2022-06-23 15:23:33
ساعت ۹:۳۰ صبح به ادارهی پلیس میروم که مرا از گناهی نو نوشته در قانونی که خودشان به آن پایبند نیستند مطلع سازند.
مثل همیشه آنچه از آن من است را میگیرند تا بعد از یک یا دو ساعت برای باز پس گرفتنشان، از آنها تشکر کنم.
سرباز بومی که در خدمت اشغالگران بود دستور میدهد که پشت سرش حرکت کنم. در مسیر کوتاهی که میبایست چند پله برای سقوط، بالا میرفتم به چهرهی سرباز نگاه میکردم و در این اندیشه بودم که چگونه میتوان وطن را به اشغالگران سپرد و سپس در خدمت آنها بود؟ مسیر کوتاهتر از آن بود که بیش از یک جواب برای پرسش خود زمان داشته باشم. در انتظار ورود به اتاق، کتابی از کتابخانهی کوچکی که در راهرو بود را بیرون آوردم، عنوان کتاب آزادی انسان بود. کتاب را نخوانده به اسارتگاهش برگرداندم و با خود فکر کردم که آزادی را نیز میتوان در بند کرد آن هم در جایی همچون اینجا که به سقوطگاه شبیه است. زمان کوتاهتر از آن بود که حتی به سقوط آزادی بیاندیشم چرا که مرا به اتاق فراخواندند و در صندلیِ کنار در نشاندند و با چند سوال متوالی بیآنکه به جواب منطقی من بیاندیشند مرا به اطاعت از قانون دعوت کردند!
گفتم: آیا این اطاعت همان بردگی نیست؟ که به اندک نان و اندک آب و اندک هوایی که بیش از این، از ما ربودهاید و اکنون با چهرهای کریمانه میخواهید به ما ببخشید، خشنود سازید؟!
گفت: اینجا را امضا کن، بیشتر از این سخن بگویی به محکمه خواهی رفت.
منظورش سیاهچاله بود، چون در سرزمینی که به دست اشغالگران میافتد، حکم محکمه برای انسانی که فریاد سر دهد هرگز به ضرر خود اشغالگر نخواهد بود و محکمه در چنین وضعیتی چیزی نیست جز ساختمانی برای چپاول ثروت سرزمینت و ثروت خواه انسان باشد، خواه زمین و خواه یک رود.
در حال امضای گناهِ نو نوشتهشان بودم و زیر لب میگفتم: "وطن از آن توست وطن از آن توست وطن از آن توست و پاسخ به غارتگران عشقی مضاعف به این وطن است، چرا که هر ضعفی میان تو و وطن، روزنهایست برای غارتگران..."
#سعید_هلیچی
___
پ.ن۱: در استانی که علاوه بر کشور خود، تامین کنندهی نیازهای گوناگون چندین کشور است و شش رود دارد، مردمانش چیزی جز ظلم و تبعیض ندیدهاند. این مردم با هیچ نقطه از این کشور قابل قیاس نیستند و نخواهند بود.
پ.ن۲: وطن از آن توست و پاسخ به غارتگران عشقی مضاعف به این وطن است، چرا که هر ضعفی میان تو و وطن، روزنهایست برای غارتگران...
نقشه یا قتلگاه، زمین یا اندیشه...
وطن از آن توست و خنجر هرگز تو را
متقاعد نمیکند که برای آنهاست...
برشی از نثر #محمود_درویش
ترجمه: #سعید_هلیچی
Channel: @heleichi_saeed
122 viewsedited 12:23