2022-08-27 18:30:44
ساحل رودخانه بیاورند ، فرمان نادر طی چهار روز اجراء و در کرانه ساحل رود ، انبوهی از چوب تهیه شد
بدستور نادر ، کَرَجی ها (قایق های کوچک) را یک به یک از پهلو به هم بستند و با ریسمان (طناب) آنان را به هم متصل نمودند ، هنوز کمتر از یک سوم کرجی ها و الوارها به یکدیگر متصل نشده بودند که به نادر اطلاع دادند ریسمان (طناب) به اندازه مورد نیاز وجود ندارد ، نادر مجددا در اندیشه ای عمیق فرو رفت ، سربازان ایرانی هر جه بدنبال ریسمان گشتند موفقیتی نصیبشان نمی شد تا اینکه ناگهان هوش و نبوغ نادر مانند همیشه ، راهگشای حل مشکلات گردید
نادر فرمان داد تمامی اسبان سپاه را به خط کنند ، هیچکس نمی دانست منظور نادر چیست ، ظرف چهار ساعت ، هشتاد هزار اسب در پهنه دشت آماده شدند ، نادر دستور داد فورا موهای یال و دُم اسبان را چیده و با آن ریسمان ببافند ، هنوز دو روز از صدور فرمان نگذشته بود که از موی اسبان ، چندین و چند هزار متر ، ریسمان های محکم بافته و آماده شد
نادر با اینکه مهندس و پل ساز نبود ابتدا دستور داد چند تن از سربازان بر یک کرجی بزرگ سوار شوند و یک سر ریسمان را بگیرند و به آنسوی رود ببرند و آن را به پای چند درخت تناور و کهنسال ببندند ، سپس کرجی ها را بطور موازی با ریسمان به یکدیگر متصل و تمامی آنها را طوری به ریسمان اصلی ببندند تا آب های خروشان رودخانه آنها را منحرف و غرق نکند ، پس از آن نیز دستور داد الوارها و تخته های پَهَن را بر روی کرجی ها بگذارند *پل آماده شد*
نخستین کسانی که از روی این پل گذشتند ، نادر و گروهی از سواران وی بودند ، پس از آن پیادگان و بعد ، سواران و سپس توپخانه و آذوقه و خواربار و دیگر تجهیزات جنگی ، یکی پس از دیگری از پل گذشته و در آنسوی رود ، خیمه و خرگاه خود را برپا داشتند
عبور سخت و جانفرسای سپاهیان ایران ، از روی پل دست ساز نادر ، از اولین شاخه خروشان رود سِند ، چهار روز به درازا کشید ، نادر در کناره دیگر رود ، گذر مردان جنگی خود را می نگریست ، با اینکه همگان می پنداشتند اینک پس از ده روز کار مداوم به استراحت می پردازند با شگفتی دیدند نادر ، درنگ را شایسته ندید و بلافاصله دستور پیشروی به درون خاک هند را صادر کرد و بسوی لاهور حرکت کرد (سومین شهر بزرگ پاکستان فعلی و زادگاه علامه ، اقبال لاهوری ، شاعر پارسی گوی معاصر)
در دومین روز راهپیمائی بسوی دهلی ، فرمانده جلو داران لشگر ایران ، از وجود قلعه ای مستحکم در دو فرسخی نیروهای ایران خبر داد (هر فرسخ معادل شش کیلومتر ، واحد قدیم مسافت در ایران قدیم) ، نادر بهمراه سپاه ، با رعایت احتیاط های لازم ، پس از چند ساعت راهپیمائی به نزدیکی دژ رسیدند ولی هیچ واکنشی از مدافعان دژ صورت نپذیرفت و سپاهیان ایران به راهپیمائی خود بسوی لاهور ادامه دادند و پس از دو روز و طی کردن بیست و چهار فرسخ (144 کیلومتر) به دومین شاخه رود سِند بنام *جهلوم* رسیدند ، در اینجا نادر به مردان جنگی خود استراحت داد
فرماندار دژ لاهور بنام ذکریا خان ، پنج هزار نفر را برای محافظت از دژ لاهور ، در شهر نگهداشت تا از برج و باروی شهر دفاع کنند و فرماندهی ده هزار نفر از نیروهایش را به یکی از سرداران خود بنام قلندر خان سپرد تا با سنگر بندی در اطراف شهر ، جلوی پیشروی جنگجویان ایران را بگیرند و خود نیز با ده هزار نفر از سربازانش به دژی که در آنسوی شاخه دوم رود سند *(جهلوم)* بنام دژ *کاخه سر* رفت و با سربازان تا دندان مسلح خود منتظر ورود سپاه ایران شد
نادر و ذکریا خان در این سو و آنسوی رودخانه یکدیگر را می دیدند ، فرماندار لاهور مطمئن بود که عبور نادر و سپاهیانش ، با وجود نیروهای او در آنسوی رودخانه غیر ممکن است ، زیرا با برآوردهای معمول جنگی در آن زمان ، تنها با یکصد نفر مدافع هندی ، تمام سربازان ایرانی در صورت گذر از رودخانه ، یک به یک طعمه های آسانی برای تفنگچیان و جنگجویان هندی بودند
نادر به چادر خود رفت و ساعتی با خود خلوت کرد ، این عادت نادر بود که در هنگام روبرو شدن با مشکلات بزرگ ، چند ساعتی با خود خلوت می کرد و تصمیم های بزرگ می گرفت و پس از آن ، تنی چند از فرماندهان خود را احضار و تصمیم خود را با آنان در میان می گذاشت ، در اینجا نقشه نادر چنین بود
*نخست اینکه* ، نیروهای ایرانی در درازای رودخانه به طول پانزده کیلومتر پراکنده شوند و با این ترفند ، نیروهای مدافع آنسوی رودخانه را نیز مجبور به پراکنده شدن نمایند ، *دوم اینکه* ، توپخانه ایران که دقیقا روبروی دژ کاخه سر مستقر بود ، شروع به تیراندازی به دیواره های برج نماید تا حواس نیروهای هندی معطوف و متوجه محافظت از برج و ترمیم خرابی های آن شود ، *سوم اینکه* شخص نادر بهمراه چهار هزار تن از جنگاوران جنگ دیده و بی باک و دلاور از گُداری که در مسافت دور دست رودخانه و دور از چشم هندیان قرار داشت به آب زده و از پشت سر مدافعان هندی سر در
18 views15:30