2022-01-22 19:46:20
مامان!
یادت هست هر چیزی که گم میشد، پیداش میکردی؟
من حالِ خوشم را گم کردهام، حالا کجا پیداش کنم؟
ای کاش میشد دوباره سر میگذاشتم روی پاهات و انقدر دست میکشیدی توی موهام، که بهار میشد، که قوی میشدم، که دلم قرص میشد به خنده هات.
راستش من میترسم مامان، به قدری که هر شب به خدا سفارش میکنم که هوای مامان ها را بیشتر داشته باشد. اگر خدا خودش مامان داشت، نمیگذاشت قلب مامانش درد بگیرد، میگذاشت؟
مامان!
یادت هست که دست گذاشتی روی لاله ی گوشم؟ انگشتت را کشیدی روی گونه ام و آرام دو تا زدی روی نوک دماغم و گفتی:
«غصه نخوریا! به بابا میگیم که خودم شکستمش»
بعد دوتایی خندیدیم و دوباره شروع کردیم به توپ بازی کردن.
من تا روز آخر دنیا، دلم از همان خنده ها میخواهد. از همان نوازش ها، از آن لالایی هایی که میخواندی:
«لالالالا گل زردم، نبینم داغ فرزندم، خداوندا تو ستاری، همه خوابن تو بیداری، به حق خواب و بیداری عزیزم را نگه داری… »
مامان!
تو عاشق ترین آدمی هستی که میشناسم که محبتت، بوی پونه میشد روی سیب زمینی پخته های داغ توی آشپزخانه، محبتت دانه های روغن سرخ کردنی میشد، روی گل های پیراهنی که هر بار بابا خواست برایت یک دانه جدیدش را بخرد، میگفتی: «من پیرهن نمیخوام، بخر برای بچه ها!»
و بعد با یک لبخند رضایت، زل میزدی به پیرهن نوی من، یقه ام را درست میکردی، دستت را میگذاشتی روی شانه هایم و میگفتی:
«بچه م، خوشگل ترین بچه ی مدرسهشونه»
مامان!
در تمام سختی های دنیا، هر بار که به تو فکر میکنم، آرام میشوم.
تو اگر دوستم داشته باشی، هیچ چیزی من را از پا در نمیآورد.
دوستت دارم؟ به اندازه ی تمام دلشوره هایت.
دلتنگت هستم؟ به اندازه ی تمام پرتقال های خونی دنیا.
روزت مبارک !
#پرهام_جعفری
@parhamneveshteh
1.3K views16:46