2022-06-12 21:05:59
لوکیشن: هرجا که غم تو را ببرد
صدا رفت...
دوربین رفت...
حرکت...
(موسیقی، همین موسیقی از گروه Himmelsrandt پخش میشود
با چک چک باران در آبانماه ۱۴۰۱...)
زنی رو به روی آوار متروپل ایستاده یا شاید نیزار یا شاید ایستاده در قلبِ کارون، اصلاً فکر کن مجمعالفاقدات است که هر کدام عزیزی را از دست دادهاند، در دقیقهی یک و ثانیه یازدهم این موسیقی ضجهها بیشتر میشود... کارگردان کمی دورتر ایستاده است، نمیتواند تشخیص دهد که کدام یک شیونِ مادر محسن محمد پور است، کدام یک گریهی همسر فرزاد فریسات است، کدام یک مادر کارگر جزیره است، گویی که داغ همه یکیست چرا که همه را یکی عزادار کرده...
کات کات کات...
( کارگردان را عصبانی کردهاند... ضجههایشان دلخراش است)
میگوید: "هدف این بود که ملت را بیدار کنند، اینگونه حواس مخاطب از هدفمان دور میشود و مشغول عزا میشود، باید کمی استوارتر باشند، با چهرهای که غم و خشم را نمایان کند"
دوباره میریم...
صدا رفت...
دوربین رفت...
حرکت...
(نه نه نباید این وارد میشد... نباید میآمد...)
اما برادر کاظم وارد صحنه میشود...
کارگردان با اشاره التماس میکند که دیالوگش را نگوید
اما میگوید: "ما کاظمُ وقتی در آوردیم
با دستکش بود، دستکش کار، یه آدم کارگر..."
همه ضجه میزنند، مردان و زنان شیونکنان:
"عیني خویة عیني خویة عیني خویة..."
همه دارند گریه میکنند
کارون کمکم دارد پر میشود،
اگر گریه کنند پر میشود
اگر گریه کنیم...
اگر اشکی...
کارگردان هم دارد ضجه میزند
از درون...
چهرهاش اما مقاومت و استواری را نشان میدهد...
میخندد چشمانش اما ملتهباند به گریه...
دوباره میریم...
صدا رفت...
دوربین رفت...
محسن محمد پور رفت...
فرزاد فریسات رفت...
پژمان قلیپور رفت...
هادی بهمنی رفت...
کارگر رفت...
کارون رفت...
وطن رفت...
#سعید_هلیچی
Channel: @heleichi_saeed
299 views18:05