِ تو ریحان می‌بَرم
«نگاه به استاد دکتر محمدعلی موحد در آستانه‌ی صدسالگی»

سعید رضادوست

«او یگانه رهبرِ فرهنگیِ امروزِ ایران است.» چنین گفت محمدرضا شفیعی‌کدکنی در وصفِ محمدعلی موحد. شفیعی‌کدکنی که ایده‌پردازِ مقوله‌ی «شناور شدنِ زبان» است و آگاه به اینکه ایران طی سده‌ها از گزاف‌گویی و بزرگ‌نمایی آسیب‌ها دیده است. او با آگاهی از تمامی این‌ها در وصفِ موحد چنان می‌گوید. موحد که باز هم به تعبیرِ شفیعی‌کدکنی طی هفتاد سال گذشته، کمیاب‌ترین مصداقِ درست و راستِ «روشنفکرِ عمیق و معتدل» بوده است. اگر به سندیتِ شناسنامه اکتفا کنیم، دومِ خردادِ ۱۴۰۱، محمدعلی موحد واردِ صدسالگی می‌شود و اما به تعبیرِ مولانا «بلکه صد قرن است آن عبدالعلی»؛ هزاری است در کالبدِ یک.

محمدعلی موحد طی یک قرن، از فرشِ بازار تا عرشِ اسرار را پیموده و برای ما و آیندگان «تحفه‌های آن‌جهانی» ارمغان آورده است. او با ابن‌بطوطه سفرها کرده و با مولانا در دکانِ وحدتِ مثنوی به گفت‌وگو نشسته و «از آن الفاظِ وحی‌آسایِ شکّربارِ شمس‌الدین» سخن‌ها در گوش کرده است. مصدّق‌دیده است و «خوابِ آشفته‌ی نفت» را برای‌مان روایت کرده و «در کشاکشِ دین و دولت» راهِ چگونه‌زیستن را به شهروندان و حاکمان پیشنهاد داده است.

موحد کلان‌نگر است و حتی در فهمِ مثنوی نیز همواره انگشتِ تأکید بر این نکته می‌نهد که باید دید و سنجید که مرادِ مولانا از بیانِ این سخنان چه بوده و نباید در پیچ‌وخمِ آنچه به تعبیرِ زریابِ خویی «علمِ شریفِ گورنگاری» است گرفتار شد. او همواره در پیِ آموختنِ اندیشه و اندوختنِ توشه برای زندگیِ معنادارِ آدمی بوده است. از تک‌تکِ کلماتش نیز می‌توان این را دریافت، حتی آنگاه که از «قانون حاکم» و «درس‌هایی از داوری‌های نفتی» سخن به میان می‌آورد. از همین‌رو نیز هرگاه یادِ برخی رفیقانِ رفته را می‌کند، می‌گوید که «بوی زندگی می‌دادند.» این وصف را بارها از او درباره‌ی داریوش شایگان شنیده‌ام.

اما وجه بسیار مهم محمدعلی موحد که کمتر به آن پرداخته شده است و باید در معاشرتی نزدیک‌تر با او، آن را دریافت، توجهِ مثال‌زدنی‌اش به انسان‌ها و محیط پیرامونی‌شان است. موحد با وجودِ اشتغالاتِ پرشمار و همه‌جانبه‌ی زندگی، همواره متوجهِ جزئیات است. نکته‌بین است؛ نکته‌گیر نیست. مراقب است کدام رفیق، مدتی است کم‌پیداست. پیگیر است گرهِ فروبسته‌ی زندگیِ کدام آشنا کور مانده تا کاری اگر از دستش ساخته است انجام دهد. او در آستانه‌ی صدسالگی نیز تماس می‌گیرد و فرامی‌خواندَت تا در خلوتش بنشینی و چای بنوشی و درددل کنی. او مراقب است پرسش‌های کنکورِ دانشگاه، «زخم‌های روح‌فرسا» بر جانِ دانش‌آموزانِ وطن ننشاند و آزرده می‌شود اگر از آزردگیِ روزگارت بی‌خبر مانده باشد. من کیمیاگریِ استادم دکتر محمدعلی موحد را دراین دقیقه می‌بینم: «هنرِ توجه به جزئیات».


روزنامه‌ ایران | دوشنبه | دوم خرداد ۱۴۰۱ | سال بیست‌وهشتم | شماره ۷۹۱۴ | صفحه آخر
@movahed1302
2.7K views07:55
Open / Comment
2022-05-22 15:55:11 .
• مزمورِ بهار

 بزرگا گیتی‌آرا
نقش‌بندِ روزگارا،
ای بهارِ ژرف!

به دیگر روز و دیگر سال
تو می‌آیی و
باران در رکابت
مژده‌ی دیدار و بیداری

تو می‌آیی و همراهت
شمیم و شرم شبگیران
و لبخندِ جوانه‌ها
که می‌رویند از تنواره‌ی پیران ...

تو می‌آیی و در بارانِ رگباران
صدای گامِ نرما نرمِ تو بر خاک
سپیدارانِ عریان را
به اسفَندارمَذ تبریک خواهد گفت

تو می‌خندی و
در شرمِ شمیمت شب
بخورِ مجمری خواهد شدن

در مقدمِ خورشید
نثارانِ رهت از باغِ بیداران
شقایق‌ها و عاشق‌ها،

چه غم کاین ارغوانِ تشنه را
در رهگذارِ خود
نخواهی دید.

(سال ١٣٤٩)

محمدرضا شفيعی كدكنی

@shafiei1318
3.4K viewsedited  12:55
Open / Comment