Get Mystery Box with random crypto!

احمد‌‌‌ شاملو‌

Logo of telegram channel shamlouhouse — احمد‌‌‌ شاملو‌ ا
Logo of telegram channel shamlouhouse — احمد‌‌‌ شاملو‌
Channel address: @shamlouhouse
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 46.82K
Description from channel

■ کانال تلگرام احمد شاملو‌
■ Twitter: @ShamlouHouse
■ Clubhouse: Ahmad Shamlou احمد شاملو

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


The latest Messages 3

2023-01-31 20:48:30 ‍ ‍ ֎ ینگهٔ مغموم
⸎ پژمان واسعی ※ ستون:
بوطیقای شعر آزاد
از دفتر هشتم بارو


خوانشی از شعر «حکایت» نوشتهٔ الف. بامداد



حکایت

۱ مطرب درآمد

۲ با چکاوکِ سرزنده‌ئی بر دستهٔ سازش.

۳ مهمانانِ سرخوشی

۴ به پای‌کوبی برخاستند

۵ از چشمِ ینگهٔ مغموم

۶ آن‌گاه

۷ یادِ سوزانِ عشقی ممنوع را

۸ قطره‌ئی

۹ به زیر غلتید.

۱۰ عروس را

۱۱ بازوی آز با خود برد.

۱۲ سرخوشانِ خسته پراکندند.

۱۳ مطرب بازگشت

۱۴ با ساز و

۱۵ آخرین زخمه‌ها در سرش

۱۶ شاباشِ کلان در کلاه‌اش.

۱۷ تالارِ آشوب تهی ماند

۱۸ با سفرهٔ چیل و

۱۹ کرسیِ باژگون و

۲۰ سکّوبِ خاموشِ نوازنده‌گان

۲۱ و چکاوکی مرده

۲۲ بر فرشِ سردِ آجرش.

۶ فروردین ۱۳۶۴



برای فهم روابطی که بین اجزای این شعر برقرار است، باید به دو سؤال اساسی پاسخ داد:

الف. چرا ینگه در مراسم عروسی اشک می‌ریزد. (سطر ۵ تا ۹) صفت «مغموم» آشکارا نشان می‌دهد که این اشک برآمده از شوق نیست.

ب. چرا بر فرش سرد آجر تالار، چکاوکی مرده بر جای مانده؟ (سطر ۲۱ و ۲۲)

الف. ینگه[۱]، با یادآوری عشقی آتشین اشک می‌ریزد. بدیهی است که یک طرفِ این عشقِ آتشین عروس بوده و طرف دیگر کسی جز داماد. رابطه‌ای ممنوع و عشقی آتشین بین عروس و کس دیگری وجود داشته که یادآوری‌اش موجب غلیان احساسات ینگه شده است. دلیل ما برای چنین برداشتی در جواب سؤال دوم آشکار می‌شود.

ب. چرا در انتهای «حکایت» چکاوکی مرده (سطر ۲۱) بر فرش سرد آجر تالار پیدا می‌شود؟ در قدیم بین برخی از مردم رسم بر این بوده که ینگه با عروس و داماد وارد حجله می‌شده و پس از ازالهٔ بکارت عروس که گواه عفت او بوده، دستمالی خونین را به اقوام دو خانواده نشان می‌داده. اما اگر عروس باکره نبود، می‌بایست برای حفظ آبرو دستمال را به ترتیب دیگری به خون آغشته می‌کردند.[۲] پس خون چکاوکِ دو سطر آخر شعر برای پرده‌داری از راز مگوی عروس ریخته شده است.



حال ببینیم در کلیّت شعر، چه قرائنی بر این برداشت صحه می‌گذارد.

نخستین قرینه: «عروس را بازوی آز با خود برد»

داماد می‌داند که دل دختر در گرو عشق دیگری است، با این حال، او را به‌زور یا به‌زر تصاحب کرده.

«سفرهٔ چیل» (سطر ۱۸) و «شاباش کلان» (سطر ۱۶) نشان از ثروت و مکنت داماد دارد.

دومین قرینه: «مهمانانِ سرخوشی به پایکوبی برخاستند»

ترکیب «مهمانان سرخوشی» (سطر ۳) محتاج قدری تأمل است: گویا مهمانانی هستند که تنها برای سرخوشی (مستی یا شادی سطحی) و پایکوبی دعوت شده‌اند؛ و به این ترتیب، باید تصور کرد که مهمانان دیگری هم هستند، اما از این ازدواج دلِ خوشی ندارند تا به پایکوبی برخیزند. برای همین است که با پراکنده شدنِ «مهمانان سرخوشی» (در سطر ۱۲ و این بار با صفت «سرخوشان خسته»)، هیاهو و گرمی مهمانی به‌یک‌باره به سکوت و سردی می‌گراید. پس از رفتن این مهمان‌ها، شاعر هیچ قرینه‌ای در شعر نگذاشته که به‌نحوی دال بر اندک گرمایی یا مختصر جنبشی باشد. چرا که از آغاز هم شادیِ قلبی و عمیقی در میان نبوده؛ سرهایی گرم بوده‌اند و پاهایی در حرکت، اما این گرمی و جنبش از سطح/جسم به عمق/دل نرسیده است. حتی تالار هم نه تالار جشن یا تالار شادی که تالار آشوب (سطر ۱۷) بوده است.


کلیک کنید: ادامهٔ متن


❖ Baru Website | ❖ Telegram: Baruwiki
3.3K views17:48
Open / Comment
2023-01-23 14:42:31 ‍ به هنگام وقوع حریق، نتیجه‌ی آشکار بحث حق و باطل، مجال دادن به لهیب آتش است که با استفاده از این فرصتِ ناب، بی‌سرِ خر تر، بی‌امان بسوزاند و خاکستر کند و به نابودی بکشاند، هم حق تو را هم باطل مرا. اگر من و تو در این خانه زندگی می‌کنیم، فرونشاندنِ حریق حق هر دوی ماست.. چون حریقی درگیرد، هرکس می‌باید به‌قدر توانایی خویش با هرچه در اختیار اوست، به نبرد با آن برخیزد. و اختلاف نظر و مجادله بر سرِ این‌که فرونشاندنِ آتش حق من است یا تو، بر سر این‌که آتش را به آب باید فرو نشاند یا به خاک، بر سرِ این‌که از کدام سو بهتر است به آتش حمله برده شود، و در برابرِ یکدیگر صف کشیدن و گریبانِ یکدیگر را گرفتن و به یکدیگر چنگ‌ودندان نشان دادن بر سر این‌که پس از فرونشاندنِ آتش، ایوان خانه را رو به کدام جهت بنا کنیم و بام خانه را شیروانی کنیم یا کاهگل، نباید مانع آن شود که نخست به‌اتفاق بر شعله‌های آتش بتازیم.


■ سخنرانی احمد شاملو به‌مناسبت فرا رسیدن نوروز ۱۳۷۵ در جشن سازمان دانشجویان ایرانی در نیویورک | نشر CIS، آمریکا | کانال تلگرام و توییتر احمد شاملو


@ShamlouHouse ■ Ahmad Shamlou Twitter
13.8K viewsedited  11:42
Open / Comment
2023-01-15 15:32:36❑ برف نو


برفِ نو، برفِ نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام.

پاکی آوردی ــ ای امیدِ سپید! ــ
همه آلودگی‌ست این ایام.

راهِ شومی‌ست می‌زند مطرب
تلخ‌واری‌ست می‌چکد در جام
اشک‌واری‌ست می‌کُشد لبخند
ننگ‌واری‌ست می‌تراشد نام

شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقشِ همرنگ می‌زند رسام.

مرغِ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام!
ره به هموارْجای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام!

تشنه آنجا به خاکِ مرگ نشست
کآتش از آب می‌کند پیغام!
کامِ ما حاصلِ آن زمان آمد
که طمع بر گرفته‌ایم از کام…

خام‌سوزیم، الغرض، بدرود!
تو فرود آی، برفِ تازه، سلام!


ـ۱۳۳۷


■ شعر برف نو | از دفتر باغ آینه | ضمیمه: شعر با صدای احمد شاملو | تدوین و تنظیم: کانال تلگرام و صفحهٔ توییتر احمد شاملو


@ShamlouHouse ■ twitter.com/shamlouhouse
6.0K views12:32
Open / Comment
2023-01-12 23:18:20 ‍ «برآنم که طی حدود هفت قرن پس از حافظ احمد شاملو بزرگترین شاعر ایران است. از همان ایام نوجوانی که شعرهای شاملو را می‌خواندم بسیار لذت می‌بردم بی‌آنکه در بسیاری موارد معنی آنها را دریابم. جالب‌تر اینکه با شور و حرارت تمام برای دیگران هم می‌خواندم و بخت با من یار بود که یکی نپرسید معنی آنها چیست.
می‌دانیم شعرهای حافظ نیز چنینند؛ باسواد و کم‌سواد و بی‌سواد و عارف و عامی از خواندن و شنیدن غزل‌های او لذت می‌برند و چه بسا اگر از آنان بپرسی معنی شعر چیست پاسخ درستی ندهند. اینجاست که باید به فرمالیست‌ها آفرین گفت که در نقد شعر راه تازه‌ای گشودند: شعر یعنی زبان شعر، نه معنی در شعر که نباید تحلیل مردم‌شناختی، جامعه‌شناختی و روان‌شناختی عرضه کرد. شعر نخست باید شعر باشد و ”شکوه سخن“ به تعبیر لونگینوس شعر باشکوه اگر دوست داشت معنی را با خود می‌آورد و اگر دوست نداشت نه. شاملو در آغاز مجموعه شعرهای خود نوشته است: من به این حقیقت معتقدم که شعر برداشت‌هایی از زندگی نیست؛ بلکه یکسره خودِ زندگی‌ست.» ــــ ابوالفضل خطیبی || [از فایلِ ضمیمه، دربارهٔ شعری از احمد شاملو، کتاب من بامدادم سرانجام]

و ابوالفضل خطیبی بر مرکب چوبین نشست. در زمانه‌ای که چرخش به کامِ سیاهِ «قوّادان و دلقکان» می‌گردد، تبردارِ دیوانه‌سر به دشتِ نژادگانِ زد و بیدادِ «دادِ مرگ» سرانجام تنِ او را هم به تیرِ وداع دوخت. شاهنامه یکی از شریف‌ترین خادمانش را از کف داد و ایران یکی از بالابلند‌ترین فرزندانش را. شیفتۀ فردوسی و شاملو بود و بهشتِ شعر را از بامِ کلماتِ این یَلان نظاره کرد. در باب حکیمِ کبیرِ طوس بسیار خواند و کمتر نوشت؛ اما اجل مجالش نداد آنچنان که آرزو داشت حقِ شاعرِ دیگر بگزارد.
مکتوباتش تا دیر و دور، جانِ دوستدارانِ این خاکِ غریب و پهلوانانش را جلا خواهد داد؛ اما و اما صندلیِ خالی‌اش با برگ‌های سپید و آن قلم که تا ابد از انگشتان او فروافتاد، بر جمعِ پریشانِ دوستانش زخمِ حسرتی خون‌چکان می‌زند.  ــــ سعید پورعظیمی

کانال تلگرام احمد شاملو درگذشت ابوالفضل خطیبی را به فرهنگ ایران و مردم ایران تسلیت می‌گوید. یادش گرامی.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ضمیمه برای دانلود: مقالهٔ کامل ابوالفضل خطیبی در خوانش شعری از احمد شاملو

■ @ShamlouHouse
7.2K viewsedited  20:18
Open / Comment
2023-01-11 15:22:03
ترانهٔ آزادی || خواننده: مینو شایان

[سرودها و آثار هنری جوانان آزادی‌خواه ایران در جنبش بزرگ «زن، زندگی، آزادی» سزاوار بیشترین حمایت‌ها و همدلی‌هاست. کانال تلگرام احمد شاملو خود را متعهد می‌داند به اینکه این صداهای مستقل و آزادی‌خواه را حمایت کند و از همراهان خود دعوت می‌کند که آثار زنان و مردان آزادی‌خواه ایران را به دست دیگران برسانند.]

■ @ShamlouHouse
4.0K views12:22
Open / Comment
2023-01-08 20:07:21❑ ترجمهٔ منتشرنشدهٔ احمد شاملو از رمان سفر به نهایت شب
نوشتهٔ لویی فردینان سلین

حدود سال‌های ۵۱ – ۵۲، شاملو تصميم گرفت سفر به نهايت شب را با همكارىِ شهرآشوب اميرشاهى به فارسى برگرداند. اميرشاهى سال‌ها در پاريس زندگى كرده بود و با «زبانِ كوچه»ى فرانسوى آشنائى داشت. همكارىِ شاملو با او به چهار پنج جلسه نكشيد. آيدا مى‌گويد شاملو به اين كتاب عشق مى‌ورزيد. رويكردِ سلين به انسان و زبانى كه براى بازگويىِ اين رويكرد گزيده بود، با رويكردِ معنايى و البته زبانىِ شاملو همسو بود. كار را شروع كرد، امّا بيمارى امانش نداد. چند صباحى به اجبار كار را كنار گذاشت، به اين اميد كه روزى برگردد و ادامه دهد، امّا در اين فاصله، كسى ديگر ترجمه‌يى از آن چاپ زد و شاملو سرد شد و كار ترجمه‌ى اثرى را كه آن همه دوست داشت، يكسر رها كرد. به آيدا، و شايد خيلى‌هاى ديگر، گفته بود كه سفر به نهايت شب را بستر مناسبى مى‌داند براى اجرا كردنِ زبانِ كوچه. همين‌طور هم بود. سلين قواعد ادبيّت را به هم زده بود. زبانِ كوچه و بازار با سلين به ادبياتِ فرانسه راه گشوده است، آن هم با چه قدرتِ حيرت‌انگيزى. سفر به نهايت شب جان مى‌داد براى اثباتِ اين عقيده‌ى سستى‌ناپذير شاملو كه با زبانِ زنده‌ى مردم است كه ادبيّات فارسى مى‌تواند خود را بازيابد و از نو بسازد. و چه بسا كه اگر شاملو سرد نمى‌شد و اين كتاب را به زبانِ خاصِ خودش برمى‌گرداند، ديگر سال‌ها بعد نمى‌رفت سراغِ دُنِ آرام. از همين حقيقت درمى‌يابيم كه هدف شاملو از ترجمه‌ى دُنِ آرام، كه ترجمه‌ى ديگرى نيز از آن به دست بود، تزريقِ امكاناتِ زبانِ كوچه بر پيكره‌ى ادبياتِ فارسى بود. بارى، مشق اولِ شاملو از دو فصلِ نخستِ سفر به نهايت شب، كه در پى مى‌آيد، نشان از همّ او براى ترجمه و به دست دادنِ روايتى فارسى و همسو با روايتِ فرانسوى دارد. رسمِ خط همان رسم خط شاملوست... ـــــ ج. ش


متن دو فصل ترجمهٔ احمد شاملو و شهرآشوب امیرشاهی از رمان سفر به نهایت شب لویی فردینان سلین را می‌توانید در فایلِ پی‌دی‌اف ضمیمه دریافت کنید و بخوانید.


کانال تلگرام و توییتر احمد شاملو
@ShamlouHouse ■ Ahmad Shamlou Twitter
4.2K views17:07
Open / Comment
2023-01-07 12:44:40
❑ ساعت اعدام


در قفلِ در کلیدی چرخید

لرزید بر لبانش لبخندی
چون رقصِ آب بر سقف
از انعکاسِ تابشِ خورشید


در قفلِ در کلیدی چرخید

ـ□

بیرون
رنگِ خوشِ سپیده‌دمان
ماننده‌یِ یکی نتِ گم‌گشته
می‌گشت پرسه‌پرسه‌زنان روی
سوراخ‌های نی
دنبالِ خانه‌اش…

ـ□

در قفلِ در کلیدی چرخید
رقصید بر لبانش لبخندی
چون رقصِ آب بر سقف
از انعکاسِ تابشِ خورشید

ـ□

در قفلِ در
کلیدی چرخید.


ـ۱۳۳۱



■ احمد شاملو | از دفتر هوای تازه | تلگرام و توییتر احمد شاملو

Ahmad Shamlou Twitter ■ @ShamlouHouse
7.3K views09:44
Open / Comment
2022-12-12 23:47:22
توی کوچه‌یی گاهی در شب، چراغ‌های روی تیر آویزان است، این چراغ‌ها فقط می‌تواند ۱۵ - ۲۰ قدم زیر پای خود را روشن کند و فاصله‌اش تا چراغ بعدی، تاریکی‌ست. حالا یک عده‌ای به تناسخ و تطور معتقدند؛ می‌گویند خب، لحظهٔ ورود به روشنایی این چراغ، تولد توست و لحظهٔ خروج از آن مرگت. لزوماً یک بار این حادثه برای کسانی اتفاق می‌افتد. اگر قرار بود همهٔ میلیاردها و میلیاردها نطفه‌پراکنی که هر لحظه در سراسر کُرهٔ ارض انجام می‌گیرد، به نتیجه برسد، حالا تعداد ما به‌جای چند میلیارد، رقمی بود با چند میلیارد صفر در برابرش. پس فقط برای بعضی از ما این اقبال حیرت‌آور پیش می‌آید. ما باید از این بختیاری استفاده کنیم برای آن تداوم. در تمام مدتی که ما در قلمرو این چراغ هستیم، باید به این فکر کنیم که بعد از چراغ، چرا باید ظلمت باشد؟ ظلمت یعنی چه؟ چرا این روشنایی ابدی نیست؟


■ گفتگوی زمانه با احمد شاملو | زمانه، شمارهٔ ۱ [ویژه‌نامهٔ احمد شاملو]، مهر ۱۳۷۰ [اکتبر ۱۹۹۱، سن‌هوسه، آمریکا]

زادروز احمد شاملو گرامی باد.


■ @ShamlouHouse
4.5K views20:47
Open / Comment
2022-12-05 18:36:30 در غیابِ پرسش

در تاریخ فرهنگی دیرینه‌ی ما، بهترین راه برای حفظ مناسبات مسلط این دانسته شده است که پرسش به یک رفتار نهادی تبدیل نشود. پیداست که این عارضه هم برآمد مناسبات مسلط بوده است، و هم مؤثر در بقای مناسبات مسلط. کسی نباید به پرسیدن عادت می‌کرده است. پس روانشناسی اجتماعی ما اهل پرسش نشده است. تاریخ استبدادی ۲۵۰۰ساله پرسیدن را برنمی‌تافته است.

پرسیدن ریشه‌ی تفکر انتقادی است. ریشه‌ی دانستن، خِرَد است. و پرسیدن کاربرد آزادانه‌ی خرد است. زمانی کانت گفته بود: «جرأت کن که بدانی.» جرأت داشته باش که خرد خود را به کار گیری. یعنی پرسیدن ترکیب آزادی و خرد است و تبلور خرد در آزادی ست. این شعار عصر مدرن است. برای استقرار این رفتار، چیزهایی لازم است که ما نداشته‌ایم. فرهنگی لازم است که ما نداشته‌ایم. ما این گرایش و برداشت را نداشته‌ایم که آزادی یعنی از خرد خود در همه چیز آشکار استفاده کردن.

برای عادت کردن به پرسش، ابتدا باید به خود «حق» پرسش عادت کرد. یعنی اول باید دریافت که هر کسی «حق» دارد بپرسد. و اساسا هر کسی حق حضور و نظر و انتخاب و رأی و پرسش و تعیین سرنوشت دارد...


محمد مختاری
[۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ ـــ ۱۲ آذر ۱۳۷۷ در قتل‌های زنجیره‌ای]



■ کانال تلگرام احمد شاملو

■ @ShamlouHouse
5.7K viewsedited  15:36
Open / Comment
2022-11-23 17:09:52
تمامی‌ الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
ـــ آزادی!

ما نگفتیم
تو تصویرش کن!



■ از شعر «اشارتی» | دفتر ابراهیم در آتش


■ @ShamlouHouse
1.6K views14:09
Open / Comment