🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

CINEMANIA | سینمانیا

Logo of telegram channel cinemaniaa — CINEMANIA | سینمانیا C
Logo of telegram channel cinemaniaa — CINEMANIA | سینمانیا
Channel address: @cinemaniaa
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 11.28K
Description from channel

[ On the word & image (Philosophy, Art)]
[ All the content in this channel is original ]
[ Ari Sarazesh, Ramin Alaei ]
[ Our first post link: b2n.ir/x69237 ]
[ Instagram: www.instagram.com/cine.maniaa ]
[ Threads: www.threads.net/@cine.maniaa ]

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


The latest Messages 2

2023-04-07 17:38:42 □‍ ظلمت الهی
یوجین تکر

نزد باتای، امر الهی چیزی است که اساساً خارج از روابط سوژه/ابژه قرار می‌گیرد. به‌عنوان مثال بنیادی‌ترین تمایز میان مرگ و زندگی در پیوستار ناشناخته‌ای که همان امر الهی است حل می‌شود. چنان‌‌که باتای تصریح می‌کند، در قربانی‌گری دینی، مرگ زندگی را با وفورش آشکار می‌کند و نظمِ امر واقع را ‌ظلمانی می‌سازد. نزد باتای، الوهیت به‌همان اندازه که بشرِ متمایزشده از دیگران را نفی می‌کند، خدای انسان‌دیس و مقتدر را هم نفی می‌کند. امر الهی افق امر انسانی است، امکان‌ناپذیری امر انسانی.
انسانیت ــ‌که با معارفه‌ی دو بخشیِ سوژه/ابژه شناخته می‌شود‌ــ می‌کوشد تا پیوستار گمشده‌اش را به‌واسطه‌ی آیین‌های قربانی‌کردن، جنگ و خوردن دوباره به دست آورد. غایت چنین مناسکی، از نقطه نظری دینی، انحلال سوژه و ابژه است که نشانه‌ای است از پیوستار الهی. اما در عین حال، انسان باید حداقلِ فاصله (و در نتیجه ناپیوستگی) را حفظ کند تا بتواند به درک و تجربه‌ی امر الهی نائل آید. به نظر پیوستار الهی صرفاً می‌تواند یک ویژگی منفی داشته باشد و آن درک‌پذیری‌اش از سوی ما به‌عنوان چیزی مرموز و معمایی است که در سایه‌ها، ابهام و ظلمت فرو می‌رود. امر الهی نقطه ضعف امر انسانی است:

اما چگونه می‌توانم حتی برای لحظه‌ای غافل شوم از این نشناختن یا ندانستن [جهل]، احساسِ راه‌گم‌کردن در بطن دهلیزی زیرزمینی؟ نزد من، این جهان، این سیاره، ستاره‌بارانِ فلک، تنها یک گور است (اکنون نمی‌دانم که آیا دارم به اختناق دچار می‌شوم یا در حال زارزدن یا فریادبرآوردن‌ام یا که دارم خورشیدِ درک‌ناپذیر می‌شوم). حتی جنگ نمی‌تواند ظلماتی [شبی] تا این حد کامل را برافروزد...
661 viewsedited  14:38
Open / Comment
2023-04-07 17:37:42
«اما چگونه می‌توانم حتی برای لحظه‌ای غافل شوم از این نشناختن یا ندانستن [جهل]، احساسِ راه‌گم‌کردن در بطن دهلیزی زیرزمینی؟ نزد من، این جهان، این سیاره، ستاره‌بارانِ فلک، تنها یک گور است (اکنون نمی‌دانم که آیا دارم به اختناق دچار)، می‌شوم یا در حال زارزدن یا فریادبرآوردن‌ام یا که دارم خورشیدِ درک‌ناپذیر می‌شوم). حتی جنگ نمی‌تواند ظلماتی [شبی] تا این حد کامل را برافروزد.»

□ نقاشی:
Forest, Mikalojus Konstantinas Čiurlionis, 1907

@CineManiaa | سینمانیا
646 views14:37
Open / Comment
2023-04-06 19:38:05 ‍در غروب اول آوریل سال ۱۸۷۶، فیلیپ باتزِ ۳۴ ساله نسخه‌هایی از کتاب‌اش با عنوان فلسفه‌ی رستگاری را ــ‌که از سوی ناشر برای نویسنده ارسال شده بودندــ دریافت کرد. او چند روز پیش از این با نهایت نفرت ــ‌پس از ده سال‌ــ از کارش به‌عنوان کارمند امور مالی استعفا داده بود و شغلی نداشت. فیلسوفی فرسوده و خسته که بسیاری از نوشته‌هایش را هرگز منتشر نکرده بود؛ حواری دیوانه‌ی هراکلیتوس و شوپنهاور و خواننده‌ی مشتاق لئوپاردی و دانته. باتز همان روز نسخه‌های کتاب فلسفی ۹۰۰ صفحه‌ای‌اش را مرتب کنار و بر روی هم چید و احتمالاً بدون قصد قبلی بر روی آن‌ها ایستاد و خود را به دار آویخت. این کتاب، که با نام مستعار فیلیپ ماینلندر منتشر شده، از قسمی «اراده به مُردنِ» فراگیر سخن می‌گوید که تصادفاً هر آن چیزی که وجود دارد را به‌سوی انقراض و ملغی‌شدن پیش می‌راند. هسته‌ی اصلی فلسفه‌ی ماینلندر این ایده است که هر چیزی که وجود دارد، وجود دارد به‌منظور وجود نداشتن - یا به عبارتی دیگر، وجود دارد نه به‌منظور نیل به یک پسازندگیِ خیال‌پردازانه و موهوم و نه برای ورود مجدد به چرخه‌ی تولد، رنج و مرگ، بلکه وجود دارد به قصدِ انهدامِ محض - فسادِ انرژی. در واقع نزد ماینلندر هر چیزی که وجود دارد، از یک «اراده به مُردنِ» ناپیدا نشئت می‌گیرد، یعنی در نهایت هر چیزی وجود دارد صرفاٌ برای بی‌اثرسازی/ابطالِ خودش. ماینلندر اسم این را گذاشته بود «رستگاری».

□ نقاشی:
Alberto Burri, Rosso Plastica M3, 1961, Plastica, combustione su tela.

@CineManiaa | سینمانیا
747 viewsRamin, edited  16:38
Open / Comment
2023-04-06 18:56:16 ¤‍ درآمدی بر آخرین جنبش فلسفی در فلسفه‌ی معاصر اروپا
[ رئالیسم نِگَروَرز Speculative Realism ]
سلسله درسگفتار
با میلاد روشنی پایان

فایل صوتی جلسه‌ی اول؛ مقدمات

www.apparatuss.com
@apparatus_channel
755 viewsRamin, 15:56
Open / Comment
2023-03-23 20:58:55 آرشیوی از نوشته‌ها و ترجمه‌هایی که تاکنون در تصویر و زندگی منتشر شده. چهل‌وپنج نوشته‌ درباره‌ی تصویر؛ از ادبیات فوئنتس تا سینمای پازولینی، از آنتونن آرتو تا ژان لوک نانسی، از پرونده‌ای درباره‌ی سینمای مایک لی تا اکشنیسم وین‌ی، از سینمای سوم و دیالکتیک بیننده تا «زبان شاعرانه‌ی باروک» و جان فورد و یوناس مکاس و ماسائو آداچی و فروغ فرخزاد و مارک فیشر، از انیمیشن‌های اروپای شرقی تا سینمای ضداستبدادِ پاتریشیو گوسمان و استراب، از آرنولد هاوزر تا سینمای ویسکونتی و تاویانی و گدار و اوژن گرین؛ از حشیشِ و اجنه تا مجانین روسی و اصفهانی. برای خوانده شدن، با دوستان‌تان همرسان کنید.
کانال تصویر و زندگی
545 viewsRamin, 17:58
Open / Comment
2023-03-19 20:29:35 □○‍◇ ابدیت سیاه
یا نفت انسان‌ها را کشف می‌کند
یوجین تکر
ترجمه‌ی رامین اعلایی

…نفت، این جوهره‌ی سیاه و شرورِ هر زندگی ممکن، که درواقع گورستانی است بزرگ و سیاه و عمیق که گذشته‌ای به‌غایت غریب در دل آن مدفون است و سیاه‌ترین ارواح در آن سرگردانند، صدها میلیون سال صبر کرد و خواب‌های سیاهش را خواب دید و با سستی در زیر پوست سنگی زمین تپید و در حوضچه‌های بی‌نور در زیر سقفی از گازهای باتلاقی و در ذخایر سنگی لب‌پُر به خود لرزید و در مجراهای بی‌شمار جاری شد…

این تصویر از نفت همچون موجودی که مخفیانه در انتظار است، کیفیتی سربسته و ابهام‌دار از هوش و نیتِ بدخواهانه را نمایان می‌سازد. در نثر مبالغه‌آمیز [فریتس] لیبر، نفت آن شکل از تراوشی نیست که در فیلم‌های هیولایی دوران جنگ سرد می‌بینیم، آنجا که شهد زمین [در نهایت] در زیر لایه‌های آن پنهان می‌ماند. در عوض، در کرجی‌بان سیاه نفت چونان تراوشی جاندار و خزنده توصیف می‌شود که در حال حاضر در سطح وجود دارد و دائماً در مجراهای تمدن صنعتی مدرن، از لوله‌کشی‌های مرکزی ــ‌که شهرهای بزرگ را تغذیه می‌کنند‌ــ تا خانه‌ها و اتومبیل‌ها ــ‌که شهرها را آلوده می‌کنند‌ــ جریان دارد. جایی از داستان، راوی می‌کوشد تا نظریه‌های نسبتاً عجیب و غیرعملی دالووی را به شکلی منسجم درآورد:

نظریه‌ی دالووی، که بر مطالعات گسترده‌اش از تاریخ جهان، زمین‌شناسی، و علوم خفیه استوار بود می‌خواست نشان دهد که نفت خام بیشتر از اینکه نمادی باشد برای شریان حیاتی صنعت و جهان و بلیتس‌کریگِ مدرن، یک خرده‌‌آگاهی یا ناخودآگاه غیرارگانیک بود، که ما همگی عروسک‌ها یا مخلوقاتش بودیم، و ذهن شیمیایی‌اش، مسیر توسعه‌ی تمدن فن‌ورانه را هدایت یا حتی بدان تحمیل کرده بود...

[ ادامه ]
www.apparatuss.com
@apparatus_channel
instagram.com/apparatus.insta
477 viewsRamin, 17:29
Open / Comment
2023-03-18 01:15:14 ‍«پیش از من هلن با لباس‌خواب به پشت دراز کشیده بود... کنارش زانو زدم و به‌سمت بدنش خم شدم تا بتوانم گردنش را ماساژ بدهم... دو انگشت شستم را در گودی گوشتی که درست در بالای جناغ سینه قرار دارد فشار می‌دهم و سپس با کمی زور، به‌آرامی یک انگشت شستم را به‌سمت راست، و دیگری را با زاویه به‌سمت چپ می‌برم تا جایی‌که به ناحیه‌ی سفت‌تر زیر گوش‌ها برسند. ناگهان ترس برم می‌دارد: چشمان او ملالت‌بار و بی‌وقفه به سقف دوخته‌ شده‌اند و مهم‌تر از آن‌ها نوک زبانش است که، بسیار نامعمول اما با فراغت، لای دندان‌ها و لبانش قرار گرفته است. چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ بلند می‌شوم می‌ایستم و فریاد می‌زنم: هلن را خفه کردم!»

اینها را لویی آلتوسر پنج سال پس از آنکه همسرش هلن رایتمن را در خواب خفه کرد، در خودزندگی‌نامه‌اش؛ آینده دیر می‌پاید نوشت، در بیمارستان روانی سنت‌آن. کتابی که ثمره‌ی اصرار دو تن از دوستانِ نزدیک فیلسوف بود، ژان گیتون و رژی دبره. آن‌ها در واقع از آلتوسر خواسته بودند تا دفاعیاتی را که نتوانسته در دادگاه ارائه بدهد در این کتاب بنویسد. یعنی مشخصاً هر آن چیزی را که سازوکار حقوقی دادگاه جنایی درک نمی‌کرد، ایثارِ جان؛ یا چنان‌که گیتون توصیف می‌کرد: «جنایتی از سر عشقی باطنی و رمزی». به‌زعم این دو، آلتوسر هرگز نمی‌توانست یک «جانی» باشد، چرا که میلِ پیش‌برنده‌ی جنایت نفرت است، حال آنکه آلتوسر از هلن نفرت نداشت. دبره حتی پایش را از این هم فراتر می‌گذاشت و می‌گفت آلتوسر با این کار خواسته تا همسرش را از عذاب‌کشیدن برهاند چراکه او [هلن] دیوانه بود. آنچه دبره خود «گواهی زیبا از عشق» می‌خواند. «اینکه یکی بخواهد عوضِ آسوده‌زیستن، خود را فدای دیگری بکند و همه‌ی رنج‌های او را به دوش بکشد، نهایتِ زیبایی‌ست.» اما برخلاف گیتون و دبره شخص آلتوسر ــ‌لااقل در صفحات آغازین کتاب‌ــ چندان در این باره مطمئن نبود. بااین‌حال هم‌او جایی از خودزندگی‌نامه‌اش نوشت که به‌طور محوی به یاد می‌آورد که هلن یک‌بار از او خواسته تا او را بکشد. «از شنیدنِ این واژه وحشتی غیرقابل‌تصور و طاقت‌فرسا بر من مستولی شد. وحشتی که همه‌ی بدنم را به رعشه انداخت. هر دوی ما ــ‌دهان فروبسته‌ــ در صومعه‌ی دوزخی که خود ساخته بودیم، زندگی می‌کردیم.» این به‌ظاهر توهم البته رفته‌رفته در ذهن فیلسوف رنگ حقیقت به خود گرفت، چنان‌که در نهایت به این نتیجه رسید که گرچه در حین ارتکاب جرم در درونِ بحرانِ هرج‌ومرجی ذهنی غوطه‌ور بود اما هلن نیز هرگز در مقابل او مقاومت نکرد. «من همه چیزم را در طی یک بحران عمیق ذهنی کشتم. هلن مرا دوست داشت اما می‌خواست بمیرد و بی‌شک من در وضعیتی ناهشیار و درهم‌آشفته این خدمت را به او کردم و [البته] او هرگز مانع من نشد.»

@CineManiaa | سینمانیا
918 viewsedited  22:15
Open / Comment
2023-03-16 18:27:46 ‍□ درآمدی بر آخرین جنبش فلسفی در فلسفه‌ی معاصر اروپا
[ رئالیسم نِگَروَرز Speculative Realism ]


سلسله درسگفتار
با میلاد روشنی پایان

بی‌تردید جنبش فلسفی «رئالیسم نگرورز» آخرین جریان مهم در فلسفه‌ی قاره‌ای‌ست که دامنه‌ی بحث‌ها و موضوع‌های آن هر روز گسترده‌تر می‌شود. بر اساس توافقی که میان فیلسوفان این جریان شکل گرفته، تاریخ تولد این جنبش به آوریل ۲۰۰۷ بازمی‌گردد، زمانی که چهار فیلسوف بسیار معاصر، کونتان میاسو، گراهام هارمن، ری برسیه، و اییِن همیلتون گرانت در کالج گلداسمیث لندن سخنرانی‌هایی با عنوان مشترک «رئالیسم نگرورز» ارائه دادند. این جریان فلسفی به سرعت گسترش و نفوذ یافت و پس از پیوستن فیلسوفان دیگر و فراگیر شدن دامنه‌ی بحث‌ها، و همچنین با پا گرفتن نشریه‌ی کولاپس که ارگان اصلی انتشار آثار این فیلسوفان بود، به مهم‌ترین و تازه‌ترین جریان فلسفی بسیار معاصر اروپا تبدیل شد و هم‌چنان نیز هست. جنبشی که هنوز بیش از پانزده‌ سال از عمر آن نگذشته است.
طبیعتاً به دلیل تازگی این جریان فلسفی، و نیز سنت همیشگی زبان فارسی (در معرفی جریان‌های فلسفی با چندین دهه تأخیر)، ناآشنایی با این جریان فلسفی چندان شگفت‌انگیز نیست. با آنکه پیش‌تر در وب‌سایت آپاراتوس چندین متن از فیلسوفان و شارحان این جریان منتشر کرده‌ایم و در وب‌سایت‌ها و نشریه‌های دیگر نیز متونی ارزشمند و در عین حال پراکنده از این جریان منتشر شده است، اما تا جایی که من خبر دارم وضعیت آشنایی با این جنبش فلسفی همچنان در وضعیتی نزدیک به فقر مطلق است.
از آنجا که هر جریان فلسفی با وجود تکثرها و بعضاً تعارض‌های درونی خود، در میدان ویژه‌ای از مسائل و مواضع بنیادین، و هم‌چنین شیوه‌ی خاصی از مواجهه‌ی انتقادی با تاریخ فلسفه شکل می‌گیرد، بر آن شدم تا سلسله گفتارهایی با موضوع درآمدی بر «رئالیسم نگرورز» در صفحه‌ی اینستاگرام آپاراتوس برگزار کنم. در این گفتارها تلاش خواهم کرد تا با معرفی فیلسوفان سرآمد این جریان، تصویری کلی از رئالیسم نگرورز و نسبت مفاهیم و مواضع آن با تاریخ فلسفه ارائه دهم. شرکت در این گفتارها رایگان است، و تلاش خواهم کرد از یک‌سو با پرهیز از طرح مسائل بسیار فنی و تخصصی آراء این فیلسوفان، و نیز با طرح مقدماتی در خصوص پیشینه‌های فلسفی هر موضوع، این گفتارها را به گفتارهایی عمومی‌تر تبدیل کنم. با این حال گمان می‌کنم، این گفتارها برای کسانی که هیچ دانش قبلی در زمینه‌ی فلسفه (به ویژه فلسفه‌ی عصر جدید: از کانت تا پدیدارشناسی) ندارند، چندان مفید نباشد.

¤ زمان: چهارشنبه‌ها، ساعت ده شب، صفحه‌ی اینستاگرام آپاراتوس
¤ اولین جلسه: چهارشنبه، شانزدهم فروردین

www.apparatuss.com
@apparatus_channel
instagram.com/apparatus.insta
498 views15:27
Open / Comment
2023-03-02 15:25:45 [[]] چنان‌که در افسانه‌ها و روایت‌های قومی آمده لینگچی زمانی شروع شد که شکنجه‌گر با چاقویی تیز چشم‌های محکوم‌به‌مرگ را ــ‌احتمالاً به‌منظور ناتوان‌ساختن او از دیدنِ باقی شکنجه‌ها و همچنین افزودن بر شدت هراس روانی‌اش‌ــ از کاسه درآورد.

[[]] در لینگچی ابتدا با برش‌های نسبتاً جزئیِ پیاپی تکه‌هایی از گوش‌ها، بینی، زبان، انگشت‌های دست‌وپا و اندام تناسلی را می‌بریدند و سپس قطعات بزرگ‌تر گوشت را از ران‌ها و شانه‌ها جدا می‌کردند. طبق نوشته‌ها کل این روند ممکن بود سه روز به طول بینجامد و مجموعاً  ۳۶۰۰ برش در بدن محکوم ایجاد شود.

[[]] مشهور است که باتای در عکس‌های مردی كه متحمل لینگچی بود بیان تجربه‌ای از وجد را یافت كه در آن دیگر نمی‌شد لذت و درد را به‌وضوح از هم تفکیک کرد. باتای مجذوب این عکس‌ها شده بود، چرا که از آن‌ها نه مفهومی از احساس عذاب و ناراحتی که تصوری از شکوهِ وجد و خلسه را مراد می‌کرد. درواقع این عکس‌ها برای باتای ــ‌که آن‌ها را بر روی میز کار خود گذاشته بود‌ــ «ابزاری برای مراقبه» بود، یعنی فنی مشابه با تصور عرفا از مسیحِ درحال‌مرگ یا قدیسین که با جمجمه یا سایر یادبودها گرامی داشته می‌شد ــ‌هرچند که درنهایت مراقبه نزد باتای ربطی به ریاضت مسیحی یا  تشبه به مسیح نداشت بلکه صرفاً نقشه‌ی راهی بود برای فهمِ تجربه‌ی وجد در برابر مرگ. او ایده‌هایش درباره‌ی عکس‌های به‌جامانده از لینگچی و ارتباط آن با مفهوم شهریاری و اروتیسیسم را در کتاب اشک‌های اروس شرح داده است.

[[]] در این باره بیشتر بخوانید:
اندیشه‌ی ناممکن لینگچی در اشک‌های اروس ژرژ باتای

@CineManiaa | سینمانیا
756 viewsedited  12:25
Open / Comment
2023-03-02 15:25:05
Series recording of Lingchi death, Peking, 1905.
Also known as death by a thousand cuts, the most horrific forms of execution used in China, from around 900 CE till officially outlawed in 1905.
The executed Wang Weiqin, was a mass murderer, who killed 12 people.

@CineManiaa | سینمانیا
712 views12:25
Open / Comment