2022-08-21 18:49:17
زندگی نامه نادر شاه افشار
پسر شمشیر ، سردار نا آرام
*قسمت سی و پنجم*
در اثنای آن جلسه ناگهان فرمانده محافظان نادر به داخل چادر آمد و از آمدن یکی از خویشاوندان حسین خان هوتکی بنام دادشاه خبر داد ، نادر بیدرنگ دستور داد او را بداخل چادر دعوت کنند ، دادشاه از نادر درخواست کرد بطور خصوص با وی گفتگو کند که موافقت گردید
دادشاه به نادر گفت که من از روز اول که حسین خان از اطاعت دولت مرکزی ایران سرپیچی کرد مخالف بودم و به وی تاکید کردم نادر ، شاه سلطان حسین صفوی نیست و بی گمان خاک قندهار را به توبره خواهد کشید و مردم بی نوا ، آسیب زیادی خواهند دید ، ولی حریف او و سردارانش نشدم ، از طرفی می دانم که قبله عالم تا زمانی که قندهار را تحت سلطه دولت مرکزی ایران درنیاورد از پای نخواهد نشست ، در حال حاضر هم ، بخاطر حفظ جان مردم ، با اصرار زیاد حسین خان را قانع کرده ام که با فدا کردن جان خود ، تحت عنوان مذاکره نزد شما بیایم و با خنجر ظریف و تیزی که در لباس خود پنهان کرده ام شما را می کشم و غائله محاصره و کشت و کشتار سربازان دو طرف را خاتمه خواهم داد
نادر از دادشاه پیرامون وضع آذوقه شهر و مهمات و تجهیزات جنگی حسین خان سوال کرد ، دادشاه گفت ، آذوقه شهر آن هم با وجود جیره بندی سخت ، نهایتا تا دوماه دیگر به پایان میرسد ، از لحاظ مهمات و نفرات جنگی نیز با توجه به چند درگیری کوچک و بزرگ با سپاهیان شما در ماههای گذشته ، حسین خان در مضیقه قرار دارد ، نادر در ادامه از نقطه ضعف دژ مستحکم قندهار پرسید دادشاه گفت ، همانطور که می دانید هیج توپخانه ای قادر به کوبیدن دژ قندهار نیست ولی یکی از برج های این دژ بنام *دده* که در قسمت شرقی آن قرار دارد هر چند هنوز محکم و پابرجاست ولی به لحاظ رطوبت و نشست زمین در آن ناحیه ، اندکی از برج های دیگر آسیب پذیرتر است ، نادر از دادشاه پرسید بهترین زمان حمله به دژ چه وقت است ، دادشاه گفت بهترین زمان حمله نیمروز جمعه (ظهر جمعه) است که مردم و سپاهیان شهر در حال اقامه نماز جمعه هستند ، نادر گفت ، احسن بر تو ، درست گفتی
دادشاه با خبر کشتن نادر به دژ بازگشت ، حسین خان با ناباوری ، نحوه کشتن نادر را پرسید ، دادشاه گفت من بطور خصوصی و تنها با نادر گفتگو کردم و در یک لحظه از غفلت وی استفاده کرده و غذای وی را با زهری که طی دو الی سه روز اثر آن ظاهر می شود آغشته کردم ، حسین خان گفت زمان ، صحت گفتار تو را مشخص خواهد کرد
چند روزی گذشت ، فرمانده دیدبانهای دژ قندهار ، نزد حسین خان آمد و خبر عقب نشینی و تخلیه سنگرهای پیرامون دژ را به آگاهی وی رسانید ، حسین خان شخصا به بالای یکی از برج ها آمد و و با چشم خود دید سپاهیان نادر ، در حال برچیدن بار و بُنه لشگر و عقب نشینی از اطراف دژ هستند
روز جمعه فرا رسید ، در دور دست شهر قندهار در پشت تپه ای بزرگ ، نیروهای نادر خود را برای حمله ای بزرگ و سرنوشت ساز آماده می کردند ، از آن سو مردم و سپاهیان حسین خان در مسجد بزرگ قندهار ، گرد هم آمده بودند و شیخ و مفتی اعظم شهر در حال شکر گزاری کشته شدن نادر و عقب نشینی لشگریان وی بود که به یکباره صدای غرش توپ های نادری بلند شد ، در همان دقایق نخست ، بجز برج *دده* تمام برج و باروهای شهر ، آماج گلوله های توپخانه قرار گرفت
توپخانه نادر به سختی می غرید ، مردم و مدافعان شهر ، سرگردان به این سو و آن سو می دویدند ، ناگهان هزار نفر از جلوداران و پیشاهنگان سپاه نادر که از طایفه بختیاری بودند بسوی برج *دده* یورش بردند ، جلوداران بختیاری از بی باک ترین ، نیرومندترین و آزموده ترین افراد ایل بختیاری برگزیده شده بودند و نادر بیشتر آنها با اسم می شناخت ، نادر به آنها وعده داده بود در صورت گشودن درهای دژ ، به هر کدام از آنان هزار سکه نادری پاداش خواهد داد
حمله بسیار برق آسا و غافلگیر کننده بود ، با وجودی که تعداد مدافعان برج *دده* اندک بود ولی باران نیزه و تیر ، از باروهای این برج بر سر و روی نیروهای حمله کننده بختیاری فرو می ریخت ، سربازان کار آزموده نادر ، با هر گام و قدمی که پیش می رفتند با سرعت تمام یک سنگر و جان پناه می ساختند ، در حقیقت احداث هر سنگر ، به قیمت جان چند جوان دلاور و رشید بختیاری تمام می شد ، سرانجام پس از نیم ساعت تاخت و تاز ، با کشته شدن دویست نفر از سربازان بختیاری ، تمام سنگرهای قدیم و جدید پیرامون برج *دده* به تصرف نیروهای نادر درآمد ، حیرت انگیز است که بدانید سربازان ایل بختیاری در این وانفسای مخاطره آمیز ، توانستند چند قبضه توپ سبک را نیز با خود حمل نموده و در چند سنگر احداث شده مستقر کنند ، مهاجمان بختیاری سپس در میان باران تیر و تفنگ ، توپهای سبک را به نزدیک درب دژ آورده و با شلیک های بی امان ، یکی از درب های دژ را شکستند و در میان دود و گرد و خاک حاصله به درون دژ ریختند
49 views15:49